روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند
و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد
گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند《بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که:
دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد
*من خوشحالم که ایرانی هستم،*
نه به خاطر کوروش،
که او را درست نمی شناسم.
و حتی اگر استوانه صلحش را اولین سند حقوقبشر بدانند، آخر هر قدر هم سعی کنم آنرا نمیتوانم بخوانم، چه کنم املم و اعتمادی به مترجم های انگلیسی و یهودی خط میخی ندارم!
?خمینی را که شناختم *خوشحال شدم، که هر چند بار بخواهم، می توانم وصیت نامه اش را بخوانم و حقوق انسان را در آن ببینم.*
*?خوشحالم که ایرانیام،* اما به نادرشاه افشار افتخار نمیکنم که خون هزاران نفر را به خاطر خاک و الماس به زمین ریخت. حتی اگر او در کنار ناپلئون از بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ لقب گرفته باشد.
.
? *بخاطر قاسمسلیمانی اما میبالم به خودم. که با آن لبخند مشهور و نگاه همیشه کم اعتنا به دوربینش، فرزندان ناپلئون را به بازی گرفته بود!*
?من به کاخ سعدآباد نمیبالم که اگر بدرد بخور بود به درد سازنده اش میخورد تا آخر عمری در تیمارستان های آمریکا در به در نشود،
? *به جماران افتخار میکنم* که جذبه نداشته دیپلماتیک اش دست و پای وزیر خارجه شوروی را سست کرده بود و به لکنت زبان انداخت.
?می گویند واقعگرا باش، و من می گویم توهم آنست *که بیاد قلمرو کوروش کبیر شب را صبح کنی* و فروهر به گردن بیاندازی، تا حقارتی را که کدخدا در دلت انداخته فراموش کنی!
.
♦️ *توهم یعنی فکر کنی سازمانملل برای احقاق حقوق ملتها تشکیل شده.*
توهم یعنی آنکه فکر کنی حقوقبشر وجود خارجی دارد.که فکر کنی مشکل آژانسانرژیاتمی با ایران ساختن بمب بوده!
*توهم آنست که بیاندیشی دنیا قانونی عادلانه دارد. من هر چه از این واقع بین ها دیدم توهم بود.*
♦️اما دیدم که *با دست خالی صدام را گور به گور کردیم،*?و دیدم که شن های طبس *دلتافورس را دفن کرد.*? دیدم که مرگ بر شاه، *شاه را کشت،*? دیدم که روز قدس اسرائیل را از پیروزی در جنگ شش روزه به شکست در جنگ بیست و دو روزه!و سی و سه روزه کشانده است.? *دیدم که فرزندان امام ره و امام خامنه ای پوزهٔ آمریکا را در عین الاسد بخاک مالیدند۰*
? *به حسینیه امام خمینی افتخار می کنم که مردی از ذریهٔ زهرا س و حسین ع در آن خطبه می خواند که خطبه هایش شبیه جد و مولایش امام علی ع در نهج البلاغه و شبیه عمه اش زینب س است که کاخ فرعونیان زمانه را به لرزه می اندازد۰*
? *من افتخار میکنم که ایرانیام بخاطر آنکه رهبرم دیپلمات نیست،انقلابی است و خودش هزینه داده پای انقلابی بودنش.*
? *من افتخار میکنم رهبرم دفاع از مظلومان را از ترس ظالمان ترک نکرده است، که سی ساله انقلابی رهبری کرده است.*
?خدا را شکر که مسلمانم، شیعه ام، ایرانی ام، که در عصر روح الله متولد شدم و خدا را شکر که سرباز سیدعلیام
اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند:
حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند:
جايزه من چه خواهدبود؟
پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم.
حضرت علي(ع) فرمودند:
پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟
حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند:
جايزه شمابه من چيست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین.
─┅─═इई ???ईइ═─┅─
▫️روزی یک دانشجوی ارشد تعریف میکرد:
پدرم همیشه بعد از کارهای روزمره خانه روستایی مان، کتاب به دست میگرفت و مطالعه میکرد. رفتار او برایم الگو شده بود و کتاب خواندن را دوست داشتم، از همان کودکی…
▫️بر خلاف همسالانم در دبیرستان و دانشگاه، اوقات فراغتم را بیشتر با کتاب میگذراندم و برایم بسیار لذت بخش بود.
▫️روزی در یکی از سفرهام به روستا، کنار پدر نشستم و ضمن تشکر از نقشی که در کتاب خوان کردن من داشت پرسیدم: چه کتاب هایی را بیشتر میخواندی پدر؟
▫️جوابش برایم جالب بود و درس آموز: پسرم من اصلا سواد خواندن کتاب ها را نداشتم! کتاب در دست میگرفتم تا تشویقی باشد برای کتاب خوان شدن تو…
? علینقے، كاسب مؤمن و خیرے بود كه هیچگاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمیڪردند. در عوض این معلم قرآن جلسات دینی در صف اول نماز جماعت مسجد دیده میشد.
یك عمر جلسات مذهبے در خانهها و تكیهها به راهانداخته و كلے مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولے از نعمت فرزند محروم بود …
آنهاےی كه حسودیشان میشد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه میگشتند تا نمكے به زخمش بپاشند ..!
آخر بعضیها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردے كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگے او را تعطیل كند ..!
علینقی راه پدر را ادامه داده بود اما
الان پسرے نداشت كه او هم به راه پدرے برود. به خاطر همین همسایه كینهتوز، بهانه خوبے پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علینقے آمد دم درب …
مردك به او یك گونے داد و گفت:
«حالا كه تو بچه ندارے، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید».
علینقے در گونے را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توے آن ریختند بیرون ..!
قهقهه مردك و صداے گریه علینقے قاطے شد …
كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «اے كه گفتے بخوانیدم تا اجابتتان كنم ..! اگر به من فرزندے بدهے، نذر میكنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ_قرآن و دینت كنم».
خداےی كه دعاے زكریاے سالخورده را در اوج ناامیدے اجابت كرده بود، 13 فرزند به علینقے داد كه اولینشان همین حاج آقا محسن قرائتے است ..