وقتی خداوند پیامبرش را دلداری می دهد
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 6 تا 8 سوره مبارکه «کهف» به دنیای پرزرق و برق و آزمایشهای الهی اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً * إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الاْ َرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً؛ گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى، اگر به این گفتار ایمان نیاورند! ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند! (ولى این زیورها پایدار نیست،) و ما (سرانجام) قشر روى زمین را خاک بىگیاهى قرار مىدهیم». (کهف/ 6 تا 8)
غصه مخور! جهان میدان آزمایش است
از آنجا که در آیات گذشته، سخن از رسالت و رهبرى پیامبر(صلی الله علیه) بود، در نخستین آیه مورد بحث، به یکى از مهمترین شرایط رهبرى که همان دلسوزى نسبت به امت است، اشاره کرده، مىگوید: «گویی تو مىخواهى جان خود را بر باد دهى و خویشتن را از شدت اندوه، هلاک کنى که: چرا آنها به این کتاب آسمانى ایمان نمىآورند»؟ (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً).
چند نکته:
1 ـ «باخِع» از ماده «بخع» (بر وزن نخل) به معنى هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه و به تعبیر دیگر «دق مرگ نمودن» است.
2 ـ کلمه «أَسَفاً» که شدت غم و اندوه را مىرساند، تأکیدى است بر این موضوع.
3 ـ «آثار» جمع «اثر» در اصل، به معنى جاى پا است، ولى، به هر علامتى که از چیزى باقى مىماند «اثر» گفته مىشود.
انتخاب این تعبیر، در آیات فوق، اشاره به نکته لطیفى است، و آن این که: گاهى انسان از جایى مىرود، چون ماجرا تازه است آثار او باقى مىماند، اما هنگامى که طول کشید، آثار هم محو مىشود، یعنى تو آن قدر از عدم ایمان آنها ناراحتى که حتى پیش از محو شدن آثار آنها، مىخواهى خود را از غصه هلاک کنى.
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور از آثار، اعمال و رفتار آنها بوده باشد.
4 ـ تعبیر به «حدیث»، در مورد قرآن، اشاره به نوآورىهاى این کتاب بزرگ آسمانى است، یعنى آنها حداقل این مقدار، به خود زحمت نمىدادند که این کتاب تازه را با محتواى جدیدى که داشت، مورد بررسى قرار دهند، و این دلیل بر نهایت بىخبرى است که انسان از کنار چنین موضوع مهم تازهاى بىتفاوت بگذرد.
5 ـ دلسوزى فوقالعاده رهبران الهى
از آیات قرآن و تواریخ، به خوبى استفاده مىشود: رهبران الهى بیش از آنچه تصور شود، از گمراهى مردم رنج مىبردند، به ایمان آنهاعشق مىورزیدند، از این که: مىدیدند تشنه کامانى در کنار چشمه آب زلال نشستهاند و از تشنگى فریاد مىکشند، ناراحت بودند، اشک مىریختند، دعا مىکردند، شب و روز تلاش و کوشش داشتند، در نهان و آشکار تبلیغ مىکردند، در خلوت و اجتماع فریاد مىزدند، و از این که: مردم راه روشن و راست را گذارده، به بىراهه مىرفتند، غصه مىخوردند، غصهاى جانکاه که گاهى آنها را تا سرحد مرگ پیش مىبرد!
و راستى تا چنین نباشد «رهبرى» در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد!
گاه این حالت اندوه به قدرى شدید مىشد که جان پیامبر(صلی الله علیه) به خطر مىافتاد، و خدا او را دلدارى مىداد.
در سوره «شعراء» آیات 3 و 4 مىخوانیم: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ * إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ:
«گویى مىخواهى خود را هلاک کنى که چرا اینها ایمان نمىآورند؟ * غم مخور، ما آنها را آزاد قرار دادهایم و اگر بخواهیم آیهاى از آسمان فرو مىفرستیم که گردنهایشان بى اختیار در برابر آن فرود آید».
آیه بعد، ترسیمى از وضع این جهان، به عنوان یک میدان آزمایش براى انسانها، و توضیحى براى خط سیر انسان در این مسیر است.
نخست مىگوید: «ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم» (إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الاْ َرْضِ زِینَةً لَها).
جهانى پر زرق و برق ساختیم، که هر گوشهاى از آن دل مىبرد، دیدگان را به خود مشغول مىدارد، و انگیزههاى مختلف را در درون آدمى بیدار مىکند، تا در کشاکش این انگیزهها، درخشش این زرق و برقها و چهرههاى دلانگیز و دلربا، انسان بر کرسى آزمایش قرار گیرد، و میزان قدرت ایمان، نیروى اراده و معنویت و فضیلت خود را به نمایش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مىکند: «تا آنها را بیازماییم کدامینشان بهتر عمل مىکنند»؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً).
بعضى از مفسرین خواستهاند: مفهوم «ما عَلَى الاْ َرْضِ» را محدود به «علماء» و یا خصوص«مردان» کنند و بگویند: زینت زمین اینها هستند، در صورتى که این کلمه مفهوم وسیعى دارد که: همه موجودات روى زمین را شامل مىشود.
جالب این که: تعبیر به «أَحْسَنُ عَمَلاً» شده، نه «أَکْثَرُ عَمَلاً»، اشاره به این که: آنچه در پیشگاه خدا ارزش دارد، حسن عمل و کیفیت عالى آن است، نه فزونى، کثرت، کمیّت و تعداد آن.
به هر حال، این هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها که در این میدان آزمایش الهى، فریب زرق و برقها را نخورند. و به جاى آن که به این مظاهر فریبنده دلبستگى پیدا کنند، به حسن عمل بیندیشند.
سپس مىگوید: اینها پایدار نیست و سرانجام محو و نابود خواهد شد، ما همه آنچه را روى زمین است، از میان خواهیم برد «و صفحه زمین را، خاک بىگیاهى قرار خواهیم داد» (وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً).
«صَعِید» از ماده «صعود» در اینجا به معنى صفحه روى زمین است، صفحهاى که در آن خاک، کاملاً نمایان باشد.
و «جُرُز» به معنى زمینى است که گیاهى در آن نمىروید گویى گیاهان خود را مىخورد، و به تعبیر دیگر «جُرُز» به سرزمینى گفته میشود که: به خاطر خشکسالى و کمى باران، تمام گیاهانش از میان بروند.
آرى، این منظره زیبا و دل انگیزى را که در فصل بهار، در دامان صحرا و کوهسار مىبینیم: گل ها مىخندند، گیاهان مىرقصند، برگها نجوا مىکنند، و جویبارها زمزمه شادى سر دادهاند، به همین حال باقى نمىماند، فصل خزان فرا مىرسد، شاخهها عریان، جویبارها خاموش، غنچهها خشکیده، برگها پژمرده، و آواى حیات به خاموشى مىگراید.
زندگى پر زرق و برق انسانها نیز همین گونه است، این کاخهاى سر به آسمان کشیده، این لباسهاى رنگارنگ، این نعمتهاى گوناگون، این انسانهاى آماده به خدمت، و این پستها و مقامها و مانند آن، نیز جاودانى نیستند، روزى فرا مىرسد که: جز یک قبرستان خشک و خاموش از این جامعهها بیش باقى نمىماند و این درس بزرگ عبرتى است.