جعده به آرزویش نرسید
امام حسن (علیه السلام) بسیار زیبا و حلیم، دارای سخاوت و نسبت به خانواده، رئوف و مهربان بود.
چون معاویه، ده سال بعد از امام علی (علیه السلام) با او از درِ کید و دشمنی در آمد و چند بار به امر او حضرت را ضربت زدند ولی اثری نداشت، تصمیم گرفت به وسیله زن امام حسن (علیهالسلام)، جُعده دختر اشعث بن قیس، او را با وعده های کاذب زهر بخوراند. معاویه به او گفت اگر به حسن بن علی (علیه السلام) زهر بدهی، صد هزار درهم به تو می دهم و تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم. او به آرزوی پول و زن یزید شدن، قبول کرد زهری را که معاویه از پادشاه روم گرفته، در غذای حضرت مخلوط کند.
روزی امام حسن (علیه السلام) روزه دار بودند. آن روز بسیار گرم بود و تشنگی بر آن جناب اثر کرده بود.
در وقت افطار، جُعده شربت شیری برای حضرت آورد که زهر داخل آن کرده بود.
چون حضرت بیاشامید، احساس مسمومیت کرد و گفت انا لله و انا الیه راجعون.
پس حمد خدای کرد که از این جهان فانی به جهان جاودانی خواهد رفت.
سپس رو به جُعده کرد و فرمود ای دشمن خدا، مرا کشتی، خدا تو را بکشد.
به خدا سوگند، بعد از من نصیبی نخواهی داشت.
آن شخص تو را فریب داده، خدا تو را و او را به عذاب خود خوار فرماید.
از حلم امام آن که وقتی امام حسین (علیه السلام) از برادرش درباره قاتلش سؤال کرد، حاضر نشد اسم جُعده را به زبان بیاورد.
به روایتی دو روز و به روایتی چهل روز، زهر در وجود مبارک امام حسن (علیه السلام) اثر کرد و در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در سن چهل و هشت سالگی از دنیا رحلت کرد، اما جُعده به خاطر طمع به مال و زن یزید شدن، آرزویش را به گور برد.
معاویه گفت وقتی به حسن بن علی (علیه السلام) وفا نکرد، چطور به یزید وفا کند و به وعده هایی که به او داده بود عمل نکرد و با خواری و ذلت، به درک واصل شد.
منبع: منتهی الامال، جلد ۱، صفحه ۲۳۱