بچه علی نقی کیست؟
? علینقے، كاسب مؤمن و خیرے بود كه هیچگاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمیڪردند. در عوض این معلم قرآن جلسات دینی در صف اول نماز جماعت مسجد دیده میشد.
یك عمر جلسات مذهبے در خانهها و تكیهها به راهانداخته و كلے مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولے از نعمت فرزند محروم بود …
آنهاےی كه حسودیشان میشد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه میگشتند تا نمكے به زخمش بپاشند ..!
آخر بعضیها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردے كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگے او را تعطیل كند ..!
علینقی راه پدر را ادامه داده بود اما
الان پسرے نداشت كه او هم به راه پدرے برود. به خاطر همین همسایه كینهتوز، بهانه خوبے پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علینقے آمد دم درب …
مردك به او یك گونے داد و گفت:
«حالا كه تو بچه ندارے، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».
علینقے در گونے را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توے آن ریختند بیرون ..!
قهقهه مردك و صداے گریه علینقے قاطے شد …
كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «اے كه گفتے بخوانیدم تا اجابتتان كنم ..! اگر به من فرزندے بدهے، نذر میكنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ_قرآن و دینت كنم».
خداےی كه دعاے زكریاے سالخورده را در اوج ناامیدے اجابت كرده بود، 13 فرزند به علینقے داد كه اولینشان همین حاج آقا محسن قرائتے است ..