به پايين تر از خودت نگاه كن، نه به بالاتر از خويش ، چرا كه اين سبب مى شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، كم مشمارى.
ابوذر : اى رسول خدا ((صلی الله علیه و اله))! مرا توصيه اى كن .
پيامبر: تو را به ((تقوا)) سفارش مى كنم ، چرا كه تقوا در راءس همه كارهاى توست .
ابوذر: باز هم بفرماييد، بيشتر.
پيامبر: بر تو باد قرآن خواندن و ياد خداى متعال ، چرا كه تلاوت قرآن براى تو در آسمانها ((ياد)) است و در زمين ، ((نور)).
تقوا عنوان كلى است ، پرواى از خدا در همه كارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با آفريدگار و كلام اوست ، كه تلاوت هر روزه ، ((برنامه گرفتن )) از اين منشور بى نظير و جاويدان است . ابوذر قانع نيست ، بيشتر مى خواهد و بيشتر، از اين رو، از حضرت مطالب بيشتر و مواعظ بليغ تر مى طلبد. اين گفتگو ادامه مى يابد:
ابوذر: باز هم بيفزاى ، اى رسول خدا ((صلی الله علیه و اله))!
پيامبر :بر تو باد ((جهاد)) . چرا كه رهبانيت آيين من ، جهاد است .
ابوذر: با زهم بيشتر، يا رسول اللّه ((صلی الله علیه و اله))!
پيامبر : بر تو باد ((سكوت )) ، مگر آنجا كه حرف نيك بگويى ، چرا كه سكوت و خموشى، شيطان را از تو طرد مى كند و در امور دينى هم ياور توست.
اين هم جهاد است ، ليكن در جبهه درونى و در جهاد با نفس . گاهى كنترل زبان و مهار كردن سخنان ، از يك جنگ بيرونى دشوارتر است و قوّتى بيشتر مى طلبد. چه بسيار حرفها كه بى پايه و بى مايه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسه هاى ابليسى انگيزه آن گفتار است ، پس خموشى گزيدن و رعايت سكوت و كم حرفى ، بستن راه شيطان است .
ابوذر: اى پيامبر، باز هم موعظه ام كن ، و بيشتر!
پيامبر: از خنده زياد بپرهيز، چرا كه دل را مى ميراند و نور چهره را از بين مى برد.
ابوذر: باز هم ، يا رسول اللّه ((صلی الله علیه و اله))!…
پيامبر: به پايين تر از خودت نگاه كن ، نه به بالاتر از خويش ، چرا كه اين سبب مى شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، كم مشمارى .
در احاديث ديگر، اين نكته با تفصيل بيشترى آمده است . در امور دنيايى و برخورداريها و مال و معيشت و زندگى ، بايد به پايين تر از خود نگريست نه بالاتر. چون نظر به پايين تر، سبب مى شود انسان آنچه را هم كه دارد قدر بشناسد و شكرگزار باشد. اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امكانات و رفاه و خانه و حقوق و… ديگران را ببيند، هميشه احساس كمبود مى كند و به دنياطلبى و ((تكاثر)) مى گرايد.
اما در امور اخروى و معنوى ، انسان بايد به بالاتر از خود بنگرد (اين در احاديث آمده است ). به آنكه علم بيشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بيشتر، اخلاقش نيكوتر و روحياتش والاتر است . اينها قله هاى كمالند. توجه به اين گونه افراد بالاتر از خود، سبب مى شود كه انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف گردد و تلاش بيشتر كند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا كه مراتب كمال و معنويت انسان ، تا بى نهايت قابل رشد و فزايندگى است .
ابوذر: اى رسول خدا ((صلی الله علیه و اله)) باز هم بر موعظه هاى خود بيفزاى .
پيامبر: با خويشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آنها از تو قطع رابطه كنند. بينوايان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشينى كن . (قبلاً هم گذشت كه اين كار، سبب زدودن ((تكبر)) مى شود و گُل تواضع را بر شاخه زندگيمان مى شكوفاند.)
ابوذر: يا رسول الله ، باز هم !
پيامبر: حق را بگو، هر چند تلخ باشد!
ابوذر: باز هم ، اى پيامبر!
پيامبر :در راه خدا، از ملامت و نكوهش ملامتگران نترس .))
(راستى ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، كدام يك را بايد برگزيد؟ كسانى از سرزنش و حرفهاى مردم مى هراسند و به همين خاطر، حرف حق را نمى گويند، به وظيفه عمل نمى كنند و از گرفتن يك ((موضع مكتبى )) مى هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هيچ ملامتى نمى ترسد. ديگران هرچه مى خواهند بگويند، اگر كارشان طبق رضاى خدا باشد، ديگران و حرفهايشان مهم نيست …)
((ابوذر (آخرين سؤ ال ) يا رسول الله ، بيشتر موعظه ام كن !
