خاطرات ایران.....
«خاطرات ایران»، با روایت ایران ترابی، از جمله معدود خاطرات منتشر شده کادر درمانی است که پنجه در پنجه مرگ بدون چشمداشت، به یاری هموطنانشان شتافتند.دربخشی از این کتاب امده….
آن زمان برای اولینبار بود که عراق از بمب آتشزا استفاده میکرد. جنازه دو نفر را که با این بمب به شهادت رسیده بودند به سردخانه بیمارستان شوش آوردند. من دوربین داشتم و از بعضی از مجروحین و شهدا که به نظرم خیلی خاص بودند، عکس میگرفتم. آقای شاهین و همکارش، تکنیسینهای بیهوشی پیش من آمدند. گفتند خانم ترابی دو تا جنازه آوردند که بمب آتشزا خوردند. این قدر که از شجاعتت میگویند، اگر جرأت کردی برو از این جنازهها عکس بگیر.
… در ماشین را باز کردم و بالا رفتم، تمام صندلیها را برداشته و مجروحین کف اتوبوس نشسته بودند. هنوز لباس منطقه را به تن داشتند. روی هر کدام یک پتو انداخته بودند که سرما نخورند. تمام تنشان تاول زده بود و صورتهایشان باد کرده بود طوری که چشمشان جایی را نمیدید. هیچکدام از آنها بالای 30 سال سن نداشتند. دست اولین نفر را که گرفتم تا پیادهاش کنم با صدای خفه و گرفتهای که به زحمت شنیده میشد، گفت: دست مرا نگیرید.
گفتم: باشد. من گوشه این پتو را میگیرم. شما هم گوشه پتوهای همدیگر را بگیرید و آهسته پشت سر هم بیایید. …
علاقهمندان برای تهیه نسخه مکتوب، الکترونیک و کتاب صوتی این اثر به پایگاه اطلاعرسانی سوره مهرمراجعه کنند.
منبع:
کتاب «خاطرات ایران»، با روایت ایران ترابی