باید دشمن رو ترسوند!
روزهای اول جنگ بود. شاهرخ با بسیاری از رفقای قدیم و جدید به سوی آبادان رفته بود. هرشب به سوی مواضع دشمن
می رفتند و با شبیخون به دشمن از آنها تلفات می گرفتند.
شاهرخ در نفوذ به مناطق دشمن بدون سلاح می رفت و با سلاح بر می گشت!
هیبت عجیبی داشت. حتی عراقی ها از او می ترسیدند.
شبها به همراه چند نفر از نیروهایش به میان نخلستان ها می رفت و مخفی می شد.
می گفت: اسیر گرفتن خوب است اما باید دشمن را ترساند.
صورتهای خود را سیاه می کردند. نیمه های شب به سراغ فرماندهان دشمن می رفتند . آنها را دستگیر می کردند.
بعد قسمتی از لاله گوش آنها را می بریدند و رهایشان می کردند !بعد هم برمی گشتند!
این کار آنها دشمن ر به وحشت انداخته بود. سربازان عراقی فرماندهانی را در بین خود می دیدند که لاله گوش آنها
بریده شده بود . بیشتر افسران عراقی از حضور در منطقه بهمنشیر و آبادان وحشت داشتند .
منبع: شهید گمنام - صفحه98-گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی