عزیزانم اهميت دهید به نماز و دعا و نماز شب و مناجات مخفي از نظرها و صدقه پنهاني و پنهان داشتن كارهاي خير و براي رضاي خدا انجامش دهي، همان گونه كه براي هر يك از موارد چندين (شايد اگر اشتباه نكنم چند صد) روايت و حديث وارد شده است؛ مخصوصاً عزيزان من نماز شب. آن چه كه باعث عظمت و كرامت مؤمن است، فقط و فقط در همين خلوت كردنهاي با قاضيالحاجات و دوست و محبوب واقعي و واقف به اسرار پنهان است.
حق الناس را هر چه زودتر در صورت امكان به جا آوريد و ادا نماييد كه مرگ زود ميآيد و ناگهاني و سعي كنيد زودتر از افراد رضايت کسب نماييد زيرا خداوند حقوق خويش را ممكن است كه بگذرد ولي حقوق ناس، منوط و مشروط به رضايت ناس کرده است.
شهید_ابوالقاسم_بزاز
ولادت : ۱۳۳۱/۷/۲۰ بابل ، مازندران
شهادت : ۱۳۵۹/۳/۱۰ سنندج
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان می گوید: نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه من فردا شهید میشم❗️ ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه: حرف الکی نزن برو بذار بخوابیم.
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره . پیش خودش میگه نکنه فردا بابک شهید بشه! نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بذاره
دوباره میخوابه…
صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن…
تو این شلوغی ها نقشهش یادش میره…
“چند ساعت بعد”
خمپاره میخوره به ماشینی که بابک کنارش بوده… و به شدت از ناحیه پا مجروح میشه…
قصد داشتن بابک رو با آمبولانس به عقب برگردونن که…
آمبولانس راه رو گم میکنه و…
“چند ساعت بعد”
بابک شهید میشه…
من علاوه بر اینکه در دفتر شهید ناصری کار میکردم، به نحوی از مسائل مادی او نیز با خبر میشدم.
ناصری با توجه به سابقه زیادش در خدمت به نظام و انقلاب، و مسئولیتهای کلیدی در طول سالهای متمادی عهدهدارش بود، در آن زمان- یعنی سال هفتاد و چهار- نه ماشین داشت و نه خانه و این نداشتن تا لحظه ی شهادت هم ادامه پیدا کرد.
آنچه من می دانستم از مال و منال دنیا دارد، دو، سه میلیون تومان پس انداز شخصی اش بود.
اوایل که در دفتر او کار می کردم، گاهی می دیدم بعضی از بچه ها که گرفتاری شدید مالی پیدا کرده بودند، می آمدند پیشش و درخواست وام اضطراری می دادند. او اگر امکانش بود از طریق خود تشکیلات مشکل آنها را حل می کرد والا معرفیشان می کرد کمیته امداد.
این که چرا آنها را معرفی می کند به کمیته امداد، برایم سوال شده بود و دوست داشتم بدانم چه رابطه ای با بچه های کمیته امداد دارد که گاهی به صورت خیلی محرمانه و آبرومند، برای بچه ها وام جور می کند.
بعدها از طریق یکی از کارکنان آن جا، به طور اتفاقی فهمیدم که ناصری همان دو، سه میلیون تومان پس انداز خودش را به آنها داده که چنین مواردی از آن پول به بچه ها وام بدهند..
رئیس ستاد لشگر ویژهٔ شهدا و مسئول فرهنگی ایران در افغانستان
شهید_محمدناصر_ناصری
ولادت : ۱۳۴۰/۳/۷ بیرجند ، خراسان جنوبی
شهادت : ۱۳۷۷/۵/۱۷ مزارشریف افغانستان ؛ گروه تروریستی طالبان
ولايتمداري بارزترين خصوصيت اخلاقي او بود. حتي وقتي كه ميخواست براي آخرين بار براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) به سوريه برود، به من گفت: «اگر اتفاقي برايم افتاد بچههايم را ولايتمدار بار بياوريد.»
جوان خداشناسي بود كه سعي ميكرد دائم در نماز جماعت شركت كند و هميشه او را در مراسم دعاي كميل و توسل و ساير مراسم مذهبي ميديديم.
شهید_علی_زاده_اکبر
ده سال با محمد زندگی کردم، هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه، به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد،
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید، توی بیابون هم بود می ایستاد،
بارها بهش می گفتم، مقصد که نزدیکه، نمازتون رو شکسته نخونین، بذارین برسیم خونه، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین.
ولی محمد می گفت:. شاید توی همین راه کوتاه، عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم؛ الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم؛ اگه رسیدیم خونه کامل هم می خونم….
زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند.خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم.
رو به او کردم و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن! گفت : من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛
از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی، غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم؟!
سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم، خدایا این کجاست و من کجا… !!!
سردارشهید_محمد_بروجردی?