خاطرات ناب.
30 شهریور 1392
سلام مرا به حضرت امام برسانيد.
يك دست او قبلا قطع شده بود و دست ديگر او در اين عمليات قطع گرديدودر اين هنگام شاسي گوشي رابا پا فشارداده و صحبت مي كرد.
«سلام من را به حضرت امام برسانيدو بگوييد:رزمندگان در اجراي اوامر شما كوتاهي نكرده اند. وضع ما خوب است؛مهمات،غذا،همه چيز داريم.منظورم را كه مي فهميد؟»(به امكانات مذكور شديد نيازمند بودند.)پس از چند لحظه صداي او قطع شد!هر چه او را صدا زدند،جواب نداد.بعد خبر آمد كه آن عزيزبزرگوار در همان لحظه به شهادت رسيده است.
شهيد صداقت