راهپیمایی بزرگ اربعین، به عنوان بزرگترین تجمع جهان هر سال با شکوه بیشتری برگزار می شود و عاشقان از سرار گیتی برای حضور در این مانور بزرگ دینی سختی راه را به جان می خرند و در راه ایثار و از خودگذشتگی پا می گذارند. در تصویر، دو شهروند شیعه آلمانی را می بینید که به سمت کربلا در حال حرکت هستند.
منبع:
خدا در زندگی سردار عالیقدر
من به عنوان فرزند ارشد ایشان، به چند مورد از ویژگی های شخصی پدرم اشاره می کنم: اول اینکه نماز اول وقت.
برای شهید حسن طهرانی مقدم نماز اول وقت از جایگاه ویژهای برخوردار بود، به خصوص اینکه آن را به جماعت اقامه کند. شهید آموزههای دینی را هیچ وقت مستقیما به ما گوشزد نمیکرد. طوری که من هیچ وقت یادم نمی آید پدرم گفته باشد، زینب! نمازت را بخوان. وقتی خودشان عملا این کار را میکرد نا خودآگاه به ما هم یاد می داد که نماز باید اول وقت باشد.
این قدر این موضوع در وجود ما نهادینه شده بود که وقتی به مهمانی میرفتیم و میدیدم بعد از پخش صدای اذان هیچ کدام از اهالی خانه توجه نمیکنند برایم عجیب بود و می گفتم چطور می شود صدای اذان را شنید اما نماز نخواند؟! در خانه ما وقت نماز همه کارها تعطیل میشد.
ما برای بعضی مسائلی که پدرم در وجود ما گذاشتهاند، زحمتی نکشیدهایم و به همین علت شاید ثواب زیادی هم برایمان ننویسند.
سومین بار در مراسم تشییع پدرم آقای خامنهای را ملاقات کردم، ایشان آن روز چهرهشان بر افروخته بود و فرمودند: من مصیبت زده شدم.
روایتی از آخرین نماز جمعه
ایشان بسیار به نماز جمعه اهمیت می داد و سعی می کرد ما را هم به رفتن تشویق کند، البته خالی از هر گونه اجبار و زور. همیشه نماز جمعههای ما پر از خاطرات شیرین از ایشان است. فکر میکنم اول ابتدایی بودم که بابا من و حسین برادرم را برد نماز، هوا خیلی گرم بود. جوبهای آبی کنارمان بود که پدرم با ما در آن آب بازی میکرد تا وقت نماز به ما به خاطر گرما سخت نگذرد.
همیشه در برگشتن از نماز جمعه هر چه میخواستیم برایمان میخرید، طوری که ما همیشه منتظر بودیم جمعه شود و برویم نماز.
در سختترین شرایط هم پدرم نماز جمعهشان ترک نمیشد. حتی در جمعه قبل از انفجار هم برای تفریح رفته بودیم بیرون، شهید مقدم گفت: من بروم نماز جمعه، به شوخی گفتیم: بابا امروز را بی خیال شو، ما به کسی نمیگوییم. اما گفت: قول میدهم میروم و تا ساعت 3 برمیگردم. رفت و به موقع هم آمد.
اعتقادشان به نماز طوری بود که شنیدیم شهادتشان هم بعد از خواندن نماز جماعت ظهر بوده. مثل امام حسین مقتدایش که بعد از نماز به شهادت رسیدند.
شهیدمقدم
عیدی که بدون عیدی گذشت
پدرم همیشه هر عیدی که می شد به ما عیدی میداد. روز عید قربان هم به ایشان گفتیم عیدی ما را بده، اما هر چه اصرار کردیم بابا گفتند:
«عید غدیر عیدیتان را میدهم.»
این اولین دفعه بود که همچین کاری کردند.
آخرین دفعهای که ایشان را دیدم بعد از ظهر روز جمعه بود که رفته بودیم بیرون، ایشان ما را رساندند خانه و شهید نواب آمد دنبالشان و رفتند. موقعی که خواست برود خوب یادم هست که مفاتیح به دست رفت چون شهید مقدم عادت داشت همیشه دعای سمات را میخواند.
