حکیم و بازرگان
08 خرداد 1391
دو مرد به سفری بیرون شدند ؛ یکی حکیمی بود درویش و یکی بازرگانی بود بزرگ و هر دو در صناعت خود شهرتی تمام داشتند . چون به موضعی که از دزدان مخوف بود و باج می ستاندندی رسیدند ، بازرگان گفت : «وای بر من اگر مرا باز شناسند و بدانند که من کیستم ! »
حکیم گفت :« وای بر من اگر مرا باز ندانند و نشناسند که من کیستم !»
اخلاق محتشمی ،ص 470 و 469