نماز مقبول، شرايطى دارد؛ از جمله شرايط ولايي، اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي و… كه همگي بيانگر آن است كه اين عمل عبادي به عنوان ستون دين با تمام زندگى انسان و اعمال عبادي ديگر او مرتبط است؛ يعنى، شاخصى است كه مى توان مطلوب بودن و الهى بودن يك زندگى را با آن سنجيد.
به عنوان نمونه يكي از شرايط قبولي نماز كسب درآمد از راه حلال و پرداخت زكات مي باشد و اينكه انسان از راه خيانت در معامله درآمدي را كسب نكرده باشد؛ حال اگر كسي كه براي قبولي نمازش - به عنوان ستون دين - اين شرايط را رعايت نكرده به گونه اي كه از سوي خداوند مورد قبول واقع نشده بطور مسلم براي ديگر اعمال عباديش مانند حج نيز اين شرايط را رعايت ننموده و معلوم مي شود كه ديگر اعمال نيز قابليت پذيرش را نخواهد داشت.
از همين جا درمى يابيم كه نماز معيارى است كه قبولى اعمال ديگر را نيز مى توان با آن سنجيد. پس اگر نماز قبول باشد، كارهاى خوب ديگر نيز قبول است و اگر مردود باشد، چنان بر مى آيد كه اشكال ريشه اى در اعمال وجود دارد و نمي تواند مورد قبول خداوند قرار گيرد.
روايت امام باقر(علیه السلام) - در مورد اول چيزي كه در قيامت مورد سوال قرار مي گيرد نماز است - بيانگر آن است كه نماز از جايگاهي ويژه برخوردار است و در روز قيامت اول به نماز نگاه مي شود اگر پذيرفته شود يعني با شرايط آن از جمله اعتقاد به ولايت و ديگر چيزهايي كه در آن شرط است انجام شده باشد ما بقي اعمال نيز به مانند آن است و نياز به دقت در آن نيست چون آن اعمال هم به مانند نماز عمل عبادي است و اگر نماز كه راس اعمال عبادي است مشكل اساسي داشته باشد قطعا ديگر اعمال نيز دچار مشكل است و به عنوان يك عمل عبادي به حساب نمي آيد.
مثلا اگر كسي از روي عناد ولايت و محبت علي عليه السلام و اهل بيت ان حضرت را منکر شود بنا به آنچه در روايات آمده نمازش مورد قبول نخواهد بود چون يك حقيقت مسلم اسلام را انكار كرده و شرط قبولي نماز را ندارد چنين شخصي ساير اعمال او نيز همانند نماز مورد قبول نيست چون نزد خداوند خير محسوب نمي شود و در حقيقت عمل او شر محض است كما اينكه در روايات اهل بيت عليهم السلام اعمال نيك ناصب و دشمن اهل بيت عليهم السلام با اعمال قبيح او هيچ فرقي گذاشته نشده است. حضرت صادق عليه السّلام مي فرمايد:« إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُبَالِي صَامَ أَمْ صَلَّى زَنَى أَمْ سَرَقَ إِنَّهُ فِي النَّارِ إِنَّهُ فِي النَّار»[2]؛« دشمن و ناصب اهل بيت فرقى ندارد روزه بدارد يا نماز بخواند، زنا كند يا دزدى نمايد او در آتش است او در آتش است.»
پي نوشت :
[1] (الكافي، ج 3، ص 268، باب من حافظ على صلاته أو ضيعها ….)
[2] - بحارالأنوار،ج 27، ص 235
كتاب پرسش ها و پاسخ هاي نماز، سيد حسن موسوي (مركز تخصصي نماز)
پيامبر(صلى الله عليه و آله) به مدت سيزده سال در شهر مكه، مشركين قريش را به توحيد و خدا پرستى دعوت كرده بود اما نه تنها از اين دعوت نتيجه اى حاصل نشده بود بلكه در ايذاء و آزار پيامبر(صلى الله عليه و آله) نهايت كوشش را بعمل آورده بودند. پس از هجرت به مدينه نيز مشركين مكه دائما با مسلمين در حال مبارزه و زد و خورد بودند. اما به تدريج كه سپاه اسلام، پس از جنگ هاى متعدد كوچك و بزرگ ورزيده شده و از نظر تعداد نفرات رو به فزوني گزارد، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) لازم دانست كه به سوى مكه رفته و شهر محل تولد خود را - كه در اثر توطئه قريش، شبانه از آنجا هجرت كرده بود- تصرف كند.