حتی وقتی پسرم طاها، را بعد از تولدش برای اولین جمعه خانه آنها آوردم پدرم گفت: طاها را بگذار امروز در کنار او با هم دعای سمات را بخوانیم. خیلی به این دعا اعتقاد داشت. واقعا با همه وجود میخواند، یکبار ندیدم بیمیل و بیحوصله دعای سمات را بخواند. عاشقانه می خواند و به ما هم یاد میداد که بخوانیم.
اطیعو الله و اطیعو الرسول و الوالامر منکم…
حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی و عضو مجلس خبرگان رهبری روز گذشته در دیدار با هیئتی از اندیشمندان اندونزیایی، به موضوع ارتباط و تعامل پیروان ادیان و مذاهب پرداخت و سه اصل حاکم بر روابط ادیان و مذاهب از نگاه اسلام را برشمرد.
اکراه ناپذیری دین و مذهب
مبلغی با بیان این که اصل اول حاکم بر روابط ادبان و مذاهب، اکراه ناپذیری دینی است، گفت: براساس اصل اکراه ناپذیری در اسلام (که قرآنی است) کسی نباید دیگری را به پذیرش یا ترک یک دین یا مذهب وادار کند. البته هر شخصی که ایمان می آورد و یک دین و مذهبی را قبول می کند باید در برابر خدای خود، مسئول و پاسخگو باشد.
انجام مشترکات رفتاری بر پایه مشترکات دینی
وی بیان داشت: اصل دوم در اسلام ضرورت عمل مشترک اتباع ادیان الهی در چارچوب مشترکات فیمابین خود است؛ به این معنی که سلسله ای از رفتارهای مشترک را در قالب رابطه ای تکمیل کننده بر اساس مشترکات دینی به انجام برسانند.
تبدیل اختلاف ها به فرصت و عرصه ای برای مسابقه در خیرات
رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی با بیان این که سومین اصل دینی این است که اختلافات و تفاوت های مذاهب و ادیان نباید مجالی برای رویارویی و درگیری باشد، گفت: اتباع ادیان و مذاهب باید تفاوت های دینی و مذهبی را زمینه ای برای مسابقه با یکدیگر در انجام امور خیر و نیکوکاری قرار دهند که قرآن از آن به «فاستبقوا الخیرات» یاد کرده است. جهت دادن به اختلافات به سمت مسابقه در خیر از این آیه استفاده می شود زیرا خطاب آیه به مسلمانان فقط نیست بلکه به اتباع ادیان (دارندگان شرعه و منهاج) است. مبلغی خاطرنشان ساخت: مسابقه یک امر انسانی و خیرات هم یک امر قابل فهم برای بشر است؛ نتیجه این می شود که اتباع ادیان هر یک اهدافی دارند که ذیل عنوان خیر جای می گیرند، بنابراین باید بکوشند انواع خیرات را محقق کنند. وی گفت از اینجا به دست می آید که ادیان و مذاهب بین دو سنخ مشترکات هستند؛ یکی مشترکات دینی است که رفتارهای مشترک را می طلبد و دیگری “اهداف خیر” است که می تواند به مثابه حاصل مسابقه ای باشد که معنی دهنده به این مسابقه، تفاوت ها و اختلاف های دینی و مذهبی میان آن هاست. عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به سخنان هیأت اندونزیایی که در ارتباط با فعالیت و حقوق پیروان ادیان و مذاهب در ایران تحقیقات زیادی انجام داده اند،گفت: ما معتقدیم به کار بردن اصطلاح «اقلیت و اکثریت» برای پیروان مذاهب که به عنوان اجزاء امت اسلامی هستند، صحیح نیست. چرا که هر مذهب جزئی از امت اسلامی است و تقسیم اجزاء امت به اقلیت و اکثریت در اسلام امر غریب و نا آشنایی است. اسلام این اصطلاح را نمیپسندد زیرا مایه انشقاق و اختلاف است.
دانشگاه مذاهب اسلامی مصداق عینی صدق توجه ایران به مذاهب اسلامی است
وی در بخش دیگری از سخنان خود وجود دانشگاه مذاهب اسلامی را نمونه بارز و مصداق عینی توجه جمهوری اسلامی ایران به رابطه درست و همزیستانه مذاهب اسلامی عنوان کرد و بیان داشت: دانشگاه مذاهب اسلامی تنها دانشگاهی است که روی کره خاکی نام مذاهب اسلامی را یدک میکشد و نمادی از همزیستی اسلامی است و این حکایت میکند که ایران همه مذاهب اسلامی را به رسمیت میشناسد و این صدق نگاه جمهوری اسلامی ایران به روابط شیعه و سنی است که در این دانشگاه تبلور یافته است. در ابتدای این دیدار “ابومسلم خولانی” کارشناس مطالعات تطبیقی در وزارت امور دینی نیز در خصوص فعالیت بهاییت در اندونزی اشاره کرد و یکی از دلایل حضور در ایران برای تحقیق در این رابطه دانست و افزود: قبل از حضور در ایران، اطلاعات اندکی از اقلیت های ایران داشتم اما چیزی که در این سفر موجب دلگرمی ما شد، این بود که صحبتهای علما، دولتمردان و مردم با هم تفاوتی نداشت. وی گفت: از نظر من باعث تاسف است که در اندونزی اطلاعات نادرست در مورد ایران وجود دارد. اما از اینکه این فرصت در ایران بیش آمد خدا را شاکریم و موقع برگشت حتما از این بیشرفتها و تعامل و زندگی خوب پیروان ادیان و مذاهب در ایران گزارش خواهیم داد.
منبع:
مساله حکومت در اسلام از ضروریات اولیه دین تلقی شده و زیربنای گسترش معارف الهی در جوامع بشری قرار گرفته است. طرح این مساله از سوی دولت های استعماری به صورت یک تئوری در دنیا، اهمیت بحث از حکومت و هدف یا وسیله بودن آن را بیشتر می سازد. حکومت از نگاه امیرالمومنین علیه السلام در معانی امامت، ولایت، امارت و رعایت بکار رفته است، دقت در معانی این واژه ها و موارد استعمال آنها نگرش امام علیه السلام، را در مورد زوایا و ابعاد مختلف حکومت می نمایاند، نگرشی که همسو با نظر قرآن بوده و همتایی کتاب خدا و عترت اهل بیت علیهم السلام را نشان می دهد.
امیرالمومنین علیه السلام بر خلاف دنیاطلبانی که حکومت را دست آویزی برای رسیدن به آمال و شهوتهای خود قرار می دهند آن را وسیله ای می داند که به کمک آن حق ستمدیده گان از ستمگران بازستانده می شود.
وجود حکومت برای ایجاد امنیت و اصلاح بلاد و جلو گیری از هرج و مرج برای هر دولت و ملتی ضرورت دارد به گونه ای که نبود حکومت به فروپاشی کشورها می انجامد، ولی باید توجه داشت که حکومت برای حاکمی سزاوار است که مشروعیت خود را از خداوند متعال گرفته باشد و به حکومت خود صبغه الهی داده باشد نه اینکه هر کس و ناکسی، به هر بهانه ای و صرفا با انتخاب اکثریت مردمی که خداوند تبعیت از آنان را سبب افتادن در ورطه گمراهی بیان می کند، بتواند حکومت را بدست بگیرد و هواهای نفسانی خود را با نام حکمرانی بر مردم تحمیل کند.
انسان در سایه حکومت به کمال می رسد
در صورتی که حکومت الهی در جامعه حاکم باشد خداوند به عنوان محور هستی معرفی شده و شعار «لا حکم الا لله» حاکمیت غیر خدا را جز در سایه ی اذن و حاکمیت الله نفی می کند. در این نگاه حکومت جز آماده کردن زمینه برای سیر استکمالی انسان به سوی خدا و عروج به سر منزل مقصود الوهیت و صبغه ربوبیت دادن به عبودیت، معنای دیگری نداشته و سایر اهداف متوسط به عنوان مقدمه ای برای رسیدن به هدف عالی و نهایی مطرح می شوند. این نگاه برخلاف دیدگاه ماکیاولیستی، که شعار «هدف وسیله را توجیه می کند» سر می دهد و حکومت و حاکمیت بر مردم را وسیله ای برای رسیدن به قدرت طلبی و جاه طلبی معرفی می کند، حکومت را ابزاری می داند که اصلاح آن می تواند زمینه را برای رسیدن انسان به کمالی که همان معرفت خداوند متعال است، فراهم کند.
حکومت برای علی علیه السلام وسیله است!
امیر المومنین علیه السلام، حکومت را برای خود هدف ندانسته بلکه آن را به منزله ابزاری میداند که به وسیله آن از ظلم ظالم جلوگیری شده و حق مظلوم از ظالم بازستانده می شود :«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاء أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُوم لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا…»
در جای دیگر به صراحت هدف خود از برپایی حکومت را رسیدن به معالم دین در جامعه و اصلاح سرزمین ها به منظور ایجاد امنیت و رفاه و اقامه حدود الهی، بیان می کند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِ…»
در صورتی که حکومت الهی در جامعه حاکم باشد خداوند به عنوان محور هستی معرفی شده و شعار «لا حکم الا لله» حاکمیت غیر خدا را جز در سایه اذن و حاکمیت الله نفی می کند.
در روایتی که ابن عباس از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده است حضرت ضمن بیان اینکه حکومت و فرمانروایی هیچ ارزشی از نظر وی ندارد، هدف از حکومت را فقط اقامه حق و دفع باطل بیان می داند: «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ دَخَلْتُ عَلَی أَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ علیه السلام بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ- فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا فَقَالَ علیه السلام وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»
کلام آخر
امیرالمومنین علیه السلام خود و اهل بیت رسول الله را أحق و اولی به امر خلافت و ولایت مردم می داند و در جاهای متعددی از غصب حق خود شکوه و گلایه می کند و خود را همچون شخص استخوان در گلو گیرکرده و خار بر چشم رفته ای می داند که به خاطر مصلحت حفظ دین دست از حق خود شسته و عدالت را با خود خانه نشین کرده است. امیرالمومنین علیه السلام برخلاف دنیاطلبانی که حکومت را دست آویزی برای رسیدن به آمال و شهوتهای خود قرار می دهند آن را وسیله ای می داند که به کمک آن حق ستمدیده گان از ستمگران باز ستانده می شود و سرزمین ها اصلاح شده و با برپایی عدالت زمینه برای حرکت در مسیر توحید هموار میگردد.
منابع:
- نهج البلاغه ، خطبه 3/ 129/ 33
- جمیل حمود، محمد، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الامامیة، ج 2، ص110 به بعد
مسلم بن عقیل کیست و چه کرد؟ ایشان از جهت نسب به خاندان بنی هاشم باز میگردد. جدش ابوطالب عموی پیامبر و عمویش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) است. یکی از فضایلی که برای مسلم بن عقیل بیان کردهاند این است که گفته میشود پیامبر اکرم (ص) به حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودهاند که یا علی! من عقیل را به دو جهت دوست دارم؛ یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر فرزندش مسلم که در راه حسینت (ع) کشته خواهد شد، و نیز نقل کردهاند که پس از این سخنان حضرت رسول خدا (ص) به قدری گریستند که اشکهایشان بر روی سینهی آن حضرت چکید. گفتهاند ایشان در حالی که به شدت میگریستند فرمودند که من به خدا از آنچه که پس از من بر خاندانم میگذرد شکایت میبرم.
اینکه مسلم بن عقیل (ع) بخشی از دوران کودکی خویش را در زمان پیامبر اکرم (ص) گذرانده باشد یا نه میان تاریخنگاران اختلاف است، اما آنچه مُسلّم است حضور وی در جوانی در نظام حکومتی حضرت امیرالمؤمنین(ع) در برخی مسئولیتهای موقت نظامی تأیید شده است.
گفتهاند که وی در اوایل جوانی با یکی از دختران حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به نام رقیه ازدواج کرد و بدین ترتیب داماد آن حضرت شد. این را نیز به عنوان یکی از فضایل مسلم بن عقیل (ع)
صفحات: 1· 2