تنها تو را معشوق یافتم...
07 دی 1396
سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم.
دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکنه.
وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه بعدش هم به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا، خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.
گفت اشکالی نداره، ما باید همین جا نماز بخوانیم! هلی کوپتر نشست، صیاد با آب قمقمه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.