06 دی 1398
دل فقط جایه… شیخ عبدالکریم حامد می فرمود: لباس هایم راشسته بودم ودنبال طناب می گشتم تاآنها راپهن کنم،دراین هنگام به شیخ رجبعلی برخورد کردم. ایشان به من گفت: توی دلت طناب می بینم،درست است که به طناب نیازداری ولی چرا دردلت جای داده ای؟ دل فقط جای… بیشتر »
نظر دهید »
05 دی 1398
معنای عرفان ماهرکدام در موجودیت فعلی هستیم ویک طبیعت باالقوه داریم که باید بشویم. بودن وشدن.ازبودن به شدن،راههایی وجوددارد که به آنها می گوییم : سیروسلوک. تمام حکمت اینجاست.ازبودن به شدن . خوب تعریف شدن،لازم است؛ چه می خواهیم بشویم؟…. عرفان یعنی… بیشتر »
04 دی 1398
دونفر بیشتر نبودیم . من بودم و،او فقط می دانستم اسمش حسن است . او آرپیجی می زد. من هم به او کمک می کردم . دل شیر داشت . از هیچ چیز نمی ترسید . در محاصره مانده بودیم . هیچ کس کمک ما نبود . نه راه پس داشتیم نه راه پس . حسن گفت:مااینجا یا شهید می شویم یا… بیشتر »
03 دی 1398
روزهای اول جنگ بود. شاهرخ با بسیاری از رفقای قدیم و جدید به سوی آبادان رفته بود. هرشب به سوی مواضع دشمن می رفتند و با شبیخون به دشمن از آنها تلفات می گرفتند. شاهرخ در نفوذ به مناطق دشمن بدون سلاح می رفت و با سلاح بر می گشت! هیبت عجیبی داشت. حتی عراقی… بیشتر »
02 دی 1398
نمیدانستم چه بگویم،آمدم بیرون.گوشه ای نشستم باخود گفتم:«ابراهیم یک اذان گفت،یک تپه آزاد شد، یک عملیات پیروز شد،هجده نفرهم ازجهنم به سوی بهشت راهی شدند… عجب آدمی بود این ابراهیم…!» منبع :کتاب شهید گمنام، ص52«گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» بیشتر »