آیتالله سید محمد شاهچراغی، در خطبههای عبادی سیاسی نماز جمعه سمنان، اظهار داشت: ملت بزرگ ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون مقاومت و ایستادگی برابر مستکبران جهانی را سرلوحه خود قرار دادهاند و این راه را ادامه خواهند داد.
امام جمعه سمنان تصریح کرد: هیچیک از مردم انقلابی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هرگز تن به ذلت و سرخم آوردن برابر ظالمان و مستکبران یک همچون آمریکا فرود نیاوردهاند و هرگز نیز چنین نخواهد شد.
وی با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در مورد مذاکره با آمریکا افزود: ایشان فرمودهاند «مذاکره با آمریکا سم است؛ مذاکره با دولت فعلی آمریکا سم مضاعف است» و ملت ولایتمدار ایران گوشبهفرمان ولی زمان خویش هستند و این امر خشم و عصبانیت بدخواهان این نظام را موجب شده است.
آیت الله شاهچراغی با بیان اینکه رمز پیروزی بر دشمنان مقاومت است، خاطرنشان کرد: باید دور مذاکره با آمریکا خطی قرمز کشید و استکبار جهانی بداند ما به دنبال جنگ نیستیم و البته آمریکا نیز توان مقابله با ما را ندارد.
وی گفت: متأسفانه عدهای ترس و دلهره در دل مردم میاندازند و با این سخنان خود، مردم را از جنگ میترسانند که باید به این عده گفت جنگ با دشمن از طریق ارادهها صورت میگیرد و مقام معظم رهبری در این مورد فرمودهاند «اراده ما از دشمن قویتر است».
امام جمعه سمنان با اشاره به رشادت رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس افزود: جوانان و مردان و زنان غیور ملت ایران در آن روزها با دستانی خالی برابر دشمنان تا بن دندان مسلح ایستادند و فتح و پیروزی دستاورد این مقاومت بود و امروز ملت ایران در اوج عزت و افتخار است و خواب را از چشم دشمنان ربوده است.
وی ضمن انتقاد از وضع نگرانکننده بیتوجهی به حجاب گفت: خدشهدار شدن فرهنگ حجاب و عفاف در کشور بسیار نگرانکننده است؛ برخی از بدحجابی عبور کرده و به بیحجابی رسیدهاند و عدهای از بانوان در خودروها حجاب را رعایت نمیکنند.
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه سمنان تصریح کرد: خونهای زیادی برای اینکه نظام حکومتی ما طاغوتی نباشد، ریخته شده است؛ ما انقلاب کردیم تا نظام اسلامی باشد و بیحجابی در این نظام، جرم است و مسؤولان و مردم باید در این زمینه ایفای نقش کنند و نسبت به این مسأله حساس باشند.
وجود و بقای انقلاب به دین و دیداری مردم رجوع دارد، پس هر چه بتواند انسان را به غفلت بکشاند می تواند از اسباب یک مبارزه سیاسی با انقلاب اسلامی واقع شود: از عکس های فوتبالیست های حرفه ای در آدامس های بادکنکی گرفته تا دانستنی های علمی، دیدنی های توریستی … رمان های عشقی و پلیسی و ایدئولوژی های سیاسی، یعنی هر چه بتواند بنیان دینداری را سست کند، فی نفسه می تواند در خدمت مبارزه با انقاب اسلامی که بر اصل “عینیت دیانت و سیاست” استوار است واقع شود. بنابراین، غرب برای مبارزه با انقلاب لازم نیست که حتما روی به مقابله سیاسی و نظامی بیاورد، همه چیز، مشروط بر آنکه بتواند مردمان را از دین غافل کند، یک سلاح سیاسی است.
