اگر بنا بود كه خدا تك تك موجودات را در يك سطح وجودى بيافريند در آن صورت ديگر جهان، نظام مند آفريده نمى شد بلكه تنها بايد يك موجود مى آفريد. در حالى كه هر موجودى در عالم هستى نقش ويژه خود را ايفا مى كند. سوال از اين كه «خدا چرا همه را در عالى ترين حدّ وجود نيافريده؟» مثل اين است كه پرسيده شود: «چرا خدا تمام اعضاء بدن را مغز نكرد؟» روشن است كه اگر خدا چنين مى كرد ديگر پيكر انسان و نظام جهان پيدا نمى شد. همانطور كه ممكن نيست همه اعداد 9 باشند بلكه هر عددى بايد جاى خود باشد تا سلسله اعداد موجود شوند.
اما چگونه يك سلول در بافت گياه قرار مى گيرد و يا در بافت حيوان و يا انسان و يا چگونه يك انسان در رتبه هاى مختلف علمى و يا موقعيت هاى اجتماعى قرار مى گيرد، بستگى به عوامل متعدد دارد كه مهمترين آنها شرايط محيطى و عوامل ژنتيكى و تلاش و هوشمندى مى باشد، از اين رو هر موجودى متناسب با شرايط محيطى و ژنتيكى و فراهم شدن زمينه ها فعل و انفعالات و كوشش ها و كنش ها مى تواند به درجات عالى ارتقا يابد و يا به لايه هاى زيرين فروكاسته شوند چنان كه دانه ميوه در شرايط مناسب كاشت و داشت و برداشت و نگهدارى مى تواند بهترين محصول را از جهت طراوت و شادابى داشته باشد و در شرايط مناسب تبديل به كود و خاك شود انسانها نيز مى توانند با اخلاص به درگاه خداوند و خلاصى از بندهاى هواى نفس به مقامات عالى نايل شوند و همراه و هم نشين معصومان شوند چنان كه درباره سلمان فارسى از پيامبر (ص) روايت شده است: «سلمانُ مِنّا اهل البيت».
بنا بر آنچه گفته شد، هر موجودى در هر موقعيتى قرار گرفته از «سنگ» بودن تا «فرشته» بودن و هر انسانى در هر رتبه اى كه قرار دارد از «كافر» بودن تا «پيامبر» بودن همگى براساس قابليت ها و لياقت هاى آنها و متناسب با شرايط و موقعيت هاى آنان است كه در فرهنگ و ادبيات دينى از اين نظام مندى استوار و زيبا به «حكمت» الهى ياد مى شود. البته به مقدارى كه شعور، اراده و اختيار و تلاش هر موجود در دستيابي به آن موقعيت ويژه دخالت داشته باشد نشانه ارزشمندى و يا كوتاهى آن است و سزاوار برترى و يا پستى و يا پاداش و مجازات خواهد بود كه از آن به «عدالت» خداوند ياد مى شود و از جلوه هاى «عدالت» خداوند آن است كه هر موجودى به تناسب امكانات و موقعيت بالاتر، مسئوليت بيشتر بر عهده او خواهد بود و سزاوار پاداش يا مجازات سنگين تر مى باشد.(همانطور كه ملاحظه مي شود تمركز بحث در اينجا بر نظام مندي جهان هستي است كه خالقيت و ربوبيت آن در دستان خداوند يگانه متعال است. لذا كاستي ها و تبعيض هاي سطوح پايين تر از جمله نظام اجتماعي، كه در جاي خود بسيار اهميت دارد، در اين مبحث لحاظ نشده است.)
با اين نگاه كلان مجموعه جهان هستى براساس حكمت و نظام مندى و به دور از هر گونه تبعيض و ظلم مى باشد و هر كس آرزوى بهره مندى از مقامات پيامبر (ص) و اميرمؤمنان (ع) را دارد بايد در مسير آراستگى به قابليت ها و لياقت ها و تحمل مسئوليت هاى آن بزرگواران گام بردارد و به مقدار ايثارها و جهاد و هجرتها وبه تناسب، طى مسير و ارتقاى رتبه، امكان نزديكى و همنشينى با پيامبران و اولياى الهى را پيدا مى كند. چنان كه در قرآن مجيد مى خوانيم:
(«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً »)؛ «و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند».
محمدرضا كاشفي، خداشناسى، ص119.
حمیدرضا که در سالهای جوانی عازم جبهه شده بود، در ۱۸ سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید. وی نخستین بار در سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در معیت لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در منطقه عمومی فکه حضور یافت. وجودش پاک و سرشار از بندگی خدا بود. در اوج جوانی تنها به جهاد در راه خدا فکر میکرد و آرزویش شهادت در این راه بود.
وقتی یک سال بعد میخواست عازم جبهه شود در وصیتنامهاش چنین نوشت: «اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است، آن را در کربلای ایران یعنی بهشتزهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بالای سر ما میآیند و ما تنها نیستیم.» خود را آماده شهادت کرده بود و میدانست که در این اعزام به آنچه از خدا میخواهد، میرسد. به اذعان خانواده آن روزها نزدیک غروب آفتاب به مسجد میرفت و حدود دو تا سه ساعت به عبادت و راز و نیاز میپرداخت؛ برای حمیدرضا مسلم بود که به شهادت میرسد.
