معناي ثار الله چيست و چرا به امام حسين ثار الله مي گويند؟
«ثار» از ريشه «ثَأ ر»و «ثُؤره»به معناي انتقام و خونخواهي و نيز به معناي خون آمده است . (مجمع البحرين ،ج 1 ،ص237)
براي ثارالله بودن امام حسين معاني و وجوه مختلفي ذكر شده كه هر يك تفسير خاص خود را مي طلبد . در مجموع به اين معناست كه : خداوند ، ولي دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مي كند ؛چرا كه ريختن خون سيد الشهدا در كربلا ، تجاوز به حريم و حرمت الهي و طرف شدن با خداوند است .به طور كلي ازآن جهت كه اهل بيت (ع) «آل الله» هستند ،شهادت اين امامان ، ريخته شدن خون متعلق به خداوند است(جواد محدثي، درسهايي از زيارت عاشورا ،ص14)
اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است ،ليكن مي توان آن رابا آيات قرآني اين گونه توجيح نمود. خداوند مي فرمايد« من قتل مظلوم ما فقد جعلنا لوليه سلطنا» آن كس كه مظلوم كشته شده ،براي ولي اش سلطه وحق قصاص قرار داده.
هركسي (صرف نظر از مسلك ومذهبش )،اگر مظلومانه كشته شود ،اولياي دم او، حق خون خواهي دارند واز آنجا كه اهل بيت (ع) به ويژه امام حسين (ع)مظلومانه ودر راه ايمان وحق وخداوند كشته شده اند وجان به جان آفرين تسليم كرد، درواقع «ولي دم» وخون خواه آنان ، خود خدااست .
بنابراين «ثار الله » به اين معناست كه خون بهاي امام حسين (ع) متعلق به خدا است و او كسي است كه خون بهاي امام حسين (ع) را خواهد گرفت. اين واژه حاكي از شدت همبستگي و پيوند سيد الشهدا (ع) با خداوند است كه شهادتش همچون ريخته شدن خوني از قبيله خدا مي ماند كه جز با انتقام گيري و خون خواهي خدا تقاص نخواهد شد (ر.ك فرهنگ عاشورا ، واژه «ثار ».)
اگر «ثار» به معناي خون باشد ، قطعا مراد از«ثارالله» معناي حقيقي نيست ؛ بلكه يك نوع تشبيه ، كنايه و مجاز است .چون مسلم است كه خدا موجود مادي نيست تا داراي جسم و خون باشد ؛ پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است ؛ يعني ، همان گونه كه نقش خون در بدن آدمي نقش حياتي است ، وجود مقدس امام حسين (ع) نسبت به دين خدا چنين نقشي دارد و احياي اسلام با نهضت عاشورا بوده است .شايد بتوان در اين باره با نگاه عرفاني مستند به روايات نيز به نتيجه اي نوراني دست يافت.از امام علي(ع) نيز به«اسدالله الغالب» و«يدالله» تعبير شده است ودر حديث«قرب نوافل»از پيامبر(ص)روايت شده است كه خداوند فرمود: «ماتحب ب الي عبدي بشي ء احب الي مما افترضته عليه و انه ليتحبب الي بالنافله حتي احبه فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يدي التي يبطش بها و رجله التي يمشي بها اذا دعاني احببته و اذ سالتني اعطيته»؛(محاسن برقي،ج1،ص291.) «بنده من به چيز دوست داشتني ترازواجبات،نزد من اظهار دوستي نمي كندوهمانا او با نوافل نيزبه سوي من اظهار دوستي مي كند.آن گاه كه اورا دوست بدارم گوش او مي شوم كه با اومي شنود وديده او مي شوم كه با آن مي بيند وزبان او مي شوم كه باآن سخن مي گويد و دست او مي شوم كه با آن ضربه مي زند وپاي او مي شوم كه با آن راه مي رود.اگر به درگاه من دعا كند ، او را دوست واهم داشت و اگر از من در خواست كند به او عطا مي كنم .»