رهبر معظم انقلاب در ابتدای درس خارج فقه مورخ 94/9/9 مطالبی در تجلیل از حرکت عظیم پیاده روی اربعین بیان فرمودند:
این روزها روزهای نزدیک به اربعین است. پدیده بینظیر و بیسابقهای هم در این سالهای اخیر بهوجود آمده و آن، پیادهروی میان نجف و کربلا یا بعضی از شهرهای دورتر از نجف تا کربلا است؛ بعضی از بصره، بعضی از مرز، بعضی از شهرهای دیگر، پیاده راه میاُفتند و حرکت میکنند. این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت و غبطه میخوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:
گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوئیم
بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی
این کسانی که این راه را طی کردند و این حرکت عاشقانه را و مؤمنانه را دارند انجام میدهند، واقعاً دارند حسنهای را انجام میدهند. این یک شعار بزرگ است، لا تُحِلّوا شَعائِرَ الله، این بلاشک جزو شعائرالله است. جا دارد که امثال بنده که محرومیم از اینجور حرکتها عرض بکنیم که «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً»
ترکیب عشق و عقل ویژگی مکتب اهل بیت(علیهم السلام)
همانطور که عرض کردیم، این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریککننده و عملکننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر اهلبیت و تفکّر شیعی همینجور است؛ ترکیبی است از عقل و عاطفه، ترکیبی است از ایمان و عشق؛ ترکیب این دو. این آنچیزی است که در سایر فِرَق اسلامی، خلأ آن محسوس است؛ سعی هم میکنند گاهی به یک نحوی این خلأ را پُر کنند، [امّا] نمیشود؛ چه کسی مثل خاندان پیغمبر -این عناصر برجسته، ممتاز، نورانی، ملکوتی- وجود دارد در بین معتقَداتِ(۴) شُعبِ دیگرِ اسلامی، که اینجور مردم به آنها عشق بورزند، به آنها تعامل کنند، با آنها حرف بزنند، به آنها سلام کنند و از آنها انشاءالله جواب بشنوند؛ چهکسی دیگر وجود دارد؟ این است که این یک فرصتی است در اختیار پیروان اهلبیت؛ این زیارت ائمّه (علیهمالسّلام)، این معاشقه معنوی با این بزرگواران، این زیارتهای سرشار از مفاهیم عالی و ممتاز که در اختیار ما است.
بعضی دنبال سند میگردند برای بعضی از این زیارتها؛ من عرض میکنم بدون سند هم این زیارتها را میشود خواند. ما وقتی بخواهیم با اینها حرف بزنیم، با چه زبانی حرف بزنیم؟ کِی میتوانیم با این فصاحت، با این بلاغت، با این شیوایی کلمات پیدا کنیم، ترکیبات پیدا کنیم، مفاهیم پیدا کنیم در ذهن خودمان و با اینها حرف بزنیم؟ این زیارتها خیلی خوب است. البتّه این مانع از این نمیشود که انسانها همینطور [به شکل] دلی هم با این بزرگواران حرف بزنند -مثل کسی که با پدر خود یا با عزیز خود حرف میزند و شکایت میکند و حرف میزند- مانع از آنها نیست امّا این زیارتها و زیارتنامههایی که در اختیار ما هست هم واقعاً یکی از چیزهای مغتنمی است که بحمدالله در مکتب ما وجود دارد.
بههرحال کار بسیار مهمّی است، کار بزرگی است؛ این حرکت عظیمِ مردم از ایران، از کشورهای دیگر اسلامی، از هند، از اروپا، حتّی از آمریکا و کشورهای دیگر، از راههای دور، افرادی میآیند در این راهپیمایی شرکت میکنند؛ دو روز، سه روز بیشتر یا کمتر - در این راه، پای پیاده حرکت میکنند؛ مردم عراق هم انصافاً با کمال بزرگواری و محبّت پذیرایی میکنند از اینها؛ خیلی حرکت عظیم و پرمعنا و پرمغزی است و کسانی که موفّق میشوند باید مغتنم بشمارند.
