چاه دنيا
بلوهر گفته است كه:شنيده ام كه فيلي مردي را دنبال كرده بود،او مي گريخت وفيل در تعقيب او بود،تا اينكه فيل به او رسيد.آن مرد از ترس داخل چاهي شد ودر ميان چاه به دوشاخه كه در كنار چاه روئيده بودند چنگ زده و آويزان شد.ناگهان متوجه شد كه يكي سفيد بود وديگري سياه مشغول قطع كردن ريشه هاي آن دو شاخه هستند.نظري به زير پاي خود افكند،ديد چهار افعي سر از سوراخهاي خود بيرون آورده اند و چون نظري به قعر چاه انداخت ديد اژدهايي دهان گشوده كه هركس به چاه افتد او را ببلعد.چون بالاي سر خود را نگريست،ديد كه سر آن دو شاخه اندكي عسل آلوده است،پس مشغول ليسيدن عسل شد و لذت شيريني عسل او رااز آن مارها كه نمي داند چه وقت او را خواهند گزيد و از مكر آن اژدها كه نميداند چه حالي خواهد داشت وقتي كه در كام او افتد غافل گردانيد.
اما اين چاه،دنياست كه پر است از آفتها و بلاها و مصيبتها و آن دو شاخه عمر آدمي است و آن دو موش سياه وسفيد شب وروز هستند كه عمر آدمي را پيوسته پيش برده و به پايان مي برند و آن چهار افعي اخلاط چهارگانه اند،(سودا و صفرا و بلغم وخون)هستند كه به منزله زهر هاي كشنده اي هستند كه آدمي نمي داند چه وقت آنها به هيجان مي آيند و صاحب خود را هلاك مي كنند،و آن اژدها مرگ است كه منتظر است و پيوسته در طلب انسان است،و آن عسل كه فريفته آن شده بود و او را همه چيز غافل كرده بود لذت ها و خواهش ها و نعمت ها و عيش هادي دنياست.(عين الحيات/ج1/ص526)
مولف گويد : براي غفلت آدمي از مرگ و هول و هراس هاي پس از آن و اشتغالش به لذات زودگذر و فاني دنيا،مثلي بهتر از اين در مطابقت با موضوع مثل ذكر نشده،پس شايسته است كه خوب در آن تامل شود تا شايد موجب تنبيه و بيداري از خواب غفلت گردد(منازل الاخره/ص139)