خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
10 خرداد 1399
بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعزام نیرو به جبهه های مقاومت !
جلسه دیر وقت تمام شد وقرارشد که حاج قاسم سلیمانی شب را بمانند!
خانه ما شد پراز نور حاج قاسم.چون دیر وقت بود ،من یک پذیرایی مختصری کردم و بعد هم رخت خواب آوردم تا سردار بخوابد.
حاج قاسم نگاهی به تشک وپتو کردند .
سری تکان داده وگفتند:
_اینا چیه ؟! یعنی من روی تشک وپتو نرم بخوابم؟
شما اینا رو جمع کنید ،من روی زمین میخوابم.همین بالش کافیه!
اتاقی پراز وسایل راحتی؟
خانه ای پراز امکانات رفاهی؟
حاج قاسم اگر دل ها تسخیر کرد چون خودش،راحتی اش ،امکاناتش ولذتش،اولویتش نبود!
جانش برای خدا!
توانش برای خدا!
دارایی اش در راه خدا..
منبع : کتاب حاج قاسم