اى ابوذر!…
آنچه از عيب و مسائل خويش مى دانى ، بايد تو را از پرداختن به ديگران باز دارد و آنچه خود انجام مى دهى ، بر ديگران ستم مكن . در عيب انسان ، همين بس كه از عيوب ديگران آن را بشناسد كه از خودش نمى شناسد…))
در امثال فارسى ما نيز اين گونه سخن زياد است . سير، يك روز به پياز طعنه مى زند كه چه قدر بدبويى !… پياز مى گويد: تو از عيب خود بى خبرى ، از اين رو به عيبجويى ديگران پرداخته اى . و به تعبير ديگر: يك سوزن به خودت بزن ، يك جوالدوز به ديگرى . سبب پرداختن به ضعفها و عيوب ديگران ، آن است كه از عيوب خود بى خبريم و يا فراموش مى كنيم و چيزى را بر ديگران ناروا و زشت مى شماريم كه در خودمان نيز، همانها يافت مى شود. اين خود، عيبى است بزرگ .
ابوذر مى گويد: پيامبر آنگاه دست بر سينه ام نهاد و فرمود:
((اى ابوذر!…
هيچ عقلى ، همچون تدبير و آينده نگرى نيست ،
هيچ تقوا و وَرَعى ، همچون پرهيز از حرامهاى خدا نيست .
و… هيچ افتخار و شرافتى ، همچون ((حسن خلق )) و خوش اخلاقى نيست !))
در اينجا، اين سلسله نور و اين آبشار حكمت ، پايان مى پذيرد. اساسى ترين حكمتها و اندرزهايى كه براى دين و دنيايمان سودبخش است ، توجه به آنها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستى و حيات ، نزديكتر مى سازد.
منبع:
مواعظ حضرت رسول صل الله عليه وآله وسلم به ابوذر غفارى.حجت الاسلام جواد محدّثى
تاریکی و ظلمت، شرک و کفر، جنگ و خونریزی، نابرابری و بی عدالتی، کینه و دشمنی و … همه جا را فرا گرفته است. دیگر انسانیت و اخلاق معنایی ندارد. محبت بی معناست. ارزش های اخلاقی حلقه مفقوده زندگی بشریت است. دختران حق زندگی ندارند و باید زنده به گور شوند ولی تعداد زیاد پسران نشانه خوبی برای هر خانواده است. با کوچکترین سوء تفاهمی جنگ های خونین و بی پایان رخ می دهد.
اشرافی گری تنها ملاک شایستگی است. سیاه پوستان برده هستند و نژاد پست تر، و بردگان از حداقل حقوق اجتماعی بی بهره اند. شکنجه ضعیفان امری طبیعی است و بالاخره انسان گرگ انسان است. اینها همه و همه تنها گوشه ای از ویژگی های دوره خاصی از تاریخ است؛ عصر جاهلیت.
روح انسان به واسطه انتسابش به آستان ربوبی درغایت ظرافت و حساسیت است. اما چگونه است که تباهی همه جا را فراگرفته و چگونه می توان بشریت را احیا نمود؟ خداوند متعال برای نجات انسانها از گمراهی و برای هدایت بشریت «رحمه للعالمین» را به آفرینش عنایت فرمود. عالی ترین نمونه اخلاق و تربیت و والاترین الگوی کمالات انسانی برانگیخته می شود تا به مصداق آیه ی شریفه «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه»، اسوه ای حسنه، نعمت آفرینش را کامل نماید. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه واله)، هم او که برای همه عزیز و دوست داشتنی است و هم او که «محمد امین» است، همچون خورشید تابان در آسمان انسانیت می درخشد و کالبد ارزش های والای اخلاقی و کمالات وسجایای انسانی را روح می بخشد. الگویی به تمام معنا از جمیع کمالات و امتیازاتی که یک انسان در همه ابعاد وجودی خود می تواند داشته باشد در زندگی پر عظمت و شگفت آمیز آن حضرت ترسیم شده است که برای همیشه چون مشعلی فروزان فرا راه آدمیان پرتو افشانی می کند.
محمد، پیشوای عظیم الشان اسلام، بسیار با ابهت بود. در دل ها جای داشت و عزیز و گرامی بود. او قلب ها را تسخیر نموده، به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. در تنهایی محزون و متفکر و در میان جمع بشاش وگشاده رو بود و غالباً تبسمی بر لب داشت. کسی نتوانسته و هیچ کس نیز نمی تواند او را آنچنان که هست بشناسد و تعریف کند. هیچ نویسنده و هیچ خطیب توانایی یارای ادای حق مطلب در وصف ابعاد شخصیت و خلق و خوی پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله و علیه واله) را ندارد.