منبع:آوینی پاسخ می دهد/ص 130
مسعودي، در كتاب مروج الذهب مي نويسد: يكي از اهالي كوفه سوار بر شتر نر خود به دمشق رفت. يكي از مردم دمشق با او به نزاع برخاست و ادعا كرد: «اين شتر ماده متعلق به من است و تو آنرا از من گرفته اي». آن دو نفر براي قضاوت نزد معاويه رفتند. شخص دمشقي پنجاه شاهد آورد و همة آنها شهادت دادند كه اين ناقه از آن اوست. پس معاويه به ضرر شخص كوفي حكم داد و دستور داد تا شتر را به آن دمشقي بدهند. آن شخص كوفي گفت: «خدا خيرت دهد! اين شتر نر است، نه ماده». معاويه گفت: «اين حكمي است كه صادر شده است». پس از آنكه مردم پراكنده شدند، معاويه شخص كوفي را فراخواند و قيمت شتر او را پرسيد و دوبرابر آن را به او داد و گفت: «به علي بگو من با صدهزار نفر كه شتر ماده را از نر تشخيص نميدهند، با او ميجنگم»[1]. مسعودي مي افزايد : «پيروي شاميان از معاويه به آن حد رسيد كه در هنگام حركت به سوي صفين، وي نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا كرد.»[2]
اين سوالي است كه در فراخناي تاريخ اسلام پرسيده مي شود و خواهد شد: چگونه جماعتي مسلمان تحت إشراف چنين فردي واقع شدند و در مقابل اجتهادات او تا به اين حد كرنش نمودند؟
پاسخ را بايد در پايگاه مردمي معاويه يافت. جامعه شام عبارت بود از مردمان كافري كه به دست بزيد بن ابي سفيان، پس از وفات پيامبر (ص) و در دوره خليفه اول مسلمان شده بودند و پس از او برادرش معاويه بن ابي سفيان، ولايت يافته بود. مردمي كه بدست اين دو به اسلام گرويده بودند مي پنداشتند كه اسلام خود را از اين مرد دارند و او رابط آنان با اسلام است و او كسي است كه شريعت از راه او به آنان رسيده است. بدين ترتيب شام به ميزان زيادي در همان جاهليت پيش از اسلام به سر مي برد و معاويه نيز ميان اهداف و برنامه هاي خود و وضعيت فكري و سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعه شام هيچ تناقضي نمي ديد.
امير مؤمنان علي (علیه السلام) در صفين خطاب به سپاهيانش فرمود: «آگاه باشيد! معاويه گروهي از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان پوشانده است تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند»[3].
مقدسي دربارة مردم شام مينويسد: «فرمانبرداري از مخلوق را، بر اطاعت از خداي آسمان ترجيح ميدهند».[4] صعصعةبنصوحان عبدي (يكي از ياران علي (علیه السلام) نيز در توصيف مردم شام ميگفت: «مخلوق را بيشتر از همه فرمان ميبرند و خالق را بيشتر از همه نافرماني ميكنند. در برابر خداي سركشاند و بدكاران را پشتيبان».[5]
بنا بر روايت يعقوبي، در سال 63 قمري كه سپاهيان شام براي مقابله با عبداللهبنزبير كعبه را به آتش كشيدند، بعضي از آنها براي توجيه كارشان گفتند: «حرمت [كعبه] و اطاعت [خليفه] باهم رودررو شدند و اطاعت بر حرمت غلبه كرد».[6] مسعودي نقل ميكند: «نعمانبنجبلة تنوخي (يكي از فرماندهان سپاه معاويه) خطاب به او گفت: به خدا من ازروي اخلاص براي تو، حتي بر زيان خود اقدام كردم و پادشاهي تو را بر دين خود ترجيح دادم و مقتضاي خرد را كه ميشناختم، براي هوس تو رها كردم و از حق، كه آن را به چشم ميديدم، فاصله گرفتم».[7]
معاويه هر راهي را كه باعث آگاهي مردم شام ميشد، مسدود كرده و شام را بهصورت جزيرهاي نفوذناپذير درآورده بود. ازاينرو پس از آنكه خليفه سوم، ابوذر را به شام تبعيد كرد، معاويه نتوانست وجود او را كه منشأ آگاهي مردم شام بود، تحمل كند و از خليفه وقت خواست كه وي را به مدينه بازگرداند.[8]
اما در مقابل برنامه امام علي(علیه السلام)، برنامه اي بود كه با كژروي 25 ساله پس از وفات پيامبر(ص) روبه رو بود، در اين ساليان طولاني مفهومي از سقيفه نشات گرفته بود و در كالبد جامعه ي تحت حكومت امام، نهادينه شده بود و آن اينكه امام كسي نيست، جز يك صحابي والا كه در روزگار پيامبر خدماتي ارائه كرده و وضعيتي مشابه ديگر صحابه دارد. و به حكم اين شأن، در ميان صحابه چهره هايي شاخص بودند كه مي پنداشتند از علي (علیه السلام) چيزي كم ندارند يا فقط درجه اي از او پايين ترند. و حال امام بايد در اين فضا، كژروي را پاك سازي كند و اسلام اصيل را عرضه كند. اين تفاوت عيني پايگاه مردمي امام (علیه السلام) و معاويه است.
منبع:
[1]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص32.
[2]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص 41.
[3]. ألا وَإنَّ مُعاوِيَةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ وَعَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتّي جَعَلُوا نُحُورَهُم اَغْراضَ الْمَنِيَّةَ (نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبة 51).
[4]. محمدبناحمد مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الأقاليم، ص152.
[5]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص52.
[6]. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص252.
[7]. مسعودي، مُرُوج الذَّهَب، ج2، ص394ـ395.
[8]. همان، ص349؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص283ـ284؛ يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص172؛ ابناثير، الكامل في التاريخ، ج2، ص251ـ252.
نامه اعمال؛ نامه ای است که تمامی کارهای آدمی از کارهای خوب وی گرفته تا کارهای بد در آن ثبت شده است و در آخرت به دست وی داده می شود، اما در این بین خداوند فرشتگان را مسئول ثبت اعمال و نوشتن این نامه قرار داده است. امروز قصد داریم به این موضوع و چرایی آن بپردازیم.
نامه اعمال انسان به چه معناست؟
همگان نامه اعمال را نامهای می دانند که تمام کارهای خوب و بد انسان در آن نوشته شده و در آخرت به دست وی داده می شود. براساس روایات، دو فرشته بر شانه راست و چپ هر فردی قرار دارند که یکی از آنها کارهای خوب و دیگری کارهای بد را ثبت میکند.
بر پایه آیات قرآن، در قیامت نامه اعمال نیکوکاران را به دست راست آنان میدهند و به بهشت فرستاده میشوند و بدکاران نیز نامه خود را با دست چپ یا از پشت سر دریافت میکنند و به جهنم میروند.
قرآن کریم، با واژههای «کتاب»، «زبر»، «طائر» و «امام مبین» از «نامه اعمال» یاد کرده است و مفسران با استناد به قرآن، از سه نوع نامه اعمال، ویژه افراد، امتها و همه انسانها نام میبرند.
در اینکه جنس «نامه اعمال» چیست، چند نظریه وجود دارد. از جمله چیزی شبیه نامههای مادی، روح انسان، حقیقت اعمال یا آثار اعمال انسانها که در قیامت آشکار میشود.
انواع نامه اعمال
مفسران با استناد به آیات قرآن، معتقدند برای هر انسانی، سه نوع نامه عمل وجود دارد؛
نامه اعمال ویژه هر فرد که تمام کارهای نیک و بد و ریز و درشت او در آن ثبت میشود.
نامه اعمال ویژه امتها که مجموعه اعمال آنها در آن ثبت میشود.
نامه اعمالی که کارهای همه انسانها را در آن ثبت میکنند.
بعضی از مفسران معتقدند منظور از نامه اعمال نوع سوم، لوح محفوظ است.
نویسندگان اعمال چه کسانی هستند؟
قرآن کریم از نویسندگان نامه اعمال، با تعبیرهای مُتَلَقِیان، رقیب و عتید و کراماً کاتبین یاد کرده است و بر پایه روایات، همواره دو فرشته همراه انسان هستند.
یکی از آنان بر شانه راست او قرار دارد و اعمال نیک وی را ثبت میکند. فرشته دیگر بر شانه چپ اوست و اعمال بد او را مینویسد.
برخی از روایات، تعداد آنان را چهار عدد دانستهاند؛ بدینگونه که دو فرشته، مامور ثبت اعمال روز و دو فرشته دیگر مامور ثبت اعمال شب هستند.
از بعضی روایات استفاده میشود فرشتگان، کارهای خوب را سریع مینویسند؛ اما کارهای بد را چندین ساعت دیرتر ثبت میکنند. به این امید که فرد گناهکار توبه نماید یا کار نیکی انجام دهد که اثر آن کار بد را از بین ببرد.
در روایات آمده یکی از دلایل نوشتن نامه عمل، این است که در قیامت انسانها نتوانند کارهایی که انجام دادند را انکار کنند.
بهعلاوه اینکه در دنیا نیز از حضور فرشتگان شرم کنند و گناه انجام ندهند.
چرا فرشتگان اعمال انسان را مینویسند؟
در قرآن میخوانیم که فرشتگان حافظان اعمال انسانها هستند:
«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ. کِراماً کاتِبینَ. یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُون»؛
و البته بر شما نگهبانانى است. بزرگوارانى نویسنده (از فرشتگان)؛ که [ظاهر و باطن و خلوص و ریا و مراتب کمال و نقص]آنچه را میکنید میدانند.
منظور از «حافظین» در این آیه شریفه، فرشتگانی هستند که مأمور حفظ و نگهداری اعمال انسانها اعم از نیک و بد هستند که در آیه دیگری از قرآن تعبیر به «رقیب» و «عتید» شده است:
«هیچ سخنى را بر زبان نمیآورد جز آنکه در نزد او فرشته مراقب حاضر و آمادهاى [براى نوشتن]است» و در آیه دیگری میخوانیم: «[به یاد آر]آنگاه که آن دو (فرشته) دریافتکننده، از راست و از چپ او نشسته [افکار و اعمال او را]دریافت میکنند».
این آیات شریفه اشاره دارند به اینکه اعمال انسان غیر از طریق یادآوری خود صاحب عمل، از راه دیگری نیز محفوظ است و آن محفوظ بودن با نوشتن فرشتگان نویسنده اعمال است که در طول زندگی هر انسانی موکل بر او هستند و انسانها بر معیار آن اعمال؛ پاداش و کیفر میبینند.
همچنان که فرمود: «نامهات را بخوان؛ کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى».
درباره اینکه چرا خداوند فرشتگان را بر انسان گماشته است، دلایلی بیان شده است؛ از جمله:
تا انسان گمان نکند که خداوند از اعمال آنان بیخبر است و این یک نوع لطفی است از جانب خداوند بر انسان؛ زیرا وقتی انسان بداند که خداوند فرشتگانی را گماشته تا به صورت ویژه از اعمال او مراقبت کنند، انگیزه اش برای دوری از گناه بیشتر می شود.
شخصى از امام صادق (ع) پرسید:
علت وجود فرشتگان مأمور ثبت اعمال نیک و بد انسانها چیست، در حالىکه میدانیم خداوند: «عَالِمُ السِّرِّ وَ مَا هُوَ أَخْفَى» است؛ یعنى هر چیزى را که از آن مخفیتر نیست میداند؟!
