دزد روزه دار!!
06 آبان 1391
عارفي مي گويد:بعد اينكه دزدان قافله ما را غارت كردند، نشستند و مشغول خوردن غذا شدند.يكي از آنها را ديدم كه چيزي نمي خورد،
به او گفتم چرا با آنها غذا نمي خوري؟!
گفت:من روزه ام.
گفتم:دزدي و روزه گرفتن،عجب است!
گفت:اي مرد!اين راه راه صلح است كه با خداي خود واگذاشته ام شايد روزي سبب شود و با او آشنا شوم.
آن عارف مي گويد:سال ديگر او را در مسجدالحرام ديدم كه طواف مي كند وآثارتوبه از وي مشاهده كردم،رو به من كرد و گفت:ديدي كه آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا كرد.