پدر وقتی خوشاخلاق،
با تحمل و با حوصله باشد،
بچه با شخصیت میشود.⭐️
☘️ حوصلۀ پدر،
حوضی است که بچه در آن رشد میکند.
بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر»…
مثل حوض.⭐️
? آن پدری که حوصلهاش زیاد است،
مثل دریاچه است و بچه تا حدّ ماهیهای دریاچه…
رشد میکند و بزرگ میشود.⭐️
? پدری که از این هم با حوصلهتر است،
مثل یک دریاست،
بچه مثل ماهی در دریا،
به اندازۀ نهنگ قدرت و جرأت پیدا میکند.⭐️
? شما ببینید حسین بن علی علیهالسلام فرزند دریاست.
در دریای حوصله پدر و جدّش رشد کرده است،
از این جهت است که یک شخصیت زنده و بزرگ است.⭐️
? آیت الله حائری شیرازی (ره)
?در اسلام همه چیز مقدّمه خودسازی انسان است. همه فرائض، احکام، تکالیف، واجبات، اجتناب از گناهان و نوافل و مستحبّات و احکام اجتماعی و فردی، همه و همه مقدّمه حیات طیّبه است؛ مقدمه زنده شدن انسان با روح انسانی است؛ مقدمه عروج انسان از عالم بهیمیّت و حیوانیّت و توحّش است. اگر بشر تحتِ تربیت الهی - که با اراده خود او قابل تحقّق است - قرار گیرد، این حیات طیّبه در نفس او به وجود خواهد آمد و محیط را هم طیّب و طاهر خواهد کرد و اگر این تربیت الهی نباشد و عزم و ارادهای را که انسان برای پیمودن راه خدا با آن، احتیاج دارد از دست بدهد و خود را در دست هواها و هوسهای بشری رها کند، در حدّ حیوانیّت باقی خواهد ماند و حیوانی خطرناکتر از حیوانهای دیگر خواهد شد.
۱۳۷۷/۱۰/۲۸
چگونه یک جوان میتواند مسیر زندگی را طی کند و به اهدافش برسد؟
البته بهراحتی نمیشود طی کرد. این شرطی که شما گذاشتید، کار مرا در پاسخ دادن خیلی مشکل میکند. هیچ راه جدّىِ مهم را واقعاً نمیشود بهراحتی طی کرد. بالاخره اگر انسان میخواهد به چیز باارزشی دست پیدا کند، باید مقداری زحمت و تلاش را با خودش همراه کند - این ناگزیر است - منتها ببینید؛ من اساساً در بین این خصوصیّات مهمّی که جوانان دارند، سه خصوصیّت را خیلی بارز میبینم، که اگر آنها مشخّص گردد، و اگر آنها به سمت درستی هدایت شود، به نظر میآید که میشود به این سؤال شما پاسخ داد. آن سه خصوصیّت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. اینها سه خصوصیت برجسته در جوان است.
البته در قرآن یک نکته بسیار اساسی هست - بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم - و آن توجّه دادن به تقواست. وقتی که افراد میخواهند پیش خودشان تصویری از تقوا درست کنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا میآید. ممکن است همه اینها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آنها معنای تقوا نیست. تقوا، یعنی مراقب خود بودن. تقوا، یعنی یک انسان بداند که چه کار میکند و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب کند؛ مثل انسانی که سوار بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و میداند کجا میخواهد برود. تقوا، این است. آدمی که تقوا ندارد، حرکات و تصمیمها و آیندهاش در اختیار خودش نیست. به تعبیر خطبه 16نهجالبلاغه: کسی است که او را روی اسب سرکشی انداختهاند؛ نه این که او سوار شده است. اگر هم سوار شده، اسبسواری بلد نیست. دهانه در دستش است، اما نمیداند چگونه باید سوار اسب شود. نمیداند کجا خواهد رفت. هرجا که اسب او را کشید، او هم مجبور است برود و قطعاً نجاتی در انتظار او نیست. این اسب هم سرکش است.
اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت میشود راه را طی کرد. البته باز هم نه آنطور که خیلی راحت باشد. به هرحال، میشود، ممکن است و واقعاً عملی است که یک جوان راه اسلامی زندگی کردن را پیدا کند.
منبع:
سخنان رهبرانقلاب در جمع جوانان۱۳۷۷/۰۲/۰۷
صفاتی در وجود ایشان بود که از راهش منحرف نشد. اول اینکه همیشه اعتدال را در نظر میگرفت. هیچ وقت افراط و تفریط نمیکرد که مثلاً آنقدر از انقلاب عصبانی شود که خودش را کنار بکشد یا آنقدر موج برش دارد که به بیراهه برود. دوستان مسعود هم میگفتند «از زمانی که در دانشگاه با ایشان آشنا شدیم تا زمانی که مسعود به شهادت رسید، هیچ تغییری نکرده بود. اگر تغییراتی میبینیم، این تغییرات را ما ایجاد کردیم.» کشورش و انقلابش را دوست داشت و از خودش همهجوره مایه میگذاشت.
یک روز جایی، عدهای گفتند «جوانهای این دوره، دیگر هوای انقلاب را ندارند. اگر جنگ شود، بچههای امروزه به جبهه نمیروند و این انقلاب شکست میخورد.» مسعود در جوابشان گفت «مگر ما ریشسفیدها مردیم؟ همانها که انقلاب کردند، خودشان هستند. شما نگران جوانها نباشید، جوانها هم با ما.»
واقعاً خیلی تأثیرگذار بود. شبی که شهید شد، مادر یکی از دانشجوهایش به منزل ما آمد و گفت «اگر دکتر علیمحمدی هیچ کاری نکرده باشد، حتی اگر شهید هم نشده باشد، با کاری که برای دختر من کرد، جایش در بهشت است. دختر من هیچ چیز از دین و ایمان متوجه نبود. آقای دکتر آنچنان او را تحت تأثیر قرار داده که الان دخترم هم نماز میخواند، هم روزه میگیرد.» همیشه میگفت «ما باید با عملمان، دینمان را نشان بدهیم.»
منبع:
گفتگو با همسر شهید دکتر مسعود علی محمدی
حضرت زهرا علیه السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا علی، برای او نامی بگذار، امیرالمومنین علیه السلام فرمود:« هرگز زودتر از رسول خدا دربارۀ نام فرزند تصمیم نمی گیرم». پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود: آیا برای پسرم نامی انتخاب کرده ای؟ عرض کرد: « در نام گذاری او از شما سبقت نمی گیرم، یا رسول الله». حضرت فرمود: من نیز برای اسم مولود پیش از خداوند تصمیمی نمی گیرم. آنگاه جبرئیل نازل شدو گفت: یا محمد، پروردگار بلند مرتبه به تو سلام می رساند و می گوید: علی دربرابرموسی است. فرزند خود را همنام فرزندم هارون قرار ده. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: نام فرزند او چه بود؟ عرض کرد: (شبیر) فرمود: زبان من عربی است. عرض کرد: نام اورا «حسین »بگذار.
[1] بحارالانوار: ج 43 ص 238- 241، ج 101 ص 111. عوالم العلوم: ج 17 ص 20. الخصائص الفاطمیة: ج 2 ص 612. اعلام الوری ج 1 ص 427. الجواهر السنیة: ص 239. /پایگاه موسسه گلهای یاس