وجود شریف حضرت محمد(صلی الله و علیه واله) که بهانه خلقت است فصل جدیدی در زندگی بشریت به وجود آورد. تعالیم وسیع و گسترده ایشان همچو خورشید در شب های تاریک و ظلمانی تابید و انسانیت را احیا نمود. در روزگاری که اشرافی گری و تجملات ملاک ارزش انسان ها بود، زواید معیشت را از زندگی خود حذف نمودند و با وجود اینکه با کوچکترین اراده می توانستند خزاین عالم را در اختیار داشته باشند، ساده و بی آلایش بودند. در دوره ای که دختران حق زندگی نداشتند و زنده به گور می شدند ایشان دختر اطهر خود را تکریم نمودند و بر دستانش بوسه زدند. برادری و برابری را جایگزین برده داری و نژاد پرستی نمودند.
جنگ های خونین و دراز مدت را به مودت و دوستی مبدل ساختند و دو قبیله اوس و خزرج را که سالیان سال با هم در جنگ بودند، به صلح و دوستی رهنمون ساختند. خداپرستی و وحدانیت را جایگزین شرک و بت پرستی نمودند و قلب انسان ها را با نور خدا روشن و منور ساختند. در عصر بی سوادی و جهالت مردم را به کسب علم و دانش توصیه می کردند؛ «حتی اگر در چین باشد». این تنها قطره ای از دریای نعمتی بود که «ارحم الراحمین» با عطای «رحمه للعالمین» به بشریت کرامت نمود. نعمت بزرگ و وصف ناشدنی، که خدا به خاطر عطای او بر مومنین منت نهاد: «لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولاًمن انفسهم.»
و اما امروز؛ در عصر فراصنعتی و در هزاره سوم نیز بشر درجاهلیت به سر می برد؛ جاهلیتی مضاعف و مدرن. جاهلیتی که به برکت! استعمار و استثمار اخلاقی و فرهنگی غرب و به واسطه زیاده خواهی و دنیا طلبی ایجاد شده است. امروز نیز ارزش های اخلاقی در جوامع مختلف رنگ باخته است. جاهلیت مدرن نیز دختران را زنده به گور می کند؛ نه جسم آنها را بلکه روح و روان وشخصیت و عفت آنان را. در عصر جدید هم شاهد جنگ های خونین طولانی هستیم؛ این بار با شعار دموکراسی، عدالتخواهی و بشر دوستی. شاهد شکنجه ضعیفان هستیم؛ این بار در زندان ابوغریب یا گوانتانامو. در عصر جدید هم بر سر پیامبر اکرم (صلی الله و علیه واله) خاکستر می ریزند اما به شیوه خود؛ با کتاب، با فیلم سازی، با اهانت، با هتاکی و … .
باید بار دیگر دست به دامن «شمع جمع آفرینش» شویم. همان وجود شریفی که تا ابد «چراغ افروز راه اهل بینش است» و همان پیامبر رحمتی که همواره نگران انسان هاست. امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند دستیازی به سیره نبوی هستیم تا از جهالت رها شویم و به مکارم اخلاقی دست یابیم. تنها اوست که مکارم اخلاق را می تواند به اتمام برساند. باید تلاش کنیم تا زمینه ظهور و بروز سیره آن حضرت فراهم شود. باید آموزه های ایشان را برنامه زندگی خود قرار دهیم که به واقع اکنون بیش از هر زمان دیگری محتاج توجه و عنایت خاص حضرتش هستیم.
منبع:
حجت الاسلام و المسلمین عباس نصیری فرد عضو کمیسیون سبک زندگی شورای انقلاب فرهنگی گفت: به دلیل رابطه قلبی انسان با امام زمان (عج) و اینکه در روح انسان همواره اندیشه رسیدن به مطلوب وجود دارد، انسان منتظر جمعه ها غمگین می شود چرا که در انتظار ظهور امام دوازدهم (عج) به سر می برد.
وی تصریح کرد: غم درونی ناشی از انتظار برای ظهور امام زمان (عج) در واقع از ارتباط روحی و معنوی شیعیان با حضرت قائم آل محمد (عج) سرچشمه می گیرد.
این کارشناس علوم قرآنی در ادامه صحبت های خود اظهار کرد: انسان هایی که قلب پاکی دارند، غم بیشتری در روزهای جمعه روحشان را فرا می گیرد و از این جهت این احساس غم انگیز در آن ها بیشتر از سایر افراد است.
وی همچنین یادآور شد: احساس غم واندوه درونی انسان غیر از بحث انحراف و کج رویی هایی است که برخی از آن ها، آن را وارد دین می کنند و از این حالت روحی و روانی مردم استفاده می کنند تا برای خودشان مرید جمع کنند.
