شعر...
01 دی 1393
گرچه از زهر جفا دل پرشرر دارد رضا
آتشى در دل ز هجران پسر دارد رضا
در ميان حجره در بسته مى پيچد به خود
ديدگان بى فروغش را پدر دارد رضا
تا بيايد از مدينه نور چشمانش تقى
انتظار ديدن نور بصر دارد رضا
در غريبى مى دهد جان و در آن حالت هنوز
انتظار خواهر خود را مگر دارد رضا
دورى از اهل و عيال و دوستان، خود بس نبود
كز جفاى خصم دون خون در جگر دارد رضا
دست ما «خسرو» به دامانش كه در روز جزا
آبرو پيش خداى دادگر دارد رضا