امام خامنهای میفرمایند:امیرالمومنین(ع) از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» - بیداری و پایداری – را با خود همراه داشت. او یک لحظه دچار غفلت و کجفهمی و انحراف فکری و بد تشخیص دادن واقعیتها نشد.
*صبر و بصیرت
امیرالمومنین(ع) در دورههای مختلف زندگی خود، چه در دوران نوجوانی؛ یعنی در اوایل بعثت پیامبر، چه در عنفوان جوانی؛ یعنی آن هنگامی که که هجرت به مدینه اتفاق افتاد – که در آن وقت علی(ع) جوانی بیست و چند ساله بوده است – چه در دوران بعد از رحلت پیامبر و آن محنتها و آن امتحانهای دشوار و چه در دوران آخر عمر؛ یعنی پنج سالی که در اواخر عمر امیرالمومنین(ع) حکومت و خلافت را پذیرفت و مسئولیت پیدا کرد، در تمام این تقرببا 50 سال، خصوصیات بارزی را با خود حمل میکرده است. همه – به خصوص جوانان – از این نقطه میتوانند درس بگیرند.
شخصیتهای عظیم تاریخ، غالبا از جوانی، بلکه از دوران نوجوانی، برخی از خصوصیات را با خود همراه داشتهاند و یا در خود به وجود آوردهاند. برجستگی انسانهای برجسته و بزر گ، معمولا به یک تلاش بلندمدت متکی است و این را ما در زندگی امیرالمومنین(ع) میبینیم. من در جمعبندی این زندگی پرفراز و نشیب، این نکته را مشاهده میکنم و به شما عرض میکنم که امیرالمومنین(ع) از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» - بیداری و پایداری – را با خود همراه داشت. او یک لحظه دچار غفلت و کجفهمی و انحراف فکری و بد تشخیص دادن واقعیتها نشد
از همان وقتی که از غار حرا و کوه نور، پرچم اسلام به دست پیامبر برافراشته شد و کلمهی «لااله الاالله» بر زبان آن بزرگوار جاری شد و حرکت نبوت و رسالت آغاز گردید، این واقعیت درخشان را علیبن ابیطالب(ع) تشخیص داد؛ پای این تشخیص هم ایستاد و با مشکلات آن هم ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن تلاش راهم انجام داد؛ اگر مبارزه لازم داشت، آن مبارزه را کرد؛ اگر جانفشانی میخواست جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و به میدان برد و اگر کار سیاسی و فعالیت حکومتداری و کشورداری میخواست، آن را انجام داد. بصیرت و بیداری او، یک لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پایداری که در این راه استوار و صراط مستقیم، استقامت ورزید. این استقامت ورزیدن، خسته نشدن، مغلوب خواستهها و هواهای نفس انسانی – که انسان را به تنبلی و رها کردن کار فرا میخواند – نشدن، نکتهی مهمی است. آری؛ عصمت امیرالمومنین(ع) قابل تقلید نیست. شخصیت امیرالمومنین(ع) قابل مقایسه با هیچ کس نیست. هر کدام از انسانهای بزرگی که ما در محیط و یا در تاریخ خودمان هم مشاهده کردهایم، اگر بخواهند با امیرالمومنین(ع) مقایسه شوند، مثل مقایسهی ذره با آفتاب است – قابل مقایسه نیستند – اما این دو خصوصیت در امیرالمومنین(ع) قابل تقلید و قابل پیروی است. کسی نمیتواند بگوید که اگر امیرالمومنین(ع) صبر و بصیرت – یعنی بیداری و پایداری – داشت به خاطر این بود که امیرالمومنین بود. همه در این خصوصیت باید سعی کنند که خودشان را به امیرالمومنین(ع) نزدیک کنند؛ هر چه همت و استعدادشان باشد.(سخنرانی در روز 21 ماه رمضان 1366/2/30)
*یقین و استقامت
« وجعلنامنهم ائمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بایاتنا یوقنون ».
ویژگی مهم امامان بحق و هادیان امت در راه خدا، آگاهی و یقین و سپس صبر واستقامت در این راه است. اگر ما زندگی سیاسی امیرالمومنین را جمعبندی کنیم، به همین یقین آگاهانه و صبر میرسیم.
