چرا خداي مهربان تر از مادر، دوزخ را آفريد؟
در نظام حكيمانه الهى همان طور كه وجود بهشت در كل نظام هستى، ضرورى و سودمند است؛ وجود دوزخ نيز لازم و فايده مند است. وقتى خداوند متعال نعمت هاى خود بر بندگان را بر مى شمارد، جهنم و عذاب هاى آن را در رديف نعمت ها قرار داده، مى گويد: («… هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ») [1]؛ «اين است همان جهنمى كه تبه كاران آن را دروغ مى خواندند؛ ميان آتش و آب جوشان مى گردند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟»
يكى از فوايد دوزخ، اين است كه بسيارى از انسانها را از بدى، انحراف و كجروى باز مى دارد. چه بسيار كسانى كه از خوف جهنم، به سعادت و شرافت جاودانه نايل آمده اند. اگر خداوند حكيم دوزخ را در شمار نعمت ها آورده است، واقعاً نعمت بزرگى را تذكر داده؛ چرا كه بدون آن بيشتر انسان ها اهل بندگى و حركت در جهت تكامل نيستند.
صفحات: 1· 2
خداوند در آيات 71 و 72 سوره مريم درباره ورود همه انسان ها به جهنم مي فرمايد:
«وَ إِن مِّنكمُْ إِلَّا وَارِدُهَا كاَنَ عَلىَ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا، ثمَُّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا»
و هيچ كس از شما نيست مگر در آن وارد مى گردد. اين امر همواره بر پروردگارت حكمى قطعى است. آن گاه كسانى را كه پرهيزگار بوده اند مى رهانيم، و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى كنيم.
خطاب “كم” در كلمه منكم به عموم مردم است، چه كافر و چه مسلمان، به دليل اينكه در آيه بعد متقين را جدا كرده است: «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» يعني پس از آن متقين را نجات مي دهيم.[1] در پاسخ به اين سوال كه آيا واقعا همه يكبار به جهنم برده مي شوند يا منظور آيه چيز ديگري است، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد برخي معتقدند واقعا همه ما يكبار به جهنم وارد مي شويم ولي مومنان نمي سوزند، برخي معناي آيه را تنها مشاهده جهنم و حضور در كنار آن مي دانند تا مومنان حال اهل دوزخ را ببينند، برخي نيز معناي آنرا عبور از جهنم مي دانند، همانطور كه پل صراط از روي آتش مي گذرد و همه بايد از آن عبور كنند. در ادامه همين ديدگاه ها را با توضيحات بيشتر و همراه با دلايلشان بيان مي كنيم:
1. گروهي از مفسران معتقدند ” ورود” در اين آيه به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كردن است. يعنى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مشاهده سرنوشت نهايى بدكاران، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران را رهايى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى كند. در واقع اين ديدگاه ورود در جنهم را به معناي نزديك شدن به جهنم براي مشاهده كافران مي دانند. اين گروه به يكي از معاني واژه “ورد" كه به معناي دنبال آب رفتن است، استناد مي كنند. در اين معنا “وارد” نيز كسي است كه پيشاپيش كاروان مى رود، تا براى آنان آب پيدا كند.[2] بنابراين در اين معنا داخل شدن در آب مطرح نيست، تنها كنار آب رفتن را مي رساند. اين گروه هم چنين به چند آيه براي اثبات اين معنا استدلال كرده اند، از جمله اين آيه كه خداى تعالى در باره موسى وقتى كه به كنار چاه مدين آمد و در آنجا مردمى را بر سر چاه ديد، فرموده: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ[3]» و معلوم است كه موسى داخل آب نشد، پس در آيه مورد بحث هم معنا اين نيست كه مردم همگى داخل آتش مى شوند، بلكه تنها كنار آتش رفتن مد نظر است. علامه طباطبايي اين ديدگاه را پذيرفته است.[4]
