حدیث مهدوی
حدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ بِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السّلام عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهم السّلام قَالَ: قال أميرالمؤمنين عليه السّلام: َ أَوْسَعُكُمْ كَهْفاً وَ أَكْثَرُكُمْ عِلْماً وَ أَوْصَلُكُمْ رَحِماً اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَعْثَهُ خُرُوجاً مِنَ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمْلَ الْأُمَّةِ فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فَاعْزِمْ وَ لَا تَنْثَنِ عَنْهُ إِنْ وُفِّقْتَ لَهُ وَ لَا تَجُوزَنَّ عَنْهُ إِنْ هُدِيتَ إِلَيْهِ هَاهْ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِ.
منبع:
الغيبة( للنعماني)، ص: 214
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج51، ص: 115
امیر مومنین علیه السلام فرمودند:
ساحت و درگاهش از همه شما گشاده تر و دانش او از همه شما فزونتر است و خويشان و نزديكان را بيش از همه شما سركشى مى كند (صله رحم) و حفظ پيوستگى می نمايد، پروردگارا برانگيخته شدن او را مايه به درآمدن و سر رسيدن دلتنگى و اندوه قرار ده و به واسطه او پراكندگى امّت را جمع ساز.
خطاب به راوی فرمودند: پس اگر خداوند براى تو خير خواست پس عزم خود استوار گردان و اگر در راه رسيدن به خدمت او توفيق يافتى از او به ديگرى باز مگرد، و هر گاه به سويش راه يافتى از او در مگذر، (پس از اين سخنها) آه برآورد- و در اين حال با دست خويش به سينه خود اشاره نمود- و فرمود: چه بسيار به ديدن او مشتاقم .
هم نوا با مادر امام زمان حضرت زهرا سلام الله علیها دست به دعا بر داشته و بگوئیم :
اللهم عجل لمهدی الفرج
اینکه وسط یه عده بی نماز،نمــــاز بخونی !!
اینکه وسط یه عده بی حــــجاب در گرمـــــای تابستون حجاب داشته باشی !!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایـــــت کنی !!
اینکه تو فاطمیه مشــــکى بپوشى و مردم عروســــى بگیرن !!
اینکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن گوش کنى !! ناراحت نباش خواهــــر و بــــرادرم ، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتــــخار کن … تو خاصی … تو شیعه عــــلى هستى …
تو منتظر فرجى …
تو گریه کن حسینى …
نه اُمُّل …
بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت … به محاسنت … به چــــادرت … به عزاداریت … به سیاه پوش بودنت … می ارزد به یک
لبــــخند رضایت مهـــــدی فاطمه
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
منبع:
به قلم خودم
حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرج) از نظر ما غایب اند و فقط عدهای اندک از مؤمنان مخلص قادر به دیدار با ایشان هستند، چراکه اعمال و گناهان ما باعث شده تا توانایی دیدار ایشان را نداشته باشیم؛ با این حال، امام زمان(عجل الله تعالی فرج) از اعمال و کردار ما آگاهند.
شخص عطاری از اهل بصره می گوید:
روزی در مغازه عطاری نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهرههایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
من اصرار میکردم؛ ولی جوابی نمیدادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار(صلی الله علیه و آله) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: «ما از ملازمان درگاه حضرت حجت(عجل الله تعالی فرج) هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: «این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرمودهاند، جرأت این جسارت را نداریم». گفتم: «مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب میشوم والا از همان جا بر میگردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کردهاید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد»؛ اما باز هم امتناع کردند.
بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم. متوجه من شدند و گفتند: «نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت(عجل الله تعالی فرج) قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور میماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: «از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت(عجل الله تعالی فرج) قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت(عجل الله تعالی فرج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.
بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم میخورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: «تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همانجا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: «دّوه فانه رجل صابونیّ»، یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینهاش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.
این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمیشود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.
حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی) با اینکه از نظر ما غایب هستند، اما همواره از اعمال آگاهند، و این گناهان ماست که باعث شده تا ایشان را نبینیم، و تعداد کمی از افراد قادر به دیدار با ایشان هستند؛ در ادامه، داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت امام زمان(عجل الله تعالی) را بخوانید.
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عجل الله تعالی) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم».
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!»
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
منبع: (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
حجت الاسلام والمسلمین ابراهیم بهاری کارشناس علوم قرآنی درباره انتظار فرج گفت: جریان ظهور و انتظار مسئله بسیار حساب شده ای است و جامعه باید به درجه ای برسد که به معنای واقعی مضطر، مضطرب و منتظر شود. انسان در مسئله انتظار می تواند به درجه ای برسد که در مقام منتظر واقعی در زندگی عمل کند.
این کارشناس علوم قرآنی درباره درک موضوع انتظار اظهار کرد: فرد باید به حقیقت موضوع انتظار دست یابد نه این که شعار دهد. امروز بسیاری از افراد صرفا شعار درک انتظار برای ظهور و منتظر بودن حضرت مهدی(عجل الله تعالی) می دهند البته برخی نیز به حقیقت انتظار می رسند. فردی که در آتش درحال سوختن است به معنای واقعی فریاد می زند که کمکش کنند اما فردی نقش کسی را که در آتش می سوزد بازی می کند و فریاد می زند، که بین این دو تفاوت زیادی وجود دارد.
حجت الاسلام والمسلمین بهاری ادامه داد: آدم منتظر باید به اندازه و احساس آن فرد که در آتش می سوزد برسد، زمانی که به این درجه رسید و فریاد بی تابی در انتظار سر داد مطابق آیه 62 سوره نمل که می فرماید: "أمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ". "کیست که درمانده را زمانی که او را بخواند اجابت کند، و گرفتاری را بر طرف سازد و شما را جانشینان این زمین قرار دهد؟ آیا معبودی با خداست؟ چه کم پند می گیرید!". خداوند بلافاصله اجابت را برقرار می کند و ادعونی استجب لکم در اینجا محقق می شود، پس معنای واقعی انتظار این است که ما با تمام وجود و ابعاد در زندگی نشان دهیم که منتظر واقعی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی) هستیم.
وی درباره چگونه عمل کردن افراد به عنوان منتظر واقعی حضرت مهدی(عجل الله تعالی) توضیح داد: باید در سلوک و مسیر الهی و هدایتی که توصیه شده حرکت کرده و جامعه را آماده حضور امام زمان(عجل الله تعالی) کنیم. جامعه که آماده حضور حضرت شود موانع مرتفع می شود یعنی جامعه مهدوی یکدفعه و ناگهان محقق نمی شود بلکه به تدریج و پله پله محقق می شود و باید برای تحقق آن سختی و زحمات زیادی کشید.
این کارشناس علوم قرآنی در ادامه تصریح کرد: حضرت یوسف(علیه السلام) برای تحقق جامعه الهی آن هم برای یک منطقه کوچک که براساس دستور خدا عمل کند 40 سال زحمت کشید .
حجت الاسلام والمسلمین بهاری درباره دعاهای منتسب به حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی) بیان کرد: در کنار دعای سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی) که با “اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ” شروع می شود دو دعای فرج داریم. اول دعایی که با “اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْـخَـفـآءُ وَ انْـکَـشَـفَ الْـغِـطآءُ” شروع می شود و دوم دعایی که از زبان حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی) بیان شده است و با “اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَ صِدْقَ النِّیَّةِ” شروع می شود. این دعای دوم دعای اصلی فرج است.
وی خاطرنشان کرد: دعای اصلی فرج خصوصیت شیعه را بیان می کند و می گوید اگر کسی می خواهد به معنای واقعی به فلسفه انتظار برسد و منتظر واقعی باشد باید از گناه دوری کند، توفیق عبادت داشته باشد، آشنایی با گناهان پیدا کند، دست ها از حرام دور شود و فقیر صبور و ثروتمند بخشنده باشد. وقتی این معیارها در جامعه محقق شد قطعا اسباب ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی) در جامعه مهیا می شود.