ضرورت رعایت ضوابط و قوانین در سفر اربعین
البتّه این عرایض ما موجب نشود که بعضیها خارج از مقرّرات بخواهند بلند شوند راه بیفتند و حرکت کنند؛ نه، طبق همان مقرّراتی که دولت اسلامی معیّن کرده است؛ خب، دوستان ما در دولت نشستهاند فکر کردهاند، مقرّرات و ضوابطی برای این کار در نظر گرفتهاند، این ضوابط حتماً مراعات بشود؛ جوری نباشد که کسانی خارج از این ضوابط بگویند «برویم همینطور حرکت کنیم، سر به بیابان بگذاریم -مثلاً- برویم»، اینجوری مطلوب نیست؛ این ضوابط را حتماً بایستی رعایت کنند. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
منبع: مشرق نيوز
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خدا کمک میکند و برایت از اموری که تکلیف نداشتی از تو در را باز میکند. آنجا که در مغز شما علم ریخته میشود هم، باز در اختیار شما نیست. آنجا که آخر کارت است، دست روی دست نشستهای و داری چیزی میگیری… .
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: غرض، احکامِ سه گانه بود: تسلیمِ مافوق بودن، برادری و یگانگی با محاذی و سرپرستی از مادون. اما اِعمال این احکام نیاز دارد که طرف خود را بشناسی. مثل من نکنی که چایی را اشتباه دادم تا آن را به سر و کلهات بزند. یک دقیقه صبر کنی و به وقتش بدهی گفت نمیتوانم بشناسم، کم میآورم. میدانم که نسبت به هر سه گروه کم میآوری. پیامبر خدا ماعَرَفناکَ و ما عَبَدناکَ گفت چون خداوند بالای سر است. این را خدا کمک میکند و برایت از اموری که تکلیف نداشتی از تو در را باز میکند. آنجا که در مغز شما علم ریخته میشود هم، باز در اختیار شما نیست. آنجا که آخر کارت است، دست روی دست نشستهای و داری چیزی میگیری آن اخرکار در اختیارت نیست. تنها نشستن و مودب بودن شماست. اما باز کردن یا باز نکردن در، با اوست. اختیاری نیست.
گفت: من دم در ایستاده بودم نه در را میزدم و نه میرفتم. گفت خوب کاری کردی. راه همین است. هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست. مبادا در را بزنی. دیدی آنهایی را که در را زدند و سوزاندند؟ آنها احتیاج داشتند که در را زدند و سوزاندند. در را نزنید و دور هم نروید. مبادا ول کنی بروی و بگویی چیزی نمیدهند. با هنر و فهمت تا پشت در برو. در را محکم نزنی. یا اصلاً در را نزن. صاحبخانه خودش میداند. آنجا بنشین.
شبی که حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میخواستند دفن کنند اصحاب حضرت امیر(علیه السلام) پشت در آمدند تا کمک کنند. یا میخواستند داخل بروند و هرچه حضرت بفرماید انجام دهند. حضرت امیر، امام حسن(علیه السلام) گفت اصحابند گریه میکنند که در را باز کنید، داخل بیاییم. حضرت فرمود بگو بروند اول اذان بیایند تا تشییع جنازه کنند. اینها رفتند اما یکی از آنها نرفت. همانجا نشست. نتوانست برود. یک دقیقه بعد حضرت امیر(علیه السلام) دیدند هنوز صدای گریه میآید فرمودند چرا نرفتی؟ گفت: من پای رفتن نداشتم. حضرت امیر(علیه السلام) گفتند بگو داخل بیاید. ببین که کمی پشت در ایستادن خوب است. به اشاره ملتفت شو. از یکسال، پنج سال پشت در ایتسادن نترس. پشت در، بهترین جاست.
نمیخواهم بگویم آنهایی که حرف حضرت امیر(علیه السلام) را شنیدند و رفتند بد کردند. چه بسا فرمان بردن آنها افضل بوده است. ذهنتان دور نرود. آنجا را نگاه کنید که پشت در ایستاد و داخل رفت. در نزد، شلوغ نکرد. بیادب نباشید. علم وفهم را به زور نمیشود از جایی گرفت. در دستگاه خوبان و مافوق ما همه چیز با تسلیم به دست میآید.