2. برخي نيز منظور از ورود در آتش را عبور از آن دانسته اند. در حديثي از پيامبر اكرم(ص) مى خوانيم:"روز قيامت آتش به فرد با ايمان مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت، شعله مرا خاموش كرد.[5]” اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود. تعبير پر معنايى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه “پل صراط بر روى جهنم كشيده شده، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است، نيكان از آن عبور مى كنند، و فجار در آتش مى افتند.” نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است. شيخ صدوق نيز آيه مورد بحث را بر همان صراط حمل كرده است.[6]
3. اما معنايي كه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه” ورود” در اينجا به معنى دخول است و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم مى شوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گويى از آنان دور مى شود و فرار مى كند، و هر جا آنها قرار مى گيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعله ور مى شوند.[7] اين گروه به آياتي مانند «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها[8]» و «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار[9]َ» استناد كرده اند كه درباره ورود بت پرستان و فرعون به جهنم است و از آنجا كه اينها حتما داخل آتش مي شوند، در نتيجه ورود در جهنم در اين آيات به معناي دخول در آن است. علاوه بر اين جمله” ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا” (سپس پرهيزگاران را نجات مى دهيم) همچون جمله «نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها» (ستمگران را در آن وا مى گذاريم) همه شاهد براى اين معنى است، زيرا تنها پس از دخول واقعي در آتش است كه نجات متقين از آن و باقي گذاشتن ظالمان در آن معنا پيدا مي كند. نه اينكه اصلا داخل نشده باشند ولي گروهي نجات پيدا كنند يا در آن باقي بمانند.
بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند از جمله از” جابر بن عبد اللَّه انصارى” چنين نقل شده كه شخصى از او درباره اين آيه پرسيد جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت: مطلبى با اين دو گوش خود از پيامبر (ص) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد! مى فرمود: ” ورود در اين آيه به معنى دخول است، هيچ نيكوكار و بدكارى نيست مگر اينكه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه بر ابراهيم بود، تا آنجا كه آتش از شدت سردى فرياد مى كشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهايى مى بخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند.[10]
اما چرا بايد خداوند چنين كاري انجام دهد و نيكوكاران را وارد جهنم كند:
فائده ورود به آتش اين است كه انسان عذابهاى آن را ببيند و در نتيجه قدر تفضل خدا و نعيم بهشت را بداند و بيشتر خوشحال و مسرور شود، و همچنين هيچكس را داخل جهنم نمى كند مگر بعد از آن كه او را به بهشت مشرف كند تا نعمتهاى بهشت و ثوابهاى آن را ببيند، و در نتيجه در جهنم عقوبتشان سختتر و حسرتشان بر فوت بهشت و نعيم آن بيشتر شود. اين فائده در روايات نيز ذكر شده است.[11]
در نهايت بايد گفت هر سه معنا قابل قبول مي نمايد و هر كدام توجيه عقلي نيز دارد. اينكه ورود به معناي دخول در آتش باشد اما مومنان با دخول در آن نسوزند و هدف اين باشد كه آنها قدر بهشت را بيشتر بدانند؛ يا به معناي كنار آتش رفتن باشد تا مومنان حال جهنميان را ببينند و جهنميان نيز با ديدن آنها حسرت بيشتري بخورند؛ يا منظور عبور از آتش باشد كه مراد همان پل صراط است كه از روي آتش مي گذرد؛ همه اين معاني هم توجيه عقلي دارد و هم دليل نقلي و هيچ يك سوختن و عذاب كشيدن مومنان را در آتش نشان نمي دهد؛ بلكه هدف اين است كه مومنان قدر بهشت را بدانند و جهنميان حسرت بيشتري بخورند.
