19 خرداد 1399
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟ همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم… بیشتر »
1 نظر
18 اردیبهشت 1399
هوا تازه روشن شده بود که حاج_قاسم آمد توی مقر و خواست برویم نزدیڪ عراقےها و منطقه را شناسایی ڪنیم. چون شب قبل تا صبح، نزدیڪ همان جایی را ڪه حاجی گفته بود شناسایی ڪرده و خیلی خسته بودم، اول مخالفت کردم؛ اما محمدتقے بلند شد و گفت: برویم!! گفتم: نه، توی… بیشتر »
28 اسفند 1398
کتاب «مأموریت پنهان»؛ ۱۲۴ خاطره کوتاه و بلند از مبارزات گسترده شهدای دفاع مقدس در دوران رژیم پهلوی را منتشر کرد. در کارنامه خیل شهدای دفاع مقدس آنهایی که در دوره تسلط رژیم پهلوی، دوران نوجوانی و جوانی خود را گذرانده بودند، مبارزه با این رژیم مستبد و ضد… بیشتر »
29 آذر 1398
لحظه مجروحیت یا شهادت، از لحظات نابی است که در طول ۲ هزار روز جنگ، بارها در جبههها رخ داده است. در این شماره به گفتگو با جانباز محمدحسن مرادی پرداختیم تا گذری کوتاه به خاطره او از دفاع مقدس و چگونگی جانبازیاش بپردازیم. متن زیر روایتهای این جانباز ۷۰… بیشتر »
15 آذر 1398
به محمد میگفتن واس چی BMW رو ول کردی اومدی #مدافع_حرم شدی !! نونت کم بود؟! آبت کم بود⁉️ محمد میگفت: #عـشـــقم کم بود☺️ ا دوستان شهیداحمد بودیم و متوجه غیبتش می شدیم و از این غیبت کوتاه مدتی که بخاطر رفتنش به جهاد بود احساس ناراحتی میکردیم چون با حضورش… بیشتر »