خواهر شهید توضیح میدهد: دفعه آخر که شهید حمیدرضا میخواست به جبهه اعزام شود، گفت: «از شما و مادر راضی نیستم
صفحات: 1· 2
سوره حجرات، آيه 10: (« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ») [1]
شأن نزول اين آيه و نيز آيه قبل از آن، درباره اختلافى است كه ميان دو قبيله اوس و خزرج (دو قبيله معروف مدينه) رخ داده بود و همان سبب شد كه گروهى از آنان، به جان هم بيفتند و با هم نزاع كنند. لذا اين آيه براى رفع خصومت و نيز به عنوان يك قانون كلّى و عمومى، براى هميشه و همه نازل شده است. حتّى منحصر در جنگ و قتال نيست؛ بلكه شامل هر گونه نزاع و درگيرى و حتى مشاجرات لفظى بين مؤمنان نيز مى شود. بنابراين با توجه به شأن نزول آيه، مى توان پاسخ سؤال فوق را بدين صورت بيان كرد:
1. وقتى مى گوييم «جنگ و اختلاف ميان دو قبيله رخ داده»، اين بدين معنا نيست كه فقط شامل مردان شده باشد، بلكه تمام افراد قبيله - اعم از مرد و زن و كودك- را شامل مى شود و در واقع همه آنان به نوعى درگير جنگ و نزاع هستند. از اين رو تعبير آيه، شامل تمام افراد قبيله و نيز در مقياس وسيعتر شامل همه مؤمنان (اعم از مرد و زن) خواهد بود. البته بديهى است معمولًا جنگ و درگيرى توسط مردان صورت مى گيرد و زنان و كودكان از حضور مستقيم در درگيرى ها و ميدان كارزار به دورند. بنابراين مى توان گفت: خطاب آيه از اين باب به صورت خطاب به مردان نازل شده است؛ ولى شامل آنهايى نيز مى شود كه در حاشيه اين ميدان كارزار هستند و اين معنا را مى توان از روح كلّى حاكم بر آيه فهميد.
2. خطاب هاى قرآن گاهى در ظاهر، به صيغه مذكّر مى آيند؛ ولى شامل زنان نيز مى شوند و اين را مى توان جزو فرهنگ محاوره قرآنى به شمار آورد؛ همانند تعبيراتى چون «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» كه طبق نظر مفسّران و قرآن پژوهان، شامل زنان نيز مى شود.
3. براساس احاديث معصومين (عليهم السلام) در اسلام، برادرى تنها اختصاص به مردان ندارد؛ بلكه عمومى است و شامل زنان نيز مى شود. از اين رو چه بسا آيه مورد نظر، در صدد بيان رابطه برادرى و ايجاد انس و الفت بين مؤمنان باشد كه در اين صورت شامل زنان نيز خواهد بود.
امام على (عليه السلام) مى فرمايد: «مردمان برادرند، اگر برادرى آنان براى غيرخدا باشد، آن برادرى دشمنى است و اين سخن خداى متعال است كه («الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدؤ الا المتقين»): «در آن روز دوستان با هم دشمناند، مگر پرهيزكاران»[2]. در متن اين حديث از واژه «خلق» و «الناس» درباره «الاخلاء» استفاده شده است كه اعم از زن و مرد است.
بنابراين با توجه به آيات و روايات، مى توان نتيجه گرفت كه آيه، شامل زنان نيز مى شود.
خدایا تو می دانی که تنها هستم تنهاتو ناظر اعمال،افکار،قلم ونوشته ی من هستی.ای خدایا بزرگ بارها و لحظه و به دفعات از تو غافل شده ام تو خود می دانی که چگونه غرق در گناه و غرق در اشتباه شده ام.
نا امید نیستم.همیشه حرف دل من این بود که روزی در بین علما،صلحا به خصوص شهدا آبرویی کسب کنم و سرافکنده نباشم.
خدایا مرا ببخش تا دوباره بنده ای باشم که تورا بندگی می کنم.زمانی که به فکر گناه بودم متاسفانه به فکر عقوبت آن نبودم که چنین اعمال زشتی از من سرزده.
تو خود بهتر می دانی که همیشه به فکر شهدا بوده ام.
خدایا اگر روزی در جلوی دیدگان شهدا پرده ی گناه مرا باز کردی بسوزانم تاکسی مرا نبیند. چرا که از هم اکنون وحشتم گرفته است.
منبع: کتاب پل
میگفت قلب آدم در حرم حضرت امیر(ع) یک جور دیگری است
هروقت هادی از نجف زنگ میزد ما گریه میکردیم. ما دخترها نمیتوانیم دلتنگیهایمان را بروز ندهیم. هادی انقدر زندگی در نجف را دوست داشت میگفت بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم آنجا به آدم آرامش میدهد. میگفت قلب آدم در حرم یک جور دیگر میشود. بعضی وقتها زنگ میزد میگفت حرم هستم گوشی را نگهمیداشت تا به حضرت علی(ع) سلام بدهیم. کربلا هم میرفت همینجوری بود.
منبع:کتاب پسرک فلافل فروش / ج1