… زندگی امیرالمومنین را در دوران بیست و سه سالهی پیغمبر نگاه کنید. این همه حادثه چه در مکه و چه در مدینه آن همه مصیبت، آن همه تکلیف سنگین و دشوار، آن همه خطر و مهلکه، ببینید امیرالمومنین در این بیست و سه سال این راه دشوار و پرفراز و نشیب را، این راه سنگلاخ را با چه ابزاری طی کرد؛ ابزار یقین، ابزار مقاومت. فقط یک جمله از خود امیرالمومنین(ع) نقل میکنم که خود او از هر راوی و شاهدی صادقتر است، میفرماید: « ولقد کنّا مع رسولاللّه ( صلّىاللّه علیه وآله وسلّم ) نقتل آباءنا وأبناءنا واخواننا وأعمامنا »؛ در کنار پیغمبر، در میدانهای کارزار با پدران و برادران و فرزندان و عموهای خود روبرو میشدیم و بدون هیچگونه تردیدی با آنها پیکار میکردیم: «مایزیدنا ذلک الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبرا علی مضض الالم»؛ این صحنهی دشوار که انسان با خویشاوند خود در راه خدا سینه به سینه بشود، این صحنهی صبرطلب و مقاومت طلب، نه فقط دل ما را نمیلرزانید، نه فقط ما را در ادامهی این راه مردد نمیکرد، بلکه ایمان ما را و تصدیق ما را و تسلیم ما در مقابل خدا را افزایش میداد. «ولقد کان الرجل منا والاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین یتخالسان انفسهما ایهما یسقی صاحبه کأس المنون فمرة لنا من عدونا و مرة لعدونا منا»؛ در میدانهای جنگ وقتی با حریفان خود، با دشمنان خود روبرو میشدیم، هیچ فکری جز این نداشتیم که وظیفهی خودمان را انجام بدهیم و دشمن خدا را به وادی نیستی و هلاکت بکشانیم.
این خلاصهی زندگی امیرالمؤمنین در آن دوران بیستوسه ساله است. فرزندان علی، همسر علی، همین امام حسن مجتبی که امروز به یاد او هم حرف خواهیم زد در همهی دوران زندگی پدر و مرد خانواده هیچ ماهی نگذشت که او در لباس جنگ نبینند، او را در معرض خطر مشاهده نکنند. اما امیرالمومنین بر این همه صبر کرد، مقاومت کرد، راه خودش را پیمود تا این که درخت اسلام سرسبز شد و ساقهی این درخت محکم شد و مصونیت پیدا کرد. بعد از دوران پیغمبر در آن دورهی بیست و پنج سالهای که بر امیرالمومنین گذشت، باز هم امیرالمومنین مظهر همان یقین آگاهانه و صبر و مقاومت است. در هر موقعیتی، هر چیزی را که وظیفهی خود تشخیص داد و به آن یقین کرد، هیچ عاملی نتوانست او را از آن راه برگرداند. در آغاز دوران بیست و پنج ساله بعضیها آمدند نزد امیرالمومنین او را تشویق میکردند که قیام کند. امیرالمومنین وظیفهی خودش را خوب تشخیص داده بود: «أَیُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَریقِ الـمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِیجَانَ الـمُفَاخَرَةِ. »، کنار بگذارید این خودپرستیها را، جدا بشوید از این قدرت طلبیها، «هذا ماء آجن ولقمة یغض بها آکلها و مجتنی الثمرة الغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه»(44) کنار بروید، این دامی نیست که علی در آن بیفتد؛ علی میداند با اوضاع جهان اسلام چه باید بکند. میفهمد انقلاب و اسلام از او چه میخواهد و آن را با کمال قدرت و استقامت انجام میدهد؛ دست رد به سینهی آنها زد. اول بیعت هم نکرد اما بعد از آنکه دید اسلام از او این را میخواهد «فامسکت یدی حتی اریت راجعة الناس قد رجعت ترید محق دین محمد(ص)»دید فرصتطلبها سوء استفاده کنند، علی را در مقابل خلفا علم کنند تا اسلام علمش بخوابد، این بود که 25 سال در کنار خلفا ایستاد، مبارزهی با کفر کرد، با مرتدین مبارزه کرد، با جهل مبارزه کرد، مانند یک مسلمان آگاه و مقاومت این دوران را که برای او دوران دشواری هم بود گذرانید.
