آيا تسليم بودن در برابر خدا، با تلاش در دفع و رفع مشكل منافات دارد؟
تسليم از ريشه «سلم» به معناي گردن نهادن، پذيرفتن، سرسپردن به ديگري و رام بودن در برابر اوست.
در اصطلاح علم اخلاق، تسليم بدين معناست كه انسان در برابر كار خداوند و نيز كساني كه خواست آنان به خدا باز مي گردد، حتي در بلاها و ناملايمات استوار مانده و بدون اعتراض و يا تغييري در ظاهر و باطن، با قلبي گشاده به استقبال قضاي الهي برود.
مقام تسليم آنگاه دست يافتني است كه انسان خود را به تمام و كمال و در همه ابعاد تحت ولايت خداي سبحان بداند و دريابد كه در همه ابعاد خود قائم به خداوند است و از خود استقلالي ندارد. مقام تسليم هنگامي در بنده محقق مي شود كه خداوند او را براي خودش خالص سازد.
آيات بسياري در قرآن به صورت مطلق تسليم در برابر خداوند را با تمجيد از آن، ترغيب و امر به آن، دستور به اظهار تسليم يا درخواست دستيابي به مقام تسليم از سوي پيامبران بيان مي كند، كه مفسران از بسياري از اين آيات تسليم در برابر تكوين و تشريع را استفاده كرده اند:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ » [و ياد كنيد] هنگامى كه پروردگارش به او فرمود: تسليم باش. گفت: به پروردگار جهانيان تسليم شدم
« وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ » و مأمورم كه فقط تسليم [فرمانها و احكام] پروردگار جهانيان باشم.
افزون بر اين ماده مفسران عناوين ديگري را نيز اشاره به مقام تسليم دانسته اند مانند خضوع و سجود كه در قرآن كريم مكرر آمده است.
ره يافتگان به مقام تسليم ، از هرگونه اعتراض و ناخشنودي نسبت به قضا و قدر الهي به دورند؛ زيرا آنها به مقام بندگي خالص رسيده و مي بينند كه ملك هستي تنها براي خداوند است و چيزي در اختيار بنده نيست تا نگران فقدان آن در آينده يا اندوهگين از كف رفتنش در گذشته باشد. خوف و حزن زماني معنا مي يابد كه شخص خود را صاحب حق يا ملكي ببيند ، پس اگر كسي همه چيز حتي وجود خود را ملك مطلق خداوند ديد، جايي براي خود نمي بيند تا خوف و حزني براي او تصور شود.چنانچه در آيه 62-63 سوره يونس مراد از اولياي خداوند كه هيچ ترس و اندوهي ندارند، صاحبان مقام تسليم دانسته شده است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ*الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ»
هم چنين كساني كه تسليم امر پروردگارند به اين نكته مهم واقفند كه خداوند به خير و شر آدمي آگاه است، درحاليكه انسان خود از آن آگاه نيست. چه بسا چيزي كه انسان آنرا نمي خواهد غافل از آنكه همان چيز براي او خير است ؛ يا به عكس چيزي را دوست دارد حال آنكه آن چيز براي او شر است.با علم به اين نكته است كه مومنان واقعي امور خويش را به خداوند واگذار مي كنند و تسليم خواست او مي شوند.
اما در پاسخ به اين سوال كه آيا تسليم بودن در برابر خواست و اراده خداوند با دعا كردن و اصرار و تلاش براي رفع مشكلات منافات ندارد؛ بايد گفت:
تسليم در برابر قضاي الهي در ناگواري ها وقتي پسنديده است كه انسان مامور به دفع آن نباشد يا توان دفع نداشته باشد؛ وگرنه تسليم نارواست. بلكه اقتضاي تسليم آن است كه انسان براي دفع آن ضرري كه متوجه اوست نيز بكوشد. بنابراين تن دادن به فقر، ذلت، ظلم و مانند آن كه ديگر آدميان بر انسان تحميل مي كنند، اگر انسان توان مقابله با آنرا داشته باشد هرگز ستوده نبوده، از مصاديق تسليم به خواست خداوند به شمار نمي آيد. از آيه 214 سوره بقره كه ياري خواستن پيامبران از خداوند را به هنگام اوج گرفتن سختي و دشواري بازگو مي كند، برداشت مي شود كه درخواست كمك از خداوند براي زدون سختي ها با مقام تسليم منافات ندارد: «مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» عدم تنافي تسليم با دعا براي تغيير وضع نامطلوب ، رفع محروميت ها و دستيابي به مطلوب ها رامي توان با توجه به ساير آيات قرآن كه اشاره به درخواست هاي پيامبران از خداوند متعال در رفع مشكلات است اثبات كرد.
بنابراين چنانچه تسليم در برابر خواست خداوند وظيفه انسان مومن است، دعا كردن و تلاش براي بهبود اوضاع نيز وظيفه ايماني اوست و اين دو هيچ تنافي با يكديگر ندارند.
منبع:
.الميزان، بيروت، اعلمي، 1393ق،ج10،ص90