امام (ع) در پاسخ فرمود:
«خداوند این فرشتگان را به عبادت خود دعوت کرد و آنها را شهود بر بندگانش قرار داد، تا بندگان به خاطر مراقبت آنان، بیشتر مراقب اطاعت الهى باشند، و از عصیان او بیشتر ناراحت شوند، و چه بسیار بندهاى که تصمیم به گناه میگیرد سپس به یاد فرشته میافتد و خوددارى میکند، میگوید: پروردگارم مرا میبیند و فرشتگان حافظ اعمال نیز گواهى میدهند. علاوه بر این، خداوند به رحمت و لطفش اینها را مأمور بندگان کرده، تا به فرمان خدا شیاطین سرکش را از آنها دور کند و همچنین جانوران زمین و آفات بسیار را که آنها نمیبینند تا آن زمان که فرمان خدا و مرگ آنها فرا رسد».
از این روایت به خوبى استفاده میشود که آنها علاوه بر مأموریت ثبت اعمال، مأمور حفظ انسان از حوادث ناگوار و آفات و وسوسههاى شیاطین نیز هستند.
از آنجا که نظام عالم بر اساس اسباب و مسببات شکل گرفته است، برخی فرشتگان نیز اسبابی برای ثبت و ضبط اعمال انسانها هستند.
بنابراین، علاوه بر احاطه علمی خداوند بر ظاهر و باطن انسان دو فرشته نیز مراقب اعمال اویند که از طرف راست و چپ از او مراقبت میکنند، پیوسته، با او هستند و لحظهای از او جدا نمیشوند.
همه ما يك بدن مادي دنيوي داريم كه دستخوش تغيير و تحولات مادي مي شود، ولي غير از آن، يك بدن مثالي (برزخي) نيز داريم كه ثمره اعمال و رفتار خود ماست. در واقع، روح و حقيقت هر انساني متناسب با اعمال و رفتار خود، بدن مثالي را به وجود مي آورد و كساني كه چشم باطن بين دارند و باطن افراد را به صورت خرس، ميمون و… مشاهده مي كنند، در حقيقت، اين بدن مثالي او را مي بينند؛ البته روح، امري مجرد و مستقل از هر دوي اينهاست. با مرگ انسان، بدن مادي و دنيوي او از بين مي رود و فاسد مي شود، ولي بدن مثالي همراه روح باقي است و فشار قبر را تحمل مي كند.
آيت الله حسيني تهراني در اين زمينه مي فرمايد: «بايد دانست كه بدني كه در ميان قبر مي رود و روي آن خاك مي ريزند، غير از صورت مثالي است كه به برزخ مي رود. سؤال و جواب با بدني مثالي است، نه با بدن خاكي. بدن خاكي حركت، چشم، گوش و ادراك ندارد، چه در ميان قبر بپوسد يا نپوسد. اما بدن مثالي كه همان عالم صورت انساني است، نمي ميرد، بلكه زنده است. ديده بصيرت و ادراكش كم نمي شود، بلكه افزون مي شود و اوست كه سؤال، مؤاخذه، ثواب و يا عقاب برزخي مي شود. علت آن كه در بسياري از روايات، به عالم قبر و نكير و منكر در عالم قبر و مؤاخذه در قبر تعبير شده، اين است كه عالم برزخ در دنبال اين دنياست و قبر هم به دنبال زندگي دنياست. به همين دليل عالم برزخ را كه تعلقي به عالم قبر دارد، به عالم قبر تعبير كرده اند.».
با اين توضيح، معلوم مي شود كه فشار قبر به معني اين نيست كه مثلا سنگ و خاك هاي ديواره قبر به هم نزديك شود و بدن مادي داخل قبر را فشار دهد، بلكه قبر، كنايه از عالم برزخ است و فشار قبر، فشاري است كه بر روح و بدن مثالي، به خاطر قطع تعلق از دنيا و ورود در عالم برزخ وارد مي شود. يعني، چون اين انتقال براي كسي كه با عالم برزخ انس ندارد، با سختي فراوان همراه است، به صورت فشاري شديد بر انسان نمودار مي شود و بدين ترتيب معلوم مي شود كه فشار قبر بر بدن مادي نيست و سؤال و جواب در همين قبر خاكي رخ نمي دهد.
منبع:
زندگي پس از مرگ، جلد چهارم، حسين سوزنچي، ص 68.