وضع زندگيشان خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش ميداد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد خيلي از كساني كه سرمزارش ميآمدند را نميشناختيم. پول توجيبيهاي اكبر، بركت سفره خيليها بود.
تنها جايي كه خودش را بر ديگران مقدم ميدانست، موقع خطر بود. خودش جلو ميرفت و نيروها هم پشت سرش، در يكي از عملياتها به خاطر فاصله كم دشمن، بچهها غافلگير شده و بسياري از آنها شهيد و مجروح شده بودند. روحيه بچهها آسيب ديده بود. اكبر وضعيت را كه ديد پريد وسط عراقيها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچهها هم پشتسرش شور گرفتند. بعد از آن، چهل و هفت روز در بيمارستان بستري بود.
گردان يارسول (ص)، گردان خطشكن بود. هركس حال و هواي شهادت داشت به زور هم كه شده خودش را به آن گردان ميرساند. آوازه سيدعلي اكبر در بين همه بچههاي لشگر پيچيده بود. خيليها دوست داشتند در كنارش باشند كه هم در معنويت پيشتاز بود و هم مغز متفكر طراحي عملياتهاي گردان بود.
روزها سرش خيلي شلوغ بود. اما شبها راحتتر ميشد او را ديد. به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح كه بي سر و صدا آفتابههاي دستشويي گردان را يك به يك ميبرد زير تانكر آب و پر ميكرد تا به رزمندگان اسلام خدمتي كرده باشد.
كربلاي 5 نزديك شده بود. هر آن احتمال داشت دستور عمليات صادر شود. ساعت يازده و نيم شب بيدار باش زد. نيروها كه به خط شدند از همه عذرخواهي كرد و گفت: حالا برويد بخوابيد.
ساعت يك و نيم تيراندازي راه انداخت. بچهها تند و سريع به خط شدند. باز هم عذرخواهي كرد. گفت: ديگر تمام شد با خيال راحت بخوابيد. يك ساعت بعد بيدارباش زد. گفت:اينبار براي نمازشب بيدارتان كردم.
يك جاهايي كه منع نظامي نداشت پوتينش را درميآورد و پابرهنه ميشد. ميگفت: اين جا، جاي پاي شهداست. اين خاك سجدهگاه فرشتههاست.
ستون پنجم كار خودش را كرده بود. خيلي از بچههاي گردان يا رسول در امالرصاص جا ماندند. اكبر به شدت مجروح شده بود. تمام تنش غرق در خون بود. نعره ميكشيد و خود را با مشت ميزد. ميگفت: من مسئول آن بچهها بودم. ولي توفيق من از آنها كمتر بود. بيطاقت شده بود.
?جانشین گردان یارسول لشگر۲۵ کربلا
#شهید_سیدعلیاکبر_شجاعیان?
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۹/۱۱/۱۰ بابل ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۶/۱/۳۰ ماووت ، عملیات کربلای۱۰
هر کسی که یک بار ایشان را میدید شیفته اش میشد. چرا که برخوردش سراسر احترام ومهربانی بود. برای پدر و مادرش احترام بسیاری قائل بود.
هروقت به بهشت زهرا(س) می رفت مادرش را کول می کرد و تا مزار شهدا می برد.شهید عبادیان زندگی خیلی ساده ای داشت.
پدرم می گفت : «محمد آقا اینقدر آقا و خوب است که اگر روزی سه بار کفش هایش را جفت کنی، کم است.»
#پیام_شهید
اگر بعد از من می خواهید راه بنده راادامه دهید و روح من از شما راضی باشد همیشه در خط اسلام و ولایت فقیه که همان خط اسلام است حرکت کنید. وهمیشه در این راه کوشا باشید…
?معاون پشتیبانیوتدارکات لشگر۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_محمد_عبادیان?
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۲۹/۱/۳۰ بهشهر ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۴ شلمچه ، عملیات کربلای۵
?اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که
می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم.
? اولی: امکان نداره.
ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم.
? اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟
اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟!!!
دومی: به نظرم مامان همه جا هست.
دور تا دورمونه.
? اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی….
?این مکالمه چقدر آشناست….!
تا حالا بودن #خدا را اينطوري به همين
سادگي حس نكرده بودم . . .
?اضطرار میتواند باب محبت به خدا را باز کند
? آشنایی با برخی مضامین دلنشین مناجات شعبانیه(۵)
? یکی از جملات بسیار توحیدی و زیبای مناجات شعبانیه در فرازهای ابتدایی این مناجات، این عبارت است: «بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی» خدایا نقص من و هر منفعت و ضرری که بخواهد به من برسد، همهاش بهدست تو است…
? وقتی از ما بپرسند «کارها دست کیست؟» معمولاً میگوییم «همهچیز دست خداست» اما چرا این معارف توحیدی در قلب ما-آنطور که باید و شاید- جاری نمیشود که موجب اشک و مناجات و محبت شدید نسبت به خدا شود؟ چون ما معمولاً به اسباب و علل، خیلی بها میدهیم و نقش خدا را فراتر از اسباب و علل و فراتر از نقش خودمان، نمیبینیم!
? بلا معمولاً یک وضعیتی را برای انسان پیش میآورد که او را در یک بنبست قرار میدهد و انسان یکدفعهای احساس میکند، کسی را غیر از خدا ندارد، درحالیکه ما در اوج رخاء و گشایش هم کسی را غیرخدا نداریم، ما در اوجِ هموار بودن همۀ وسایل و اسباب در کنارمان و در آستانۀ رسیدن به خواستههای خودمان، باز هم کسی را غیرخدا نداریم.
? یکمقدار باید به میزان دخالت خدا در زندگیمان، در هر لحظه نگاه کنیم و اینکه همۀ صحنهها در اطراف ما طوری طراحی شده که متناسب با امتحانگرفتن خدا از ما باشد. البته ما باید وظیفهمان را نسبت به اسباب و علل انجام بدهیم و اگر ضرری آمد دفع کنیم، یا اگر منفعتی بهسمت ما آمد-از طرق مشروع- آن را جلب کنیم.
? ما نباید نسبت به اسباب و علل، مطلقاً بیتوجه باشیم، اما پشت سرِ این اسباب و علل و قویتر از آنها، باید خدا را ببینیم. اگر این حالت در کسی پدید بیاید که فراتر از همۀ اسباب و علل، نقش خدا را ببیند و اضطرار و نیاز دائمیاش را به خدا باور کند، حس مناجات در او تشدید میشود بهطوری که بدون بلا هم مضطرِ کمکگرفتن از خدا میشود و خیلی ملتمسانه میتواند با خدا مناجات کند.
? این اضطرار هم قطعاً منافاتی با ادب و منافاتی با عشق و محبت نسبت به پروردگار ندارد، بلکه این اضطرار میتواند باب محبت را باز کند و إنشاءالله این اضطرار برای ما با کمی تفکر بهدست میآید؛ البته اگر خود خدا کمک کند.
?علیرضا پناهیان
?شرح مناجات شعبانیه - ۹۹.۱.۱۳