آب را گل نكنيد
21 آبان 1392
-آب را گل نكنيد
شايد از دور علمدار حسين
مشك طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
مي رسد تا كه از اين آب روان
پر كند مشك تهي
ببرد جرعه آبي برساند به حرم
تا علي اصغر بي شير رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام…
آب را گل نكنيد
كه عزيزان حسين
همگي خيره به راهند كه ساقي آيد
و به انگشت كرم
گره كور عظش بگشايد
آب را گل نكنيد
كه در اين نزديكي
عابدي تشنه لب و بيمار است در تب و گريه اسير
آب را گل نكنيد كه بود مهريه مادرشان
نه همين آب كه هر جاي دگر رودي و نهري جاريست
مهر زهراي بتول است
از اين است كه من مي گويم
آب را گل نكنيد ، آب را گل نكنيد