بعضى از مسلمين در انديشه فرو رفته واز سرانجام كار خود بيمناك بودند، ولى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آنها را به فتح و پيروزى بشارت مى داد زيرا وعده فتحى را كه خداوند به او فرموده بود از اين آيه استنباط مي كرد: «لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنين». همچنين سوره نصر نيز كه پيش از فتح مكه نازل شده بود به فتح مكه و اسلام آوردن مردم آن شهر دلالت داشت.
هدف اصلى پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين بود كه فتح مكه به احترام خانه خدا، بدون جنگ و خونريزى انجام شود بدين جهت ابتداء انديشه خود را در مورد حركت به سوى مكه از مسلمين پنهان مى داشت كه مبادا اين موضوع به اطلاع قريش برسد و تنها كسى را كه امين و راز دار خود دانسته و با او مشورت مي كرد على (عليه السلام) بود. اما پس از مدتى چند نفر از اصحاب را نيز از اين مطلب آگاه گردانيد. يكى از مهاجرين بنام «حاطب» كه در مكه اقوامى داشت و از مقصود پيغمبر با خبر شده بود نامه اى نوشته و آنرا بوسيله زنى به مكه فرستاد تا قريش را از تصميم پيغمبر آگاه كند. خداوند تعالى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ماجرا آگاه ساخت و آن حضرت على (عليه السلام) را با زبير براى استرداد نامه به سوى آن زن فرستاد و آنها در راه به او رسيده و نامه را باز گرفتند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در اوائل رمضان سال هشتم هجرى با سپاهيان خود كه از مهاجر و انصار تشكيل شده و بالغ بر دوازده هزار نفر بودند به قصد فتح مكه از مدينه خارج گرديد. هنگامي كه به نزديكى هاى مكه رسيدند، عباس بن عبد المطلب براى ترسانيدن قريش از كثرت سپاهيان اسلام - كه با ساز و برگ كامل مجهز بودند - به سوى مكه شتافت. اهالى مكه نيز از آمدن پيغمبر كم و بيش آگاه بودند. بدين جهت ابوسفيان براى كسب اطلاع از مكه بيرون آمد و در راه به عباس رسيد. عباس بن عبد المطلب كثرت مسلمين، مخصوصا ايمان قوى و روح سلحشورى آنها را به ابوسفيان نقل كرد و او را از عواقب وخيم مقاومت در برابر سپاهيان اسلام بر حذر داشت و قانعش نمود كه به خدمت رسيده و تسليم شود.
ابوسفيان از روى اضطرار و ناچارى پذيرفت و به حمايت عباس از ميان درياى سپاه - در حالي كه از قدرت و شوكت آن متحير شده بود - گذشته و به خدمت پيغمبر رسيد و پس از مختصر گفتگو اسلام آورد. ابوسفيان كه مدت، 21 سال كفار قريش را عليه آن حضرت تحريك و تجهيز مي كرد اكنون در برابر آن قدرت و عظمت سر تسليم فرود آورده و با ديده اعجاب و شگفتى به آن سپاه منظم و منضبط مي نگريست و انتظار عفو و بخشش از گذشته را داشت. پيغمبر اكرم به نص قرآن كريم داراى خلق عظيم و رحمة للعالمين بود ابوسفيان را به مكه فرستاد تا براى كسانى كه اسلام آورده اند امان بگيرد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله پرچم را كه ابتداء در دست سعد بن عباده بود (از اين نظر كه او ممكن است با اهالى مكه با خشونت و جدال رفتار كند) به دست على عليه السلام داد و با سپاه مسلمين در حاليكه جاه و جلال آنها چشم هر بيننده را خيره و مبهوت مي كرد وارد مكه شد و در مقابل درب كعبه ايستاد و گفت:
لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده…
آنروز اولين روزى بود كه شعائر توحيد و خدا پرستى علنا در مكه اجرا گرديد و بانگ اذان بلال كه بر فراز كعبه ايستاده بود با آهنگ دلنشين در فضاى مكه طنين انداز شد و مسلمين به پيغمبر صلى الله عليه و آله اقتداء كرده و نماز خواندند سپس آن حضرت اهل مكه را كه منتظر عقوبت و انتقام از جانب او بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ماذا تقولون و ماذا تظنون؟»؛ در حق خود چه مي گوئيد و چه گمان داريد؟ گفتند: نقول خيرا و نظن خيرا اخ كريم و ابن اخ كريم و قد قدرت؛ سخن به نيكي گوئيم و گمان نيك داريم، برادرى كريم و برادر زاده كريمى و بر ما قدرت يافته اى. رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از كلام آنان، رقتى روى داد و فرمود من آن گويم كه برادرم يوسف گفت؛ «لا تثريب عليكم اليوم». آنگاه فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»؛ برويد كه همه آزاديد. اين عفو عمومى در روحيه اهالى مكه تأثير نيكو بخشيد و همه بى اختيار محبت آن حضرت را در دل خود جاى دادند.
بدين ترتيب در بيستم ماه رمضان سال هشتم هجري، سپاه اسلام وارد مكه شد و كعبه و مسجد الحرام را از لوث بت و بت پرست پاك كرد. در اين روز علي عليه السلام بردوش پيامبر رفت و بت هاي كعبه را بر زمين انداخت.
منبع:
على كيست؟، فضل الله كمپانى
امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:
دَعاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ عَلىٌّ علیه السلام: قَد أجَبتُکَ عَلى اَن تَضمَنَ لى ثَلاثَ خِصالٍ . قالَ: وما هِىَ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ ؟ قالَ: لاتُدخِل عَلَىَّ شَیئاً مِن خارِ جٍ وَ لا تَدَّخِر عَنّى شَیئاً فِى البَیتِ، وَ لا تُجحِف بِالعِیالِ . قالَ : ذاکَ لَکَ یا اَمیرَ المُؤمِنینَ ، فَاَجابَهُ عَلىُّ بنُ اَبى طالِبٍ علیه السلام
مردى، امیر المؤمنین علیه السلام را به میهمانى دعوت کرد . حضرت فرمودند : مى پذیرم به شرط این که سه قول به من بدهى . عرض کرد : چه قولى اى امیر المؤمنین؟ فرمودند : از بیرون چیزى براى من تهیه نکنى ، حاضرى خانه ات را از من دریغ ننمایى و به زن و فرزندنت زور نگویى . عرض کرد : قبول مى کنم اى امیر المؤمنین . پس على بن ابى طالب علیه السلام دعوت را پذیرفتند .
منبع:
عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 45، ح 138
در زندگی اجتماعی یکی از کارهای که انسان نیازمند آن می باشد کار و تلاش و به دست آوردن ثروت و دارائی می باشد، تا این که به واسطه این ثروت و دارائی بتواند بسیاری از مشکلات خود را حل کند در واقع کار و تلاش یکی از تأکیدات مهم در آداب و سنن اسلامی می باشد. امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: «کسی که برای تأمین معاش خانواده اش تلاش می کند، همانند مجاهد در راه خداست».
چه کاری از همه بهتر و پر سود تر است
انتخاب کار همیشه یکی از دغدغه ذهنی بعضی از افراد بوده است.در واقع همه به دنبال این هستند که در انتخاب کار به بهترین و بیشترین سود دست پیدا کنند.البته این دغدغه به تنهایی نه قابل ستایش است و نه قابل نکوهش ولی دغدغه ارزش دارد که برای رسیدن به رضایت الهی باشد.برای نمونه اگر این کار و تلاش و صرف زمان و نیرو،در جهت رسیدن به رضایت الهی باشد، قابل تقدیر می باشد و الا چیزی که برای رضایت الهی نباشد مورد تحسین عقل و دین نیست.« رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ [مائده/119] هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند این، رستگارى بزرگ است!»
