زرد چوبه
06 آبان 1391
مرحوم حجت الاسلام حاج شيخ حسن معزي تهراني مي گفتند:مادرم پساز مرگ پدرم مي گفت«هنوز پدرتان بيشتر از شما بچه ها به فكر مناست.يك روز به آشپزخانه رفتم و ديدم زرد چوبه نداريم. گفتم:خدايا!چه كنم،كسي نيست براي من زردچوبه گيرد.مد تي گذشت،ديدم در خانه را مي زنند. در را باز كردم ديدم شخصي يك پاكت زردچوبه به من داد و رفت؛ ولي نفهميدم او از كجا مي دانست من زرد چوبه ندارم.»
شخصي كه زردچوبه را براي مادر آورده بود،روزي به برادرم گفته بود«من در خواب، پدرتان-حاج شيخ مهدي- را ديدم كه فرمود:يك پاكت زرد چوبه ببر خانه ما،خانم زردچوبه ندارد.»
طلبه پايه پنجم:خانم نيره اشرفي