رئیس اندیشکده راهبردی مطالعات “جهان” خاطرنشان کرد: امیدواریم با هر چه عمیق تر و درونی تر شدن حالت انتظار در افراد مختلف، شاهد بروز منتظران واقعی ظهور امام زمان (عج) در سطح جامعه باشیم.
منبع:
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در سخنان خود گفته است: وقف یعنی از خودت بکن و به جامعه تحویل بده. من که خانهام را وقف میکنم یعنی خانه برای من بود. وقتی میگویم: وقف یعنی از خودم کندم برای امت.دلیل وقف و راه وقف و موانع و تذکرات.
اما دلیل، دلیل وقف.عمر کوتاه است. عمر طبیعی هم که هفتاد، هشتاد سال است هم کوتاه است. چیزی نیست. حالا بگذریم که گاهی وقتها «بَغْتَة» هست. در قرآن چهارده مرتبه گفته: «بَغْتَة» یعنی آدم فکر میکند، آدم قبرستان که میرود عکس جوانها گاهی بیش از عکس پیرمردهاست. اینطور هم نیست که آدم بداند تا کی هست.
آخر بعضی میگویند: باشد بعد. خوب باشد بعد شما میدانی بعدش کی است؟ آخرش کی است؟ ببینید چیزهای معروف، مثلاً یک خط مستقیم میکشیم، میگوییم: این راه مستقیم است. حالا فعلاً ما جوان هستیم. بگذار خوش باشیم. صفا کنیم، حالا کج هم شدیم، شدیم. بگذار کج شویم. هان، کج شویم. آخر عمر برمیگردیم، توبه میکنیم و آدم خوبی میشویم. یک چنین مثلثی در ذهنش هست که راه مستقیم این است ولی حالا بگذار یک خرده ما پشتمان را ببندیم و پولهایمان را جمع کنیم. زندگی را سر و سامان بدهیم، کج هم شدیم، شدیم.
با دروغ و کم فروشی و اختلاس، پیر که بشویم، برمیگردیم. این مثلث دو سه اشکال هندسی دارد. یکی اینکه خط مستقیم صاف است، وقتی کج میشوی بالا نمیروی. وقتی کج شوی، پایین میآیی. دوم اینکه آخر خط معلوم است کجاست. آدم نگاه به آخر میکند، تا دید دو سال دیگر بیشتر زنده نیست سریع برمیگردد.
شما آخر عمرت کی است؟ من آخر عمرم کی است؟ شما بنویس به من بده که شما تا نود سالگی هستی، من هم زیرش مینویسم که 85 سال برو خوش باش. نمیدانم تا کی هستم؟ آخر خط معلوم است. میشود سر و ته کرد. آخر عمر معلوم نیست کی است.
منبع:
حضرت علی(علیه السلام) به شیوه ای بسیار زیبا در خطبه اول نهج البلاغه به تشریح مراحل دقیق آفرینش پرداخته است.امام در این خطبه می فرماید: خدای سبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید.در آن آبی روان ساخت آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود و یکی بر دیگری می نشست آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد و به نگه داری آب مسلط ساخت. حد و مرز آن را به خوبی معین نمود. فضا در زیر تند باد و آب در بالای آن در حرکت بود.
در ادامه امام علی(علیه السلام) می فرماید: سپس به طوفان امر کرد تا امواج دریاها را به هر سو روان کند و بر هم کوبد و با همان شدت که در فضا وزیدن داشت بر امواج آب ها حمله ور گردد. از اول آن برمی داشت و به آخرش میریخت و آب های ساکن را به امواج سرکش برگرداند تا آنجا که آب ها روی هم قرار گرفتند و چون قله های بلند کوه ها بالا آمدند. امواج تند کف های برآمده از آب ها را در هوای باز و فضای گسترده ی بالا برد که از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین را چون موج مهار شده و آسمان های بالا را همانند سقفی استوار شده و بلند قرار داد، بی آنکه نیازمند ستونی باشد یا میخ هایی که آن ها را استوار کند آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله ی نور ستارگان درخشنده، زینت بخشید و در آن چراغی روشنایی بخش(خورشید) و ماهی درخشان به حرکت در آورد که همواره در مدار فلکی گردنده و برقرار و سقفی متحرک و صفحه ای بی قرار به چرخش خود ادامه دهند.
امروزه دانشمندان این حقیقت را قبول دارند که آب از اکسیژن و هیدروژن پدید آمده و آغاز آفرینش از هوا و توده بخار بوده است.در حالی که امیرالمومنین علی(علیه السلام)این موضوعات را قرن ها پیش بیان کرده بود.
منبع: