اسماعیل بشاش، از شاگردان شهید رجایی در مدرسه کمال می گوید:«یک بار دانش آموزی از مدرسه کمال برای بعضی از دانش آموزان مدرسه دخترانه همان اطراف برخلاف نزاکت، مزاحمتی ایجاد کرد و خبر آن در مدرسه انتشار یافت. صبح روز بعد، وقتی شهید رجائی از بی ادبی آن دانش آموز اطلاع یافت، از عمل نادرست وی سخت عصبانی شد و برای تنبیه وی و هشدار به سایر دانش آموزان، درحالی که با نگاه نافذ و گیرایش دانش آموز گناه کار را در نفوذ خویش داشت و با صدای نیمه شنیده ملامتش می کرد، گوشش را گرفت و از کلاس اخراج کرد. این عمل آقای رجائی با آن سابقه ذهنی ای که بچه ها از نیک نامی و عملکرد وی داشتند و معلوم بود که اولین بار چنین برخوردی اتفاق افتاده است، همه دانش آموزان را شگفت زده کرد. همان روز، بعد از نماز ظهر و عصر، دوباره همان دانش آموز خطاکار را احضار کرد و با وقاری خاص و چهره ای به غم نشسته، درحالی که سعی می کرد صدایش را همه بشنوند، دردمندانه در حضور همه بچه های کلاس از وی عذرخواهی کرد. آن دانش آموز که از بزرگواری آقای رجائی خیلی خجالت کشیده بود، سخت به گریه افتاد. کلاس با این رفتار بزرگوارانه آقای رجائی یکپارچه سکوت شد. همه بچه ها تحت تأثیر خودشکنی و نفس کشی وی، پندی دیگر گرفتند و درس زندگی و بزرگ مردی آموختند.»
منبع:
خواندنی هایی از زندگی یک رئیس جمهور.
یکی از شواهدی که خصال و مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام را به اثبات می رساند، فرمودة معصومین علیه السلام، آن وجودهای مقدسی که به ضمائر و اسرار بندگان واقف هستند، در بارة ایشان است.
بنا به فرمودة حضرت علی علیه السلام، حضرت عباس علیه السلام در پیشگاه خداوند مقام بسیار ارجمندی دارد. خداوند به جای دو دستش که در عاشورا فدا کرد، دو بال به او می دهد و او همچون جعفر طیار در فضای بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند.[1]
چون حضرت علی علیه السلام در بستر شهادت قرار گرفت، عباس علیه السلام را فراخواند و او را به سینة خود چسباند و فرمود: «ولدی و سنقر عینی بک فی یوم القیامه؛[2] به زودی در روز قیامت و سرای جاوید دیدگانم به وجود تو روشن می شود.
حضرت امام حسین علیه السلام بارها و در مناسبت های گوناگون در شأن عباس علیه السلام گوهرافشانی فرموده است، از جمله در عصر عاشورا خطاب به عباس علیه السلام فرمود: یا عباس ارکب بنفسی یا اخی. جیتی تلقاهم فتقول لهم مالکم: ای عباس، برادرم، جانم فدایت باد. بر مرکب خود سوار شو و برو ببین آنان (دشمنان) را چه شده و چرا چنین می کنند؟[3]
در این عبارت، امام حسین علیه السلام با تعبیری عالی عواطف خود را نسبت به عباس علیه السلام ابراز می دارد و در واقع مقامش را می ستاید.
پی نوشت ها
[1] العباس، سید عبدالرزاق مقدم، ص ۷۵.
[2] معالی السبطین، ج ۱، ص ۴۵۴.
[3] موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقرالعلوم علیه السلام، قم، دارالمعروف، ۱۴۱۵ هـ ق، ص ۳۹۱.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به حسین علیه السلام محبت شدیدی داشت و در مناسبت های مختلف و حوادث زیادی با رفتار و گفتار گرانمایه اش این محبّت را ابراز می داشت.
ابو هریره می گوید: با دو چشمان خود دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله ، دو دست حسین علیه السلام را در دست نهاده بود و پاهای حسین علیه السلام بر قدم های پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تَرَقَّ عَیْنَ بَقّة» بالا بیا کوچولو!
حسین علیه السلام بالا آمد تا قدم هایش را بر سینه ی پیامبر صلی الله علیه و آله نهاد، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دهانت را باز کن، وقتی حسین علیه السلام دهانش را باز کرد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله دهان حسین علیه السلام را بوسید و فرمود: «اَللّهُمَّ اَحِبَّهُ فَإِنّی اُحِبُّهُ» خدایا! حسین علیه السلام را دوست بدار، من او را دوست دارم.
دوست دارد، باید این دو را دوست بدارد
امّتی از امّت ها است.
گریه امام حسین علیه السلام
روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از در خانه ی فاطمه علیهاالسلام می گذشت، صدای گریه ی حسین علیه السلام را شنید، وارد خانه شد، به دخترش فاطمه علیهاالسلام فرمود: مگر نمی دانی گریه حسین علیه السلام باعث رنجش من است و طاب شنیدن گریه اش را ندارم
نیز او را دوست بدار
ابراهیم فدای حسین علیه السلام
رسول گرامی اسلام تا آنجا به امام حسین علیه السلام علاقه دارد که فرزندش ابراهیم را فدای او می کند.
ابن عبّاس می گوید: در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، فرزندش ابراهیم را بر زانوی چپ و حسین علیه السلام را بر زانوی راست نهاده بود. گاهی ابراهیم را و گاهی حسین علیه السلام را می بوسید. در این هنگام جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند متعال برای پیامبر وحی آورد.
بعد از آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل از جانب خداوند این پیام را آورد که: ای پیامبر! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: من این دو فرزند را برای تو باقی نمی گذارم، یکی را باید فدای دیگری کنی.
پیامبر نگاهی به ابراهیم کرد و گریست. سپس نگاهی به حسین علیه السلام کرد و گفت: ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین علیه السلام کردم.
ابن عباس می گوید: پس از سه روز ابراهیم از دنیا رفت.
هر وقت پیامبر صلی الله علیه و آله حسین علیه السلام را می دید، او را می بوسید و در بر می کشید و لب هایش را می مکید و می گفت: جانم به قربان کسی که فرزندم ابراهیم را فدای او نمودم. پدر و مادرم به قربانت ای ابا عبدالله الحسین.
نور چشم پیامبر صلی الله علیه و آله
روزی حسین علیه السلام در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله بود. آن حضرت وی را می خنداند و نوازش می کرد.
عایشه یکی از همسران پیامبر به آن حضرت می گوید: ای رسول خدا! چه بسیار این کودک را دوست می داری! و دیدارش باعث شادمانی زیاد شما است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا او را دوست نداشته باشم و با دیدارش شاد نگردم، با این که «او میوه ی دل و نور چشم من است»، ولی امّتم او را خواهند کشت.
کسی که بعد از شهادتش مرقد او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حجّ از حجّ های مرا برای زیارت کننده ی وی می نویسد.
عایشه گفت: به راستی ثواب یک حجّ از حج های شما؟
پیامبر صلی الله علیه و آله : بلکه ثواب دو حجّ.
عایشه: به راستی ثواب دو حجّ؟!
پیامبر صلی الله علیه و آله : بلکه ثواب سه حجّ.
این سؤال و جواب همچنان ادامه یافت تا این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند ثواب نود حجّ من با ثواب عمره های آن را به زیارت کننده ی مرقد حسین علیه السلام خواهد داد
پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله
به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند که امّ ایمن شب و روز گریه می کند، وی را به حضور آوردند، پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسید: چرا گریه می کنی؟
گفت: خوابی دیدم که بسی دردناک است.
فرمود: خوابت را بگو.
گفت: بر من سخت و ناگوار است که خواب را بر زبان آورم.
فرمود: خوابت آن جور نیست که تو پنداری.
گفت: خواب دیدم که پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد.
فرمود: آسوده باش، فاطمه پسری به نام حسین به دنیا می آورد که تو او را پرورش می دهی و نگهداریش می نمایی و او پاره ی تن من است که در خانه ی تو خواهد بود.
روز هفتمِ ولادت، أمّ ایمن حسین علیه السلام را به بغل گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر با خوشحالی زیاد فرمود:
«مَرْحَبا بِالْحامِلٍ وَالَْمحْمُولِ، هذا تَأْویلُ رُؤیاکِ»؛ آفرین بر تو و کودکی که در بغل داری، این است تعبیر خوابی که دیده بودی (ای اُمّ ایمن).
در هر پنجشنبه، اين ماه دو ركعت نماز بجا آورد در هر ركعت پس از سوره «حمد» صد مرتبه سور «قل هو اللّه احد» خوانده و بعد از سلام نماز صد مرتبه صلوات بفرستد، تا حق تعالى هر حاجتی كه در دين و دنيا دارد روا كند و نيز روزه هر پنجشنبه اين ماه فضيلت بسيار دارد.
در هر روز شعبان در وقت زوال [وقت ظهر شرعى] و در شب نيمه آن اين صلوات را كه از حضرت زين العابدين عليه السّلام روايت شده بخواند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلايَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لا تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ،
خدايا! بر محمّد و مخاندان محمد درود فرست، درخت نبوت، و جايگاه رسالت، و محل آمد و شد فرشتگان، و معدن دانش، و خانواده وحى، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، كشتى روان در اقيانوس هاى عميق، هركه به آن توسّل جويد ايمنى يابد، و هركه آن را رها كند غرق شود، پيش افتاده از آنها از دين خارج است و عقب مانده از آنان نابود اس، و همراه آنان ملحق به حق است.
خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، پناهگاه محكم، و فريادرس بيچارگان درمانده، و پناه گريختگان، و دستاويز استوار براى چنگ اندازان، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، درودى كه براى آنان موجب خشنودى، و براى ما مايه اداكردن و بجا آوردن حق محمّد و خاندان محمّد باشد، به حول و نيرويت اى پروردگار جهانيان.
خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن پاكان و نيكان و خوبان، كه حقوقشان را بر همه واجب كردى، و پيروى و و لايتشان را بر همگان فرض نمودى.
خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و دلم را با طاعتت آباد كن، و به نافرمانى از خود رسوايم مساز، و هميارى با آن كه رزقت را بر او تنگ گرفتى،
بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ [سَلَّمَ ] يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعا لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعا مُشَفَّعا وَ طَرِيقا إِلَيْكَ مَهْيَعا وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعا حَتَّى أَلْقَاكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِيا وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِيا قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَارِ
به مدد آنچه از فضلت بر من وسعت دادى، و از عدلت بر من گستردى، و مرا در سايه رحمتت زنده داشتى روزى من فرما، اين است ماه پيامبرت، آن سرور فرستادگان، شعبانى كه آن را به رحمت و رضوانت پوشاندى، ماهى كه رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش باد) در روزه دارى و بپادارى عبادت در شب ها و روزهايش، تا هنگام مرگ، با تمام توان كوشش مى كرد، تنها براى فروتنى در برابرت و گرامى داشت ماه شعبان، خدايا! ما را در اين ماه به پيروى از روشش، و رسيدن به شفاعتش يارى فرما، خدايا! او را برا من شفيعى با شفاعت پذيرفته، و راهى روشن به سويت قرار ده، و ما را پيرو او گردان، تا آنگاه كه تو را در قيامت ديدار كنم، درحالیكه از من خشنو باشى، و از گناهانم چشم پوشى، و رحمت و رضوانت را بر من واجب نموده و مرا در بهشت و جايگاه خوبان درآورده باشى.
منبع:
ما بسياري از حقايق را از غير راه حواس ظاهري درك مي كنيم و با اين كه قابل درك حسي نيستند، اعتقاد يقيني به وجود آنها داريم؛ مثلاً از حالت ترس و محبت، يا اراده و تصميم خودآگاه هستيم و نسبت به وجود آن اعتقاد يقيني داريم؛ در صورتي كه اين پديده هاي رواني، همانند خود روح، قابل درك حسي نيستند. بنابراين، عدم ادراك چيزي به وسيله اندامهاي حسي، نه تنها دليلي بر عدم وجود آن نيست، بلكه حتي نبايد موجب استبعاد هم شود.(1)
يا مثلا هرچه به زمين نگاه كنيم و خاك ها و سنگ هاي آن را به آزمايشگاه ببريم ، چيزي به نام جاذبه نمي بينيم ولي از افتادن سيب از درختي پي مي بريم كه جاذبه وجود دارد . پس لازم نيست هر چيزي را با چشم ببينيم تا به وجود آن ايمان بياوريم . جاذبه را با حواس پنجگانه حس نمي كنيم ، اما از آثار آن پي به وجود آن مي بريم .چنانكه شناخت ما نسبت به دانش ، بينش ، هنر ، و مهارت مردم ، از راه گفتار و رفتار و آثار آنان است .(2)
علاوه بر اينكه اگر بگوييم خدا ديده مي شود، در اينصورت بايد بگوييم كه خداوند، جسم و ماده است و جسم بودن و مادي بودن، با نيازمند بودن و مركب بودن ملازم است؛ چرا كه نيازمند به اجزاء و مكان و… مي باشد و خدايي كه محدود و نيازمند باشد، ديگر نمي توان آن را خدا ناميد.
قرآن كريم مي فرمايد: «لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ (3) ديدهها نمي تواند او را درك كنند ولي او ديدهها را درك مي كند و او لطيف و آگاه است».
منبع:
1. آموزش عقايد، مصباح يزدي، ج 1، درس سيزدهم ، ص 128
2. پرسش هاي مهم پاسخهاي كوتاه، قرائتي، سوال71
3. سوره انعام، آيه140