10 خرداد 1399
بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعزام نیرو به جبهه های مقاومت ! جلسه دیر وقت تمام شد وقرارشد که حاج قاسم سلیمانی شب را بمانند! خانه ما شد پراز نور حاج قاسم.چون دیر وقت بود ،من یک پذیرایی مختصری کردم و بعد هم رخت خواب آوردم تا سردار بخوابد. حاج قاسم… بیشتر »
2 نظر
10 خرداد 1399
عزیزانم اهميت دهید به نماز و دعا و نماز شب و مناجات مخفي از نظرها و صدقه پنهاني و پنهان داشتن كارهاي خير و براي رضاي خدا انجامش دهي، همان گونه كه براي هر يك از موارد چندين (شايد اگر اشتباه نكنم چند صد) روايت و حديث وارد شده است؛ مخصوصاً عزيزان من نماز… بیشتر »
08 خرداد 1399
مجتبی وقتی به نماز میایستاد دوست نداشت با عجله بخواند، نمازش معمولا طول میکشید، اگر در جاده بودیم همیشه در ماشین مقداری تنقلات می گذاشت تا کسی به طولانی شدن نمازش اعتراض نکند. اوایل زندگی روز تولدش را سال خمسی قرار داده بود اما بعدها آن را به بیست و… بیشتر »
03 خرداد 1399
در اولین جلسهای که با هم صحبت کردیم؛ بیمقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛ شرط اول مقید بودن به نماز، مخصوصا نماز صبح بود و دوم رعایت حجاب. همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرددر دوره و زمانهای که جوانها کمتر دغدغههایی از این دست دارند؛ یک… بیشتر »
19 اردیبهشت 1399
?آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم دشمن پشت دیوار اتاق است. ?فاصله ما تنها یک دیوار 30، 40 سانتی متری بود. تکفیری ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی وحشت زده و خشن گفتند: «مین؟ مین؟» به زبان عربی یعنی (تو کی هستی؟) می خواستند بفهمند… بیشتر »