تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود...
19 فروردین 1399
?داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: “حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی”
??پدرم گفت: معلومه، «پول»
گفتم: نه، جور در نمیاد.
?مادرم گفت: پس بنویس «طلا»
گفتم: نه، بازم نمیشه.
?تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
?♂️دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
?♂️داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ.
?مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
?هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،
▪️پابرهنه میگوید «کفش»
▪️نابینا می گوید «نور»
▪️ناشنوا میگوید «صدا»
▪️لال میگوید «حرف»
و…
? اما هیچ کدام جواب کاملی نبود
? جواب «فَرَج» بود و ما هنوز باورمان نشده: تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود…