گفتگوی جالب آیت الله خوانساری با عزرائیل
مرحوم آیتالله سیداحمد خوانساری از ساداتی است که با سی تبار به امام موسی کاظم(علیه السلام) میرسد، در واقع یکی از فقهای نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری است، وی مدتی در شهر تهران امام جماعت مسجد سیدعزیزالله در بازار شهر را بر عهده داشت، درباره چگونگی حضور وی در تهران این گونه بیان شده است: پس از درگذشت آیتالله یحیی سجادی امام جماعت مسجد سید عزیزالله، جمعی از مردم شهر تهران از آیتالله العظمی بروجردی تقاضا میکنند که یک شخصیت بزرگی را برای امام جماعت مسجد معرفی کند تا علاوه بر اقامه نماز به امور دینی مردم هم بپردازد، آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله سید احمد خوانساری را معرفی میکند و این گونه میشود که پایتخت شاهد حضور مردی از تبار عارفان میشود.
مشغول قرآن بودم نفهمیدم
آیت الله حاج سید احمد خوانساری به دلیل بیماری زخم معده،به دستور پزشک معالج دربیمارستان بستری شد.چون سالخورده و ضعیف البنیه بود و در وقت بستری شدن 98 سال از عمرش می گذشت، تحمل جراحی بدون بیهوشی ممکن نبود. از طرفی هم اجازه بیهوش کردن را نمی داد،زیرا معتقد بود که در هنگام بیهوشی،تقلید مقلدین اشکال پیدا می کند. دکتر معالج به او گفت طبق آزمایش ها و عکس برداری ها،باید حتما عمل جراحی روی او صورت گیرد.آیت الله خوانساری گفت: مانعی ندارد،عمل جراحی را هر وقت خواستید،شروع کنید،ولی قبل از آن به من خبر دهید که با تلاوت قرآن و توجه به آن، مشکل بی هوش کردن حل شود. دکتر جراح پذیرفت.لحظاتی بعد گفت: ما آماده هستیم که دست به کار شویم.آیت الله خوانساری فرمود: هروقت من شروع به خواندن کردم، شما هم شروع کنید.دکتر تعریف می کرد تا او شروع به خواندن سوره انعام کرد، چاقوی جراحی را روی شکمش گذاشته و دست به کار شدیم. چنان بی حرکت بود گویا در حال بی هوشی کامل است.بعد از پاره کردن و دوختن و اتمام کار،گفتم:حضرت آقا!کار ما تمام شد.ایشان قرآن را بستند و فرمودند: صدق الله العلی العظیم. گفتم: آقا دردتان نیامد؟ فرمود: مشغول قرآن بودم، نفهمیدم.
پشت در مهمان داریم
یکی از بازرگانان مورد اعتماد تهران می گفت: روزی خدمت ایشان بودم و هیچکس دیگر نبود.«آقا ناگاه فرمود:فردی جلوی در است و خواسته ای دارد.» «عرض کردم آقا: کسی زنگ نمی زند.» «چرا کسی هست،این پاکت را به او بدهید تا برود.» پاکت را گرفتم و جلوی در آمدم، شخص محترمی را دیدم که قدم می زند.گفتم: شما زنگ زدید؟ گفت: خیر!پرسیدم : کاری دارید؟ گفت: همسرم بیمار است و برای بستری شدن هشت هزار تومان کسری دارم. پاکت را به او دادم. همان جا باز کرد و پول ها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود!.
عیادت حضرت عزرائیل
یکی از علمای تهران که در آخرین روزهای حیات پر برکت آیت الله خوانساری برای عیادت خدمت رسیده بود، از ایشان نقل می کند: شخص ناشناسی نزد من آمد و گفت: من عزرائیل هستم.پرسیدم برای قبض روح آمده ای؟ گفت: نه برای عیادت آمده ام، اگر مشکلی داری بگو. گفتم: قسمتی از پایم درد می کند.او به پایم دست کشید و برطرف شد. موقع خداحافظی به من گفت: ده روز دیگر برای قبض روح می آیم. و ده روز بعد آن عالم جلیل به لقاالله پیوست.
نماز آیت الله سید احمد خوانساری
ببخشید آقا، وقت نماز است اجازه میفرمایید به نماز بروم
این عالم بزرگوار همواره در مواجهه با دیگران صبور بود و اگر کسی به ایشان آزاری میرساند، ایشان تحمل میکرد. از آیتالله حاج میرزا جواد آقا تهرانی(رحمهالله) نقلشده است که: «شخصی به منزل آیتاللهالعظمی سید احمد خوانساری (رحمهالله) رفته و به ایشان جسارت کرد و لحظاتی به فحش و ناسزا ادامه داد، تا اینکه موقع اذان و نماز رسید، آیتالله خوانساری فرمودند: «ببخشید آقا، وقت نماز است اجازه میفرمایید به نماز بروم، آن شخص با دیدن این همه صبر و گذشت و اخلاق اسلامی پشیمان شد و از ایشان عذرخواهی کرد»