اگر در پایان ماندیم خدا کمک میکند. شاید یک وقت خداوند دید در کارتان صدق دارید و پشت در هم نایستادید. همین که میرسید، در باز است. برای بعضیها گفت ما از اول در نداشتیم. خودتان با سوء ظنتان در درست کردید. در دستگاهها و دستگاه اولیاء و انبیاء ما، اصلاً هیچ جا در نگذاشتیم.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 70
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: به زیر دستت خوبی کن، با همسرت یگانگی کن، به مافوقت هم تسلیم باش. هنوز یک چیز دیگر کم داری و آن اینکه مافوقت را بشناسی تا حقّش را ادا کنی. رفقای دورت را هم بشناسی تا با آنها یکی شوی.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: هرکس در علم و عمل کامل باشد میتواند احکام شرع را یاد بدهد. البته کامل کامل هم نمیشوید. آخرش از عجز، بهره میبریم و آن را با کار خدا و با تکوینیّات، تنگِ هم میزنیم.
گفت چیزی را به ما فرمان داده است ولی آخر سر نمیتوانیم آن را انجام بدهیم. اما اول تقلایت را بزن.
به زیر دستت خوبی کن، با همسرت یگانگی کن، به مافوقت هم تسلیم باش. هنوز یک چیز دیگر کم داری و آن اینکه مافوقت را بشناسی تا حقّش را ادا کنی. رفقای دورت را هم بشناسی تا با آنها یکی شوی. عجز و ضعف مادونت و شاگردت را هم رسیدگی کنی تا بیش از اندازه بارش نکنی. گفت: اینها که خیلی سخت است. چگونه اینها را موعظه کنم؟ باقی اینها را باید از خدا کمک بگیری. چطور آنها که مادونت هستند وقتی در راه میمانند از خدا کمک میگیرند؟ تو هم همین کار را بکن.
کسی که چه عالم، چه گوینده به احکام شرعی سه گانهاش عمل کند مستجاب الدّعوه میشود. وقتی چنین شد آنچه را که خداوند مخفیانه به او داده است از آنها هم استفاده میکند، آن علم خدایی لذتی، آن حیات و عزت همیشگی که خداوند داده است. آنها مال خود خداوند است، تکوینیّات است، اختیاری نیست. وقتی که میخواست یکی از خلق کند او را زیبا آفرید، دیگری را کمرنگ است. از زیباییات استفاده میکنی، از کمرنگیات هم استفاده میکنی، زیرا احکام ظاهرت را رفتار کردهای و مستجاب الدّعوه شدهای، لذا آنها را هم جزء کارت میآورد. غنی و مالدارت کرده است. از عنایت استفاده میکنی، زیرا آن سه تا را عمل کردهای و تمیز شدهای. در خلقت خیرات و مبرات میکنی. نفوس، دورت جمع میشوند و تو را میبوسند، خدمت به تو میکنند، شما هم با خلق خدا شکر آن نعمت را میکنی. قدرت وش هرت به شما داده است. همه آنهایی را که به شما داده است استفاده میکنی.
احکام تکلیف سه تاست. که مربوط به مافوق و محاذی و مادون است. مبادا فراموش کنی. هر کدام را بنابراهلش رفتار کن. باید هم اهل آن را بشناسی. هر مقدار که میتوانی عمل کن، اجحاف و جبر در کار نیست. به اندازه شناخت از تو تکلیف میخواهند. تقلا بزن و بشناس کوتاهی نکن، اگر نشناختی از خداوند کمک بگیر. آن وقت آن هم مثل تکوینیّات میشود. گفت خدایا خیلیها را که خودت ساختهای و ما دست به آن نگذاشتیم. این یک مقداری را هم که به اختیار ما قرار دادهای – حقیقتش – ما نتوانستیم، این را هم به ما کمک کن.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 67
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى نجم/39
و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست
حکایت؛ علامه حسنزاده نقل میکنند: یکی از خاطرات خوشی که از محضر شریف آیتالله میرزا ابوالحسن شعرانی دارم، این است: خدمت ایشان که بودم، در سال دو روز تعطیلی داشتیم، یکی روز عاشورا و دیگر روز شهادت حضرت امام مجتبی علیهالسلام بود و بقیه سال درس میخواندیم، یادم هست زمستان بود، برف خیلی سنگینی آمده بود، من از حجره مدرسه مروی بیرون آمدم، برف را نگاه کردم، مردد بودم به کلاس درس بروم یا نه!. اگر نمیرفتم، دلیل بر تنبلی من و عدم عشق و شوق من بود، به هر حال تصمیم گرفتم بروم.
رفتم تا در خانه ایشان در سهراه سیروس، خواستم در بزنم با آن برف سنگین که آمده بود، خجالت کشیدم، مدتی ایستادم کسی بیرون بیاید، اما کسی بیرون نیامد، دیدم وقت درس هم میگذرد، در هر صورت در زدم، آقازاده ایشان در را باز کرد، وارد شدم، سلام کردم و به محض نشستن عذرخواهی کردم و گفتم: آقا ببخشید در این برف مزاحم شدم، میخواستم نیایم.
