خاطره ...
19 اردیبهشت 1399
✍️یهو میومد میگفت: “چرا شماها بیکارید؟!”
میگفتیم: “حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!” میگفت: “نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر! .. همینطور که نشستی، هر کاری که میکنی ذکر هم بگو".. وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ..
شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی