? در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود
?عروس مخالف مادر شوهـر خود بود…
? پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای کوهـه ببرد
تا مادر را گرگ بخورد…?
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت?
? به موسی (ع) ندا آمد برو در فلان کوہ مهر مادر را نگاہ کن…
مادر با چشمانی اشک بار و دستانی لرزان
دست به دعا برداشت ?
و میگفت: خدایا…!
ای خالق هـستی..!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را به بزرگیات قسم میدهـم… پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان دار که او تنهـاست…??
? ندا آمد: ای موسی(ع)…!
مهر مادر را میبینی…؟
با اینکه جفا دیدہ ولی وفا میکند…
❣️بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهربانترم…!!!
✨از رحمت خدا نا امید نشید سریع توبه کنید و برگردید که خداوند منتظر شماست…….☺️?❤️
نماز دارویـی برای ترڪ گناه است اما روشن است که دارو وقتی اثـر میگذارد ڪه طبق دسـتورش مصرف شود!!
✍️درحدیث ازامام صادق (ع) نقل شده :
هرڪس دوسـت دارد بداند آیا نـمازش قبول شده یا نه بنگـرد که آیا نمازش او را از گناهان و زشتیها باز داشته یا نه؟! به هر قدر که نمـازش او را از بدیها باز داشته به هـمان قدر نمازش پذیرفته شده است.
? بـــحار ج ۸۲
مدتی بود نماز شب خوان شده بودم. یک شب قرار بود توی خونه تنها بمونم.
نماز شبمو خوندم و نگاهی به ساعت کردم.
دیدم ساعت چهار اذان هست و ساعت دوعه و من هنوز بیدارم!
خیلی میترسیدم نماز صبح خواب بمونم…گفتم نماز شبتو خوندی ولی نماز صبحت قضا میشه!
تصمیم گرفتم بیدار بمونم تا نماز.
تا ساعت 3 تحمل کردم و بعد دیدم دیگه واقعا نمیتونم…
چهار پنج بار ساعتمو کوک کردم روی تایمای مختلف و گوشیمم دور از دسترسم گذاشتم تا مجبور شم بیدار بشم.
با نگرانی توکل بخدا کردم و خوابیدم…
صبح با صدای اذان گوشیم،چشمای نیمه بستمو باز کردم و زنگ گوشی و اذان رو قطع کردم و دوباره چشمامو بستم که دوباره بخوابم…
که یهو یک صورت رو نزدیک صورتم دیدم که نگاهم میکرد و یکم با تندی گفت: پاشو دیگه…
یهو از جا بلند شدم و بجای ترس تمام ذرات بدنم احساس خوب و شیرینی داشتن..
و جالبتر اینکه به کلی خوابم پرید!
میدونستم یکی از ملائکه ای بوده که مامور بیدار کردنم شده، چون حضورش خیلی آرامش بخش بود و تا چند ساعت حس خیلی خوبی داشتم و میدونستم از برکات نماز شب هست این توفیقات…
✅فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که #موی_بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند
⭕️از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید چشمتان رااز #نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند!
✴️نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین!
☑️نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که #چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند .
⭕️ شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد .
?کتاب بوستان حجاب صفحه ۱۰۹