بگذارید من تنها شهید شوم
آیت الله شهید محلاتی:
“شب آخر سکونت امام در نوفل لو شاتو همه دوستان و اطرافیان را جمع کردند و بعد از نماز کغرب و عشاء، برای آنها سخنرانی نمودند. دقیقا مثل شب عاشورا و دقیقا مثل اتمام حجت ابی عبدالله(علیه السلام) با اصحاب و یاران. امام همه را جمع کرده و فرمودند: اِن شاالله قصد بازگشت به ایران را داریم. من از مردم و از دوستان می خواهم کسی با من به ایران نیاید، نمی دانم در هواپیما چه خواهد گذشت، احتمال دارد که هواپیما را بزنند، بنابراین من از شما می خواهم کسی با من نیاید، بگذارید من تنها بروم که اگر هواپیما را زدند، من تنها شهید بشوم.”
من به خاطرم هست که اشک در چشمان همه حلقه زده بود و بعضی ها آرام می گریستند. بالاخره بعد از صحبتهای فراوان، افرادی که آن جا بودند فریاد زدند، یعنی شما می خواهید ما را از این مسافرت باز دارید و اگر فیض شهادتی هست ما از آن محروم بمانیم؟
امام در پاسخ فرمودند:"نه، من شما را منع نمی کنم، ولی به شما می گویم که ممکن است اتفاقات پیش بینی نشده ای رخ بدهد. ممکم است در بدو ورودمان به ایران همه ما را بگیرند و قتل عام بکنند. ممکن است در آسمان ایران هواپیما را با موشک بزنند.”
منبع:
مهر و قهر / چاپ دوازدهم/ص 65
همان/ جلد یک/ ص 258