معرفی بهترین تجارت و کارها از طرف خداوند متعال
وقتی که با کلام الهی همراه و مانوس می شویم با کمال تعجب متوجه می شویم که خداوند متعال هم انسان را دعوت به تجارت و کار کرده است،البته قدری متفاوت تر از آنچه که ما در ذهن خود داریم،هر گاه اسم تجارت به میان می آید انسان بلا فاصله ذهنش رو به سوی بازار صرافها و بقالها می رود غافل از این که در دنیای که زندگی می کنیم بازار سرمایه گزاری جود دارد که هر کسی در آن سرمایه گذاری کند بیشتری سود را عائید خود کرده است و لی بسیار از افراد از این بازار غافل شده اند« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ[صف /10] اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم»«تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ *یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ »[صف/12-11]
بهترین تجارت ها از لسان قرآن کریم
ایمان به خدا (تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)
همه ما در زندگی دنیا وقتی تجارتی و معامله ای انجام میدهیم،نوعاً از نوع معامله دنیایی می باشد،که ثمن و مثمن هم رنگ و ارزش دنیابی دارد.ولی گاهی یک تجارت از رنگ و بوی دنیایی فراتر می رود و سود و حاصل آن چیزی فراتر از آنچه ما در ذهن تصور می کنیم می باشد.کلام الله مجید اولین و بهتریم و پر سود ترین تجارت را ایمان به خداوند متعال معرفی میکند،واقعاً چه تجارت و سودی از این بالاتر که انسان در این دنیای خاکی و مادی به یک خدای بلند مرتبه و بزرگ ایمان و اعتقاد داشته باشدو از ثمرات این باور و اعتقاد آسمانی خود را بهره مند سازد.
ایمان به رسول خدا (وَ رَسُولِهِ)
بعد از ایمان به خداوند متعال که بالاترن معامله و تجارت در این دنیای پول و ثروت و تجارت و رقابت می باشد،می بایست علاوه بر ایمان به خدا به رسول و فرستاده این خداوند متعال و بلند مرتبه هم ایمان داشت ایمانی که انسان را به این باور رهنمود که این فرستاده جز خیر و سعادت برای انسان نیاورده و تمام دستوراتی او الهی و به سود انسان می باشد.«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ[التوبة /128]هر آینه پیامبری از خود شما بر شما مبعوث شد ، هر آنچه شما را رنج می دهد بر او گران می آید سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است»
جهاددر راه خدا (وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ)
سومین و مهمترین عنصر این بازار سرمایه گذاری بعد از ایمان به خدا و رسول خداوند بلند مرتبه اثبات این ادعای قلبی در وادی عمل و امتحان می باشد یعنی اگر کسی با این باور قلبی دست پیدا کرد که در دنیای که زندگی می کند بهترین تجارت و معامله تجارت با خداوند متعال و ایمان و باور راسخ و قوی به او و پیامبران پاک سرشت او می باشد در وادی عمل باید با بردن همل خد به به این میدان تجارت جهانی بهترین سود را عائد خود کند و آن هم جهاد در راه این باور قلبی می باشد جهاد در این راه یعنی این که با قلب و تمام جوارح و دارایی خود در راه این آرمان خود ایستادگی و مقاومت کند تا به سود نهای و ثمره سعادت بخش دست پیدا کند «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ[هود/112]پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!»
ثمرات این تجارت پر سود
در دنیا بعضی از افراد اگر مقدار بیشتری از مال و مکنت دنیایی را به دست بی آورند خیال می کنند که به نتیجه مطلب رسیده اند،و برنده بازار تجارت دنیا شده اند،ولی وقتی تأمل و دقت می کنیم می بینیم حاصل این دسترنج و تلاش طاقت فرسا روزی عائد دیگران می شود و این شخص حتی ذره ای از آن را نمی تواند با خود به جهان دیگر یعنی دنیای جاودانی به همراه ببرد،ولی در تجارتی که خداوند متعال معرفی کردند سه ثمره پرارزش به دنبال دارد،که همه ی ثروتمندان و تاجران روزی آرزوی مقدار کمی از آنرا می کنند.
اولین ثمره این تجارت بزرگ (یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)
غفران الهی اولین ومهم ترین ثمره ی این تجارت می باشد پاک شدن از گناهان اولین و زیبا ترین ثمره ی این تجارت پر سود می باشد، شاید روزی نباشد که انسان مرتکب گناهی نشده باشد و همین گناهان موجب هلاکت انسان را فراهم کرده اند،گناهانی که موجب نزول عذاب الهی در دنیا و آخرت می شود،در این تجارت پر سود محو وپاک می شوند.امام على علیهالسلام:«اِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ؛[2]هرگاه گناهان آشکار شوند، برکتها از میان مىرود.
دومین ثمره این تجارت الهی (تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ)
رهایی از آتش جهنم جهنمی که این انسان از آن غافل شده ولی حقیقتی غیر قابل انکار که بسیار از انسانها با اعمال غیر الهی خود موجبات ورود در آن را برای خود فراهم میکند در این تجارت الهی انسان به این ثمره و سود با ارزش دست پیدا می کند که از عذاب جهنم و قهر الهی در امان باشد.رسول اکرم صلى الله علیه و آله:«أَدنى اَهلِ النّارِ عَذابا یَنتَعِلُ بِنَعلَینِ مِن نارٍ یَغلى دِماغُهُ مِن حَرارَةِ نَعلَیهِ؛[3]کم عذابترین اهل جهنم دو کفش از آتش به پا دارد که از حرارت آنها مغزش به جوش مىآید.»
سومین ثمره با ارزش این تجارت الهی (وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً)
بالاترین سود و نتیجه برای انسان روزی حاصل می شود که این تجارت و معامله ای که انسان در دنیا انجام داده است او را به سعادت و فیض حضور در بهشت بکشاند، بهشتی که جایگاه رضوان الهی و محل آرامش اولیای الهی و همنشینی با مقربان در گاه ایزدی می باشد.رسول اکرم صلى الله علیه و آله:«فِى الجَنَّةِ ما لا عَینٌ رَأَت وَلا اُذُنٌ سَمِعَت وَلاخَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ؛در بهشت چیزهایى هست که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به خاطر کسى گذشته.»
خلاصه مطلب
در دنیا بهترین و پرسود ترین معامله و تجارت معامله ی با خداوند متعال می باشد، خدای متعال در کتاب الهی خود راه و روش بهترین تجارت را به انسان یاد می دهد، در این روش خدای منان می فرماید، بهترین کارها برای بهره مندی در دنیا و آخرت ایمان به خداوند متعال و رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم ) و همچنین جهاد در راه خدا آنهم جهان با جان و مال می باشد.
مرحوم آیتالله سیداحمد خوانساری از ساداتی است که با سی تبار به امام موسی کاظم(علیه السلام) میرسد، در واقع یکی از فقهای نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری است، وی مدتی در شهر تهران امام جماعت مسجد سیدعزیزالله در بازار شهر را بر عهده داشت، درباره چگونگی حضور وی در تهران این گونه بیان شده است: پس از درگذشت آیتالله یحیی سجادی امام جماعت مسجد سید عزیزالله، جمعی از مردم شهر تهران از آیتالله العظمی بروجردی تقاضا میکنند که یک شخصیت بزرگی را برای امام جماعت مسجد معرفی کند تا علاوه بر اقامه نماز به امور دینی مردم هم بپردازد، آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله سید احمد خوانساری را معرفی میکند و این گونه میشود که پایتخت شاهد حضور مردی از تبار عارفان میشود.
مشغول قرآن بودم نفهمیدم
آیت الله حاج سید احمد خوانساری به دلیل بیماری زخم معده،به دستور پزشک معالج دربیمارستان بستری شد.چون سالخورده و ضعیف البنیه بود و در وقت بستری شدن 98 سال از عمرش می گذشت، تحمل جراحی بدون بیهوشی ممکن نبود. از طرفی هم اجازه بیهوش کردن را نمی داد،زیرا معتقد بود که در هنگام بیهوشی،تقلید مقلدین اشکال پیدا می کند. دکتر معالج به او گفت طبق آزمایش ها و عکس برداری ها،باید حتما عمل جراحی روی او صورت گیرد.آیت الله خوانساری گفت: مانعی ندارد،عمل جراحی را هر وقت خواستید،شروع کنید،ولی قبل از آن به من خبر دهید که با تلاوت قرآن و توجه به آن، مشکل بی هوش کردن حل شود. دکتر جراح پذیرفت.لحظاتی بعد گفت: ما آماده هستیم که دست به کار شویم.آیت الله خوانساری فرمود: هروقت من شروع به خواندن کردم، شما هم شروع کنید.دکتر تعریف می کرد تا او شروع به خواندن سوره انعام کرد، چاقوی جراحی را روی شکمش گذاشته و دست به کار شدیم. چنان بی حرکت بود گویا در حال بی هوشی کامل است.بعد از پاره کردن و دوختن و اتمام کار،گفتم:حضرت آقا!کار ما تمام شد.ایشان قرآن را بستند و فرمودند: صدق الله العلی العظیم. گفتم: آقا دردتان نیامد؟ فرمود: مشغول قرآن بودم، نفهمیدم.
پشت در مهمان داریم
یکی از بازرگانان مورد اعتماد تهران می گفت: روزی خدمت ایشان بودم و هیچکس دیگر نبود.«آقا ناگاه فرمود:فردی جلوی در است و خواسته ای دارد.» «عرض کردم آقا: کسی زنگ نمی زند.» «چرا کسی هست،این پاکت را به او بدهید تا برود.» پاکت را گرفتم و جلوی در آمدم، شخص محترمی را دیدم که قدم می زند.گفتم: شما زنگ زدید؟ گفت: خیر!پرسیدم : کاری دارید؟ گفت: همسرم بیمار است و برای بستری شدن هشت هزار تومان کسری دارم. پاکت را به او دادم. همان جا باز کرد و پول ها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود!.
عیادت حضرت عزرائیل
یکی از علمای تهران که در آخرین روزهای حیات پر برکت آیت الله خوانساری برای عیادت خدمت رسیده بود، از ایشان نقل می کند: شخص ناشناسی نزد من آمد و گفت: من عزرائیل هستم.پرسیدم برای قبض روح آمده ای؟ گفت: نه برای عیادت آمده ام، اگر مشکلی داری بگو. گفتم: قسمتی از پایم درد می کند.او به پایم دست کشید و برطرف شد. موقع خداحافظی به من گفت: ده روز دیگر برای قبض روح می آیم. و ده روز بعد آن عالم جلیل به لقاالله پیوست.
نماز آیت الله سید احمد خوانساری
ببخشید آقا، وقت نماز است اجازه میفرمایید به نماز بروم
این عالم بزرگوار همواره در مواجهه با دیگران صبور بود و اگر کسی به ایشان آزاری میرساند، ایشان تحمل میکرد. از آیتالله حاج میرزا جواد آقا تهرانی(رحمهالله) نقلشده است که: «شخصی به منزل آیتاللهالعظمی سید احمد خوانساری (رحمهالله) رفته و به ایشان جسارت کرد و لحظاتی به فحش و ناسزا ادامه داد، تا اینکه موقع اذان و نماز رسید، آیتالله خوانساری فرمودند: «ببخشید آقا، وقت نماز است اجازه میفرمایید به نماز بروم، آن شخص با دیدن این همه صبر و گذشت و اخلاق اسلامی پشیمان شد و از ایشان عذرخواهی کرد»