با شهدای اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ثارالله
هوا تازه روشن شده بود که حاج_قاسم آمد توی مقر و خواست برویم نزدیڪ عراقےها و منطقه را شناسایی ڪنیم. چون شب قبل تا صبح، نزدیڪ همان جایی را ڪه حاجی گفته بود شناسایی ڪرده و خیلی خسته بودم، اول مخالفت کردم؛ اما محمدتقے بلند شد و گفت: برویم!!
گفتم: نه، توی روز روشن ڪجا برویم؟ توی دل عراقی ها،، تازه اونجا هم جاییه که لو رفته!
محمدتقی ڪه بلند شد، مهدی جمهری هم بلند شد و ایستاد که برود برای شناسایی. آمدم مخالفت ڪنم که تقے دستم را گرفت و گفت: میگم بریم..
راه افتادیم، همانطور ڪه می رفتیم، محمدتقی گفت: وقتی حاج قاسم میگه بریم، بریم.
محمدتقی نشست روی موتور، من هم نشستم پشت سرش، داشتیم می رفتیم به طرف منطقهای که قرار بود شناسایی کنیم. سرم را بردم نزدیڪش و گفتم: تقی.. امروز ڪوتاه بیا! امروز از اینجا زنده برنمیگردی..
همانطور ڪه به موتور گاز می داد، گفت: امام گفته حرف فرماندهها را باید اجرا کنیم، حالا هم فرمانده گفته.
خندیدم و گفتم : ما که با حاج قاسم رفیقیم، با حاجی این حرفها را نداریم، بعداً میرویم..
گفت: نه! حاجی فرمانده است، باید اطاعت کنیم!!
?فرازی از وصیتنامه
مرا هرگز شهید خطاب نکنید و اگر جسدم به دست نیامد، هرگز من را تشییع نکنید و در مزار پاک شهیدان اسلام دفن نکنید؛ بلکه در جایی دفن کنید که زودتر به دست فراموشی سپرده شوم تا اسمی از این بنده گناهکار نباشد.
شهید_محمدتقی_ابوسعیدی ?
سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۲ کرمان
شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۷ دب حردان ، عملیات بیتالمقدس