-قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : علیکَ بالعلم ِفانّ العِلْم خلیلُ المؤمِنِ و الحلمَ وزیرُهُ والعقلَ دلیلُهُ و … و الصّبر امیرُ جنودِهِ.
رسول خدا حضرت محمد مصطفی – صلی الله علیه و آله – فرمودند: برتو باد به فراگیری علم، همانا که
علم دوست مؤمن است و بردباری وزیر او و عقل راهنمایش و عمل سرپرست او و رفق و مدارا پدر او و
ملایمت با دیگران برادر او و صبر، امیر سپاهیان او است.
«نهج الفصاحه، ح ۱۹۶۱»
از حلقه هایمان به در افتاد رازها / با قیل و قال بی ثمر عشق بازها
دوشید فتنه ای شتران دو ساله را / بر دوششان نهاد به بازی جهازها
شوخی شده ست و عشوه نماز شیوخ شهر / زحمت به بی نمازی ما بی نماز ها
خیل پیاده ایم، کجا بازگو کنیم؟ / رنجی که برده ایم ز شطرنج بازها
در گنبد کبود زمان ما کبوتران / بستیم چشم و بسته نشد چشمِ بازها
در پیش چشم کوخ نشینان غریب نیست / از کاه، کوه ساختنِ کاخ سازها
قرآن به نیزه رفت…خدایا مخواه باز / بر نیزه ها طلوع سر سر فراز ها
منبع:
مجموعه غزل حق السکوت/ محمد مهدی سیار/ص84و85
قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْکُمْ بِحَفيظٍ
سوره انعام آیه 104.
آیات الهی و کتب آسمانی که سبب بصیرت شماست البته از طرف پروردگارتان آمد ، پس هر کس بصیرت یافت خود به سعادت رسید و هