زخم ياس
اندوه ستاره اي ميان در وديوار تكثير مي شود؛اشك ها از گونه هاي غنچه هاي بوستان علي سرازير مي شود؛ظلمت به كوچه هاي شهر نبي رخنه مي كند ولبخند بر بالين وظلوميت وبستر يادگار رسول مي خشكد.صداي گريه حسنين،سكوت ايوان هاي تاريك دنيا را مي شكند وتنها دست نوازش پدر،مرهمي لر نااميدي شان مي شود.
نفرين بر دنياييان!چگونه دخت خورشيد را بدرقه مي كند؟!فاطمه اي را كه از افق مهرباني طلوع كرد واينك با سينه اي زخمي ولبريز درد ،بستر خاك به رويش گشوده مي شود .تنها نسين بوي تنهايي علي است كه همگان در كوچه هاي مدينه استشمام مي كند وصداي شكستن بال فرشتگان ات كه خوا كائنات را مي آشوبد.اين گذر دلتنگ،سالياني است كه درد خاندان رسول را بر دوش مي كشد .(ام ابيها)مادر دردها بود وخزان در بهار جواني بر آستانه زندگي تكيه زد وپاييزرا در جواني اش ترسيم كرد وهمچنان در راهند نفس هايي كه آه مي شوند ورنج هاي شان،عرق شرم دنيا مي شود.چشم هاي خيس،گلوي آسمان را فشرده اندودستان سخاوت ورحمت علي،دار وندارش را به خاك مي سپارد.گوي هرچه نور،از بام دنيا رخت بر بسته ودر رگ هاي خاك سرازير مي شود وبراي فاطمه،امشب،شب را ورجعت ورهايي است.
سايه ديوارهاي وحشت،بلند تر شده ونامردي ها از مرز گذشته .ابرهاي جهل ايستاده اند تادر تاريكي شب بر بخت خويش زار زنند كه چگونه سوره كوثر را زمزمه كنند.