حكايتي عجيب از آيت الله بهجت و اشك بر امام حسين ؟؟؟؟
حكايت عجيبي در مورد اشك بر امام حسين (ع) از ايشان نقل شده است كه خواندن آن در پنجمين سالروز ارتحال ايشان خالي از لطف نيست.
حجت الاسلام والمسلمين قدس از شاگردان آيت الله بهجت نقل ميكند، روزي آقاي بهجت در رابطه با بزرگواري و اغماض ائمه اطهار صلوات الله عليهم فرمودند» :در نزديكي نجف اشرف، در محل تلاقي دو رودخانه فرات و دجله آباديي است به نام «مصيب»، كه مردي شيعه براي زيارت مولاي متقيان امير المؤمنين عليه السلام از آنجا عبور ميكرد و مردي كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون ميدانست وي به زيارت حضرت علي عليه السلام ميرود او را مسخره ميكرد. حتي يك بار به ساحت مقدس آقا جسارت كرد، و مرد شيعه خيلي ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلي بي تابي كرد و ناله زد كه: تو ميداني اين مخالف چه ميكند. آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقي دارد كه هر چه بكند در دنيا نميتوانيم او را كيفر دهيم. شيعه ميگويد عرض كردم: آري، لابد به خاطر آن جسارتهايي كه او ميكند بر شما حق پيدا كرده است؟ ! حضرت فرمودند: بله او روزي در محل تلاقي آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه ميكرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيد الشهدا عليه السلام به خاطرش افتاد و پيش خود گفت: عمر بن سعد كار خوبي نكرد كه اينها را تشنه كشت، خوب بود به آنها آب ميداد بعد همه را ميكشت، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت، از اين جهت بر ما حقي پيدا كرد كه نميتوانيم او را جزا بدهيم.
آن مرد شيعه ميگويد: از خواب بيدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سني با من برخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا را ديدي و از طرف ما پيام رساندي؟ ! مرد شيعه گفت: آري پيام رساندم و پيامي دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تا آخر تعريف كرد. وقتي رسيد به فرمايش امام عليه السلام كه وي به آب نگاهي كرد و به ياد كربلا افتاد و…، مرد سني تا شنيد سر به زير افكند و كمي به فكر فرو رفت و گفت: خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسي نگفته بودم، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علياً أميرالمؤمنين وليّ الله و وصيّ رسول الله و شيعه شد.«
منبع (ایت الله بحجت /حج