آن جایی که مردم به سراغ او آمدند و احساس کرد که تکلیف او است که حالا دیگر پا به میدان بگذارد، وارد شد. بیعت مردم را قبول کرد، زمامداری را به عهده گرفت حالا علی بن ابیطالب که یک عمر برای حکومت اسلامی شمشیر زده و سینه سپر کرده است، خود او در راس این حکومت قرار گرفته است، احساس وظیفهی جدیدی میکند. باز هم آدمهای مختلف آمدند؛ امروز فلانی را عزل نکن. امروز در مقابل فلانیها «نه» نگو. اما امیرالمومنین آگاهانه میدانست که چه میکند. در دوران چهار سال و نه یا ده ماههی حکومت کوتاه خود، باز با همان یقین آگاهانه، با همان صبر و مقاومت حرکت کرد.
در جنگ صفین میفرمود: «الا ولایحمل هذاالعلم الااهل البصر و الصبر».این پرچم را کسی بلند نمیکند. مگر آن که دارای بصیرت باشد و دارای صبر و مقاومت باشد. یعنی یقین و صبر؛ با همین دو ابزار، با همین دو بال در این دوران هم در آسمان وظیفه و در اوج این آسمان پرواز کرد. هیچ کدام از امواجی که بر علی(ع) فشار میآورد، نتوانست او را از راه خود که آن را تشخیص داده بود جدا بکند. یک طرف قدرتطلبها به او فشار میآورند، یک طرف مسلمانان افراطی نادان و متحجر به او فشار میآورند. به قول فرهنگ رائج امروز موج راست و موج چپ؛ در مقابل هیچ کدام از اینها باز امیرالمومنین تسلیم نشد.
آن روزی که خوارج این تازه مسلمانهای نو به دوران رسیده میخواستند به امیرالمومنینی که عمر پربرکت خودش را در راه حکومت الله گذرانده بود درس «لاحکم الاالله» بدهند! در مقابل این شعار هم تسلیم نشد. مبارزه کرد، مقاومت کرد، آن راهی را که به خیر مسلمانان و موجب بقای اسلام بود، قدرتمندانه، قاطعانه، شجاعانه، بدون تاثیرپذیری از جوسازیها حرکت کرد، تا به بزرگترین پاداش الهی یعنی شهادت رسید و این بار سنگین را سربلند برزمین گذاشت؛ این خلاصهی زندگی امیرالمومنین است.خطبههای نماز جمعهتهران 1364/3/17)
منبع:
سخنرانی رهبر انقلاب در خطبه های نماز جمعه
عبدالله بن عمر می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد که پروردگارت در شب معراج با چه لغتی با تو صحبت کرد و تو را مورد خطاب قرار داد؟
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) پاسخ داد: خاطَبنی بِلُغَه عَلّی بِن اَبی طالِب
پروردگارمرا با لغت علی بن ابی طالب خطاب کرد
آنگاه خداوند به من الهام کرد که به خداوند گفتم: ای پروردگار من، تو مرا خطاب می کنی یا علی؟ خداوند فرمود: ای احمد،
تو را از نور خود آفریدم و علی را از نور تو آفریدم. من بر
نهانخانه قلبت توجه کردم، محبوب تر از علی بن ابی طالب در قلبت نیافتم به همین
جهت تو را با زبان علی مورد خطاب قرار دادم تا قلبت اطمینان و آرامش یابد.
منبع:
بحارالانوار، ج 38، ص 312، حدیث 14
1- درباره فضايل امام حسن عليه السلام روايات زيادى از اهل سنت و علماى شيعه نقل شده است. (1)
در ميان خصايص برجسته آن حضرت، صفت «كرم» و «كريم بودن» جايگاه خاص خود را دارد؛ به صورتى كه او به كريم اهل بيت عليهم السلام لقب يافته است. (2)
گفتنى است اين همه بخشش و جود او، براى ثناگويى و مديحه سرايى يا لذت بردن از جاه و مقام نبود؛ بلكه تنها براى رضاى خدا و طلب ثواب و پاداش الهى بود؛ از اين رو هيچ گاه به نيازمندى جواب «نه» نداد.
امام (عليه السلام) در پاسخ كسى كه از او پرسيد: چرا هيچ نيازمندى را بدون پاسخ نمى گذارى؛ فرمود: اراده خدا بر اين قرار گرفته كه نعمتهاى خويش را به من ارزانى دارد و من نيز عادت كرده ام كه نعمتهاى الهى را به مردم ببخشم. پس مى ترسم كه اگر عادت خويش را قطع و ترك كنم، خداوند نيز مرا از عادت خود منع فرمايد و از فيض نعمتهاى الهى محروم شوم. (3).