گفتند: چرا؟ گفتم: در این روز برفی نمیخواستم مزاحم شوم.
گفتند: مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا میآمدید، گداها در سر راهها ننشسته بودند و گدائی نمیکردند؟ گفتم: چرا، گفتند: امروز آنها بودند یا نبودند؟ گفتم: چرا بودند، امروز روز کسبوکار آنهاست، گفتند: خوب آنها که تعطیل نکردند، ما چرا تعطیل کنیم؟!
منبع:http://www.jamnews.ir/detail/News/731317?sk=
1
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: یک وقت کلاه سرت نرود و به من بگویی التماس دعا.اول خودت را بساز که آنچه را عمل میکنی، مالی که در راه خدا میدهی،حرفی که در راه خدا میزنی،خودت قبول کنی. کاری را که خودت قبول نداری من چگونه به خدا غالب کنم.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: میگوید یک کاری کن ،دعا کن، التماس دعا! هر کس گفت التماس دعا، گفتم من مستجاب الدعوه نیستم اما اگر باشم چه دعایی میخواهی بکنم. گفت: دعا کن خدا حج مرا قبول کند. گفتم آیا خودت حجت را قبول داری؟ گفت:نه!….؟ وقتی خودت حجت را قبول نداری من چه بگویم؟ در نماز جماعت میگوید التماس دعا. دعا کن خدا نماز مارا قبول کند. گفتم آیا خودت نمازت را قبول داری؟ گفت:نه!
یک وقت کلاه سرت نرود و به من بگویی التماس دعا.اول خودت را بساز که آنچه را عمل میکنی، مالی که در راه خدا میدهی،حرفی که در راه خدا میزنی،خودت قبول کنی. کاری را که خودت قبول نداری من چگونه به خدا غالب کنم. چنان قرص ، “نه” میگوید که انسان دود میشود. این را به شما میگویم که محرم من هستید.
پنجاه سال است دارم به شما میگویم که خودتان را جمع کنید. کلاه سرتان نرود. در دنیا التماس گو نشوید. وقتی خودت قبول نداری ایا من را جلو میفرستی تا مرا حبس کنند؟ ولو بدم نمیآید که آنها به خاطر حرف بیجا حبسم کنند. چقدز خوب است که آدم یک بهانه ای پیدا کن که آنجا حبسش کنند. سور میدهند و به زندانیشان گاهی سر میزنند و احترام میکنند. ای عزیزان ما همه در این دنیا زندانی هستیم . خداوند زندانی را دوست دارد . مخصوصا که خودش مارا به اینجا انداخته تا ادب شویم. انسانها در قرب ادب و طاقت نداشتند که با خدا بسازند. لذا مارا به سفلی انداخت تا نمدمال شویم و وقتی دوباره به آنجا میرویم، با ادب باشیم.
اگر ادب شویم همین الان به آنجا برمیگردیم. همانطور که گفتم میشود تولدمان را حاشا بزنیم. تولدت را اگر حاشا بزنی مردنت هم از بین میرود. وقتی که اول، حیات داده است دیگر لازم نیست که دوباره حیات بدهد، اُبعَثُ حیاً، لذا وقتی پرسیدند ما را به عد از مرگ چگونه زنده میکنی فرمود: یُحییها الذی انشاها اول مرهٍ یعنی همان اول که آفریدم زنده آفریدم. شما را نیافریدم که بمیرید. شما شعور نداشتید گفتید تولد یافتیم، گفتند پس بمیر. لِدوُا لِلمَوتِ وَ ابنوُا لِلخَرابِ (نهجالبلاغه حکمت 132). حالا که گیج شدهاید بزایید برای مردن حالا که آبستن شدی بزا برای مردن آیا برای مردن بزایم؟ آیا این هم لفظ شد؟ گفت این کلام امامان ما(ع) است. لِدوُا لِلمَوتِ وَ ابنوُا لِلخرابِ و بنا کنید برای خراب شدن. اگر کسی این معنا را بداند کمتر گِل روی هم میگذارد. اگر غفلت هم خوب باشد این غفلتها خوب است خداوند انشاءالله ما را از غیر خود غافل کند.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 50
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی