امید داشتن به دیگران
: right;">پیرمردی مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این دوا می خواستی آن پزشک
این غذایش آه بود آن سرشک
این عسل می خواست ، آن شوربا
این لحافش پاره بود ، آن یک قبا
روزها می رفت بر بازار و کوی
نان طلب می کرد و می برد آبروی
دست بر هر خود پرستی می گشود
تا پشیزی بر پشیزی می فزود
هر امیری را روان می شد ز پی
تا مگر پیراهنی بخشد به وی
شب به سوی خانه می آمد زبون
قالب از نیرو تهیز ، دل پر ز خون
روز سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری می رفت حیران بر دری
رهنورد ، اما نه پایی نه سری
ادامه دارد ….
نقل شده است که روزی پیامبر اکرم (ص) با همراهان خود (در صحرا) عبور کردند ، شترچرانی را دیدند که شترهای خود را می چراند .
حضرت یکی از همراهان خود را نزد او فرستاد تا مقداری شیر از او بگیر . فرستاده ی رسول خدا(ص) نزد شتربان آمد و تقاضای شیر کرد .
شتربان گفت:آنچه در پستان شترهاست،صبحانه قبيله مي باشدو آنچه در ظرفها موجود است،شام آنهاست.
فرستاده رسول خدا(ص)نزد پيامبر(ص)بازگشت وسخنان شتربان را بازگو كرد.
رسول خدا(ص)فرمود:خدايا!بر مال وثروت شتربان بيفزا!
پيامبر وهمراهان از آنجا عبور كردند تا به گوسفند چراني رسيدند.آن حضرت شخصي را نزد چوپان فرستاد تا مقداري شير از او بگيرد.وقتي فرستاده رسول خدا(ص)نزد چوپان آمد و تقاضاي شير كرد، چوپان بلافاصله گوسفندان را دوشيدوآن مقدار شيري كه در ظرفها بود،نيز در ميان ظرف پيامبر(ص)ريخت و گوسفندي را نيز براي آن حضرت به عنوان هديه فرستاد و با كمال معذرت گفت:همين اندازه در نزد ما بود،اگربيشتر بخواهيد باز به شما مي دهم.وقتي پيامبر(ص)از ماجرا آگاه شد،درباره چوپان چنين دعا كرد:خدايا!به قدر كفايت به او روزي بده.
يكي از اصحاب به رسول خدا عرض كرد:در مورد آن شتربان كه شير به شما نداد،دعايي نمودي كه همه ي ما آن را دوست داريم،فرمودي:خدايا مال و فرزندش را زياد كن.ولي در مورد چوپان كه به شما شير داد،دعايي كردي كه همه ي ما آن را ناخوش داريم،فرمودي:خدايا!به اندازه ي كفاف به او روزي بده!پيامبر(ص)در پاسخ فرمود:همانا آنچه كم باشد و كفايت كند،بهتر از آن است كه زياد باشد و موجب غفلت و گمراهي شود.
منبع:فقر و ثروت چرا و چگونه.ص133