2- امام حسن عليه السلام، داراي قلبي پاك و رئوف نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه داشتند و با خرابهنشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم درآمد همراه و همنشين مي شدند و دردِ دلِ آنها را با جان و دل مي شنيدند و به آن ترتيب اثر مي دادند، و در اين حركت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نيز هيچگاه هر ضعيف، ناتوان و درمانده، نااميد از درب خانة آن حضرت برنمي گشت، حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي رفتند و آن ها را به منزل دعوت مي كردند و به آن ها غذا و لباس مي دادند. (4)
3- بايد توجه داشت كه همه ائمه نور واحد هستند و همه داراي تمام فضايل و كرامات هستند. هر چند كه شرايط زمان و مكان در بروز و برجسته تر شدن برخي از اوصاف آن ها دخيل بوده است.
لذا با توجه به شرايط و وضعيت موجود، كه كرامت ها و بخشش هاي كم نظير و گاهي بي نظير از آن امام بزرگوار ديده مي شد لقب « كريم » برازنده آن حضرت شد و مشهور گرديد.
پي نوشت ها:
(1) نگا: ترجمة الامام الحسن عليه السلام از ابن عساگر در تاريخ دمشق و ترجمة الامام الحسن از ابن سعد در طبقات الكبرى
(2) نگا : اعلام الهداية، ج 4، ص 37
(3) نگا : اعلام الهداية، ج 4، ص 37
(4) زماني، احمد، حقايق پنهان، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268
امام صادق(ع) در روایتی به عملی اشاره کردند که ثواب آن به دلیل بلندی مقامش نزد خدا در قرآن نیامده است. در حالی که به فرموده ایشان ثواب هر عمل نیکی در قرآن وجود داد.
مَا
مِنْ عَمَلٍ حَسَنٍ یَعْمَلُهُ الْعَبْدُ إِلَّا وَ لَهُ ثَوَابٌ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا صَلَاةَ اللَّیْلِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوَابَهَا لِعِظَمِ خَطَرِهَا عِنْدَهُ فَقَالَ
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُون.(سجده16
یکی از امام صادق(ع) فرمود:
هیچ عمل نیکویی بنده انجام نمیدهد مگر آنکه ثواب آن در قرآن است، جز نماز
شب؛
پس خداوند به دلیل عظمت جایگاهی که نزدش است، ثواب آن را نشمرده است و فرموده است:
پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مىشود [و] پروردگارشان را از روى بیم و طمع مىخوانند.
منبع:
وسایلالشیعه شیخ حر عامِلی،جلدهشتم
امام صادق(ع) به ابوبصیر مى فرماید:
«وصل فى کل واحده منهما مئه رکعه»؛ در هر یک از دو شب بیست و یکم و بیست و سوم صد رکعت نماز بخوان «واحیهما ان استطعت الى النور)»؛ تا مى توانى آن دو شب را تا سپیده صبح شب زنده دارى کن «واغتسل فیهما»؛ در آن دو شب غسل کن.
ابوبصیر عرض کرد اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان.
-اگر باز هم نتوانستم؟ خوابیده بخوان.
- اگر باز هم نتوانستم؟ ایرادى ندارد که سر شب کمى بخوابى و باقى مانده شب را، به هر نحوى که مى توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شیطان ها در زنجیرند و اعمال مومنان پذیرفته مى شود.
از حدیث فوق، مى توان تاثیر فراوان کارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزیابى کرد. مى بینیم ابوبصیر که یک راوى زبردست و کار کشته در فن روایت است، با پیش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است که ژرفاى شب قدر و اهمیت عمل در آن شب را به دست آورد؛
امام(ع) هم، چنان بر اهمیت عبادت در شب قدر پافشارى مى فرمایند که رضایت نمى دهند بنده حتى اگر بیمار باشد، از نتیجه اعمال صالح خویش محروم گردد. نکته در خور توجهى که تاثیر انسان را مشخص مى کند، جمله پایانى امام(ع) است که آن را به عنوان ریشه و علت تاکید و تشویق بر عمل صالح بیان فرموده اند؛ آنجا که فرمودند: «و تقبل اعمال المومنین»؛ اعمال مومنان در شب قدر پذیرفته مى شود.
منبع: