پاى منبرهاى خوب...
«من از كوچكى پاى منبرهاى خوب، خيلى مى رفتم و از همان زمان مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام) به صورتى خاص در ذهنم شكل گرفت. اين يك موضوع و موضوع ديگر اين كه باز از سنين خيلى پايين توجهم جلب شد به وضع زندگى طبقات محروم، عمله ها، كارگرها و كشاورزهاى جزء، كسبه هاى كم درآمد و دوره گردها، شيشه گرها و سفالسازها، تا كم كم كه بزرگ شدم و وارد طلبگى شدم، يكى از كارهايم رفتن در زاغه ها، كوره پز خانه ها يا محل هايى بود كه كارگرها كارهاى سخت مى كردند… همه نظرم را جلب مى كرد… و به اينجا رسيدم كه انسان داراى يك تكليف دينى است نسبت به خدا و يك تكليف اجتماعى نسبت به اين طبقات محروم… پس بايد براى وظايف دينى به امور دينى پرداخت و… در طلبگى همين طور سير كردم و درس مى خواندم تا كم كم به نتيجه اى رسيدم كه وقتى با روايات آشنا شدم و به قرآن و روايات رجوع كردم، ديدم آن وظيفه، وظيفه اصلى است، و دين و جامعه نيازى به هيچ مكتبى و حزبى ندارد. وگرنه قبلاً رنج مى بردم كه آدم بايد دو قطبى باشد يك قطب مذهبى و يك قطب براى اجتماعيات و جهات مردمى، بعداً ديدم نه، قطب واحد كافى است، چون مذهب به حد كافى وبيش از آنچه ديگران گفته اند، در باب دفاع از محروم و اقامه عدل حرف دارد. از اين جا خوشحال شدم كه از اين تضاد در آمدم و وقتى فهميدم در واقعيّت، هر دوى اين ها با هم جمع شده و هر دوى اين كارها عبادت است، حتى همان خدمت به محروم هم عبادت است، اين جا ديگر خوشحال شدم و جهت گيرى هاى فكرى و اجتماعى و سياسى من يكى شد كه همان اقامه مذهب اهل بيت(عليهم السلام) باشد و حقيقت قرآن هم آنجاست. و بعدها هم هنگامى كه به زاغه ها و محلات محروم مى رفتم و هر محرومى را مى ديدم، به اين نتيجه مى رسيدم كه بايد كارى كرد كه مرام و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) كه مغفول مانده، احيا و زنده بود… بشوئد… مكتب اهل بيت(عليهم السلام)خلاصه مى شود در توحيد و عدل و اين عدل كه ما اينجا مى گوييم، فقط عدل در عقايد نيست، بلكه عدل عام است… اين تفكر حماسى به من خيلى كمك كرد براى وقتى كه ما روبرو مى شديم با جوان هايى كه تحت تأثير ماركسيست ها بودند، يا جوان هايى كه تحت تأثير ديگر روشنفكران بودند. ]مى گفتيم كه [بهترين نوع دفاع از محروم در مذهب تشيع است… اين بود كه بنده وقتى به اين نتيجه رسيدم. گفتم: شكر نعمت رسيدن به حق، نشر آن است، پس تا آن جا كه مى توانم، بايد در معرفى مكتب اهل بيت(عليهم السلام)و لبّ خواسته ائمه در سامان يابى جامعه و فرد سازى و جامعه سازى كار كنم. اين بود كه من به طرف سه چيز رفتم:
1. نسل جوان،
2. نثر روز،
3. شناخت زمان…
و توجه خود را معطوف آنها ساختم و آن را به عنوان يك تكليف الهى تلقى كردم و جمله معروف استاد علامه امينى(قدس سره) را كه به استاد محمدتقى جعفرى(قدس سره)فرموده بود «دنبال كار جوانان برويد» جامه عمل پوشاندم.»
منبع:
سایت اخلاقی حوزه های علمیه.خاطرات حاج آقای محمد رضا حکیمی