کدام زن حاضر است با من ازدواج کند!؟
12 دی 1395
علامه چهاردهی با اینکه از اساتید نامدار نجف به شمار می آمد، به علت فقر شدید مالی بعد ازچهل سالگی ازدواج کرد که آن هم ماجرای جالبی دارد. مرحوم سید محمد خلخالی - از شاگردان وی - چنین نقل می کند: روزی به استادم عرض کردم: چرا با گذشت چهل سال از عمرتان همسری اختیار نکرده اید؟
او چند تکه نان خشک برداشت و خرده کرد. آنگاه روی آن آب پاشید. چون نرم شد، آن را خورد و فرمود: چه زنی حاضر است با این حال و روز مرا تحمل و با من زندگی کند!؟
جریان ازدواج علامه چهاردهی
آیت الله شیخ اسدالله مجتهد معروف سامرا نقل کرد: در روزگار که میرزای شیرازی در نهایت عزت و شکوت، ریاست تمام شیعیان جهان را به عهده داشت در یکی از ایام سال،
یکی از تجار مهم و معروف رشت به نام حاج حسین جدیدالاسلام به حضور میرزا آمد و پول زیادی از بابت وجوهات شرعیه آورد. میرزا از او پرسید: آیا به نجف و نزد آقا میرزا محمد علی رشتی رفته اید و کمکی به ایشان نموده اید؟ حاج حسن در جواب گفت: او را ندیده و نمی شناسم! میرزا گفت: حتما به نجف مراجعت کرده و تمام این پول ها را به او تقدیم کنید. این تاجر هم حسب الامر میرزا به نجف رفت و آقا میرزا محمد علی را ملاقات نمود و تمام پول را به او تقدیم کرد. وقتی فهمید که وی هنوز ازدواج نکرده اند تنها دختر خود را به عقد میرزا درآورد و از آن به بعد خاطر میرزا محمد علی از لحاظ مادی آسوده شد. گویند حاج حسن هر سال مبالغ هنگفتی از پول و کالا برای آقا میرزا محمد علی چهاردهی داماد خود به نجف ارسال می کرد تا اینکه در یکی از سال ها وی برای زیارت و دیدار با دختر و داماد معروف خود به نجف اشرف رفت. با کمال تعجب دید که در منزل دامادش هیچ بساطی نیست و همه ثروت ها، کالاها و هدایای وی توسط میرزا به فقراء و طلاب نجف اشرف انفاق شده است. حاج حسن ناچار شد که تمام پول ها و کالاها را به نام دخترش ارسال نماید ولی با این وصف بارها می دید که میرزا محمد علی به خانه مراجعت نموده در حالی که هیچ لباسی در بر نداشت؟! معلوم شد که چون وی پولی به همراه نداشت تا انفاقی کند در راه، عبایش را به سر گذاشته و در گوشه ای خلوت لباس های خود را از تن بیرون آورده و به نیازمندان می داد. و هر چند روز این قضیه تکرار می شد؛ بارها دختر حاج حسین (عیال میرزا) به شوهر خود می گفت: من و فرزندانم را هم در ردیف مستحقین قرار دهید. و به ما هم انفاق نمائید. میرزا با کمال تواضع و ادب در جواب می فرمود: خدا بزرگ است و فرزندان من هم خدایی دارند. زمانی که حاج حسن پدر عیال میرزا وفات نمود و همسر میرزا استطاعت مالی پیدا کرد، میرزا فورا همسرش را به همراه فرزند ارشد خود حاج شیخ محمد به زیارت خانه خدا فرستاد و خودش به خاطر نداشتن استطاعت مالی از این فیض بزرگ مرحوم ماند. برخی از ارادتمندان حاضر بودند با مخارج شخصی خود میرزا را به زیارت خانه خدا بفرستند، ولی او قبول نمی کرد و در مقابل اصرار دوستان می گفت: من در این سن کهولت می ترسم در آنجا بمیرم و از دفن در جوار حضرت امیر (علیه السلام) محروم شوم.
منبع: گلشن ابرار ج 7، محمد تقی ادهم نژاد