پي نوشت:
[1] . الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1417ق، ج14، ص: 89
[2] . المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، دارالعلم الدار الشامية،1412ق، ص: 865
[3] . و چون به آب مدين رسيد بر آن، گروهى را ديد كه (گوسفندان خود را) آب مى دادند. قصص،23
[4] . الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص: 90
[5] . تقول النار للمؤمن يوم القيامه جز، يا مؤمن! فقد اطفا نورك لهبى
[6] . الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص: 94
[7] . مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو،1372ش، ج6، ص: 812
[8] . بى گمان شما و آنچه به جاى خداوند مى پرستيد فروزينه دوزخيد شما در آن در مى آييد. انبياء،99
[9] . او در روز رستخيز، پيشاپيش قومش مى آيد و آنان را به دوزخ درمى آورد و بد آبشخورى است كه بدان درمى آيند.هود،98
[10] . مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو،1372ش، ج6، ص: 812
[11] . تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية،1374، ج13، ص: 120
احادیث معصومین(علیهم السلام) به مثابه چراغهایی هستند که در ظلمات و تاریکیها مسیر را به انسان نشان میدهند. هر چه ما انسانها عمل و گفتارمان نزدیک و شبیه به افعال ائمه هدی شود بدون تردید کفهی اعمال نیک ما در آخرت سنگینتر خواهد شد.
بهترین بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.
در میان مسلمانان از آن روست که از منابع اصلی استنباط احکام در فقه و عقاید در علم کلام محسوب میشود. همچنین احادیث از منابع اولیه پژوهشهای تاریخی است.
امام رضا علیه السلام:
إجتَهِدوا أن زَمانُکُم أربَعَ ساعاتٍ: ساعَةً مِنهُ لِمُناجاةِ اللّه ِ. و ساعَةً لِأمر المَعاشِ و ساعةً لِمُعاشَرَةِ الإخوانِ و الثِّقاتِ و الَّذینَ یُعَرِّفُونَ عُیُوبَکُم و یَخلِصونَ لَکُم فِی الباطِنِ و ساعَةً تَخلُونَ فِیها لِلَذّاتِکُم و بِهذِهِ السّاعَةِ تَقدِروُن عَلَى الثَّلاثِ ساعاتٍ؛
امام رضا علیه السلام:بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: زمانى براى مناجات با خدا؛ زمانى براى تأمین معاش؛ زمانى براى معاشرت با برادران و معتمدانى که عیب هایتان را به شما مى شناسانند و در دل شما را دوست دارند، و ساعتى براى کسب لذّت هاى حلال با بخش چهارم توانایى انجام دادن سه بخش دیگر را به دست مى آورید.
منبع:
[ فقه الرّضا علیه السلام، ص. ۳۳۷.]
قرآن زندگي انسان فرزند آدم، بر زمين را به سه دوره تقسيم كرده است:
1. دوران پرستاري و حضانت
2. دوران وحدت
3. دوران پراكندگي و اختلاف
دوره اول زندگي انسان همان دوره اي است كه آدم [عليه السلام] بر زمين هبوط كرد و خداوند حضانت و پرستاري آدم و حوا را به عهده گرفت. اين دوران تا زمان رحلت حضرت آدم ادامه داشته است.
پس از رحلت آدم عليه السلام دوران دوم زندگي بشر كه دوران وحدت نوعي بشر است، آغاز مي شود. صريح آيات قرآني اشاره به وجود همين دوران كرده كه در آن مردم امت واحده اي بوده اند و اختلافي در آنان نبوده است، سپس اختلاف كرده اند و انبياء براي رفع اين اختلاف مبعوث شده اند.
در آيه 213 سوره بقره چنين آمده است:
«كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم» مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. در اينحال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. و خدا هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند.
در آيه ديگر نيز به همين موضوع اشاره شده است:
«وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا»مردم در آغاز به جز يك امت نبودند، ولى بعدا اختلاف كردند.
از امام محمد باقر عليه السلام نيز روايت شده است:«كان الناس قبل امة واحدة علي فطرة الله لا مهتدين و لا ضالين فبعث الله النبيين»مردم قبل از نوح همه يك امت بوده، و هدايتشان همان هدايت فطرى بود، و از نظر ديندارى و بى دينى و اهتدا و ضلالت دو قسم نبودند، تا آنكه خدا انبيا را مبعوث كرد.
بر اساس اين آيات و روايت فاصله بين اتمام دوره پرستاري انسان (حدودا تا رحلت حضرت آدم عليه السلام) تا زمان حضرت نوح را دوران وحدت اوليه بشر ناميده و آنرا دوران گذار انسان ها به دوران تشريع و حاكميت دين يعني دوران سوم مي دانيم.
در اين دوره انسانها، عليرغم آغاز حيات انسان با تعليم و تعلم،از علم محروم بوده و جز در اساسي ترين نيازها اطلاعات محدودي داشته اند. بنابراين انسان ها در اين دوره با يكديگر هيچ اختلافي نداشتند و امت واحده بودند. و طبق روايت امام باقر عليه السلام « لا مهتدين و لا ضالين» بوده اند. يعني شريعتي نداشتند كه به نسبت آن هدايت يا گمراه شوند. بلكه مطابق فطرت خداپرست زندگي مي كردند. در اين دوره به دليل كثرت منابع و قلت انسانها، مشكلي از جهت دسترسي به منابع وجود نداشته و مايه وحدت انسانها نوعيت آنها بوده، نه چيز ديگر،تا سرانجام بر اثر افزايش افراد و گسترش طيف اختلاف احوال و آراء انسانها، اختلاف در معاش رخ داد. اين اختلاف آغاز دوره سوم حيات بشر است.
اين اختلاف از زماني آغاز شد كه انسان براي رفع نيازهايش و براساس فطرتش، به تشكيل اجتماع پرداخت. آنگاه همان فطرت او را وادار كرد تا براي اختصاص دادن منافع به خود با يكديگر اختلاف كنند. از طرفي انسان با تشكيل اجتماع دريافت كه همانگونه كه او به خدمات ساير انسان ها نيازمند است ديگران نيز به خدمات او نياز دارند. در نتيجه حق و حقوق مطرح گرديد و نياز به عدالت اجتماعي احساس شد. هم چنين انسان ها گرچه از جهاتي با هم وحدت دارند، اما از جهاتي مانند احساسات، ادراكات و نيازها مختلفند. اختلاف در احساسات و ادراكات باعث مى شود كه هدفها و آرزوها هم مختلف شود، و اختلاف در اهداف باعث اختلاف در افعال مى گردد، و آن نيز باعث اختلال نظام اجتماع مى شود.
بنابراين اختلافاتي كه لازمه جامعه بشري است و راه گريزي از آن نيست، ميان انسان ها پديد آمد. و پيدايش همين اختلافات بود كه بشر را ناگزير از تشريع قوانين كرد. و به همين جهت خداى سبحان كه به نيازهاي بشر آگاه است شرايع و قوانينى براى آنان تاسيس كرد، و اساس آن شرايع را توحيد قرار داد، كه در نتيجه هم عقايد بشر را اصلاح مى كند، و هم اخلاق آنان، و هم رفتارشان را، و به عبارتى ديگر اساس قوانين خود را اين قرار داد كه نخست به بشر بفهماند حقيقت امر او چيست؟از كجا آمده؟ و به كجا مى رود؟ و اگر مى رود بايد در اين منزلگاه موقت چه روشى اتخاذ كند؟ كه براى فردايش سودمند باشد؟
بنابراين دوران وحدت نوعي انسان دوران بين رحلت آدم تا بعثت نوح عليهم السلام است و پايان دوران وحدت كه در آن اختلافات جامعه بشري آغاز مي شود با آغاز نبوت نوح(ع)مقارن بوده است و در نتيجه كتاب او اولين كتاب آسماني است كه متضمن شريعت بوده است.
منبع:
. تفسير نمونه، ج2، ص: 95