خودش که چیزی نمیگفت. تودارتر از این حرفها بود. پورجعفری از یک طریقی فهمیده بود حاجی مشکل مالی دارد.
بیسروصدا و دور از چشم حاج قاسم موضوع را با سردار قاآنی در میان گذاشته بود. سردار هم به معاون اداری مالی دستور داده بود یکی از مأموریتهای حاجی را حساب کنند و پولش را بریزند به حساب.
تا فهمید ماجرا از چه قرار است، اول پول را برگرداند بعد هرسه را توبیخ کرد؛ پورجعفری، سردار قاآنی و معاون اداری مالی را. با تشر گفت: «شما اشتباه میکنید توی زندگی شخصی من دخالت میکنید، به شما ربطی نداره من مشکل مالی دارم یا ندارم. منبعد هم دیگه از این کارا نکنید.»
حسین پورجعفری سیوچند سال همسنگر و همرزم حاج قاسم بود و از برادر بهش نزدیکتر. از این مدت طولانی بیستودو سالش را در سپاه قدس کنار هم بودند؛ شب و روز، از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر. خودش میگفت: «یاد ندارم توی اینهمه سال، حاجی برای یه روز مأموریت خارج از کشورش ریالی گرفته باشه.»
خدمت امام و کاری که امام برای پایگذاری حکومت اسلامی کرد با “هیچ چیز قابل مقایسه نیست” .
برجستگی به همه ی علما داشت و “ماهیت بخشی و هویت بخشی به همه ی ارکان دین بود”
و این چیزیست که مقام معظم رهبری با خون و دل ازش مراقبت میکند و در همه ی نطق ها از امام برای پایگذاری حکومت اسلامی استنباط میکند.
یه نکته از زبان حاج مهـدی طائب:
اگر تا ظهـور امام زمـان(عج)
هزار کیلومتــر فاصله داشتیم
با خونحــاج قاســم
این هزارکیلومتر به ده متر رسید..
جایی که پر است از نام و نماد شهدا؛ از همرزمان کرمانی تا یاران و دوستان لبنانی …
در این میان رابطه عاطفی و معنوی سردار با شهید عماد مغنیه پررنگ تر نشان می دهد؛ از اینروست که حاجی پیراهن شهید مغنیه را به یادگار نگه داشته است!
ماجرای کاپشن حاج عماد در خانه حاج قاسم:
«گمان نمی کنم حاج قاسم کسی را بیشتر از حاج عماد دوست می داشت، البته اگر جناب سید حسن (نصرالله) را استثنا کنیم، همچنین گمان نکنم حاج عماد کسی را بیشتر از حاج قاسم دوست داشت، البته باز هم اگر جناب سید حسن (نصرالله) را استثناء کنیم».
این سخن شیخ مالک وهبی، دوست قدیمی حاج عماد و از علمای حزب الله لبنان است، کسی که از کودکی با عماد بوده است.
حاج قاسم کاپشنی که مغنیه در هنگام شهادتش بر تن داشت و جای ترکش ها و زخم برادر بر آن پیداست، به خانه آورده و قاب کرده بود و همیشه در برابر دیدگان او بود.
بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعزام نیرو به جبهه های مقاومت !
جلسه دیر وقت تمام شد وقرارشد که حاج قاسم سلیمانی شب را بمانند!
خانه ما شد پراز نور حاج قاسم.چون دیر وقت بود ،من یک پذیرایی مختصری کردم و بعد هم رخت خواب آوردم تا سردار بخوابد.
حاج قاسم نگاهی به تشک وپتو کردند .
سری تکان داده وگفتند:
_اینا چیه ؟! یعنی من روی تشک وپتو نرم بخوابم؟
شما اینا رو جمع کنید ،من روی زمین میخوابم.همین بالش کافیه!
اتاقی پراز وسایل راحتی؟
خانه ای پراز امکانات رفاهی؟
حاج قاسم اگر دل ها تسخیر کرد چون خودش،راحتی اش ،امکاناتش ولذتش،اولویتش نبود!
جانش برای خدا!
توانش برای خدا!
دارایی اش در راه خدا..
منبع : کتاب حاج قاسم