هیچی نیستم...
03 اردیبهشت 1399
یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم?
~دو کارتن بزرگ روی دوشش بود~
جلوی مغازه ای کارتن هایش را روی زمین گذاشت…
جلو رفتم و گفتم:
آقا ابرام برای شما زشته??
این کار باربر هاست نه شما؛
ابراهیم جواب داد:
کار که عیب نیست??
این کاری که من انجام میدم برای خودم خوبه?
مطمئن میشم هیچی نیستم…!
جلوی غرورم رو میگیره
کتاب_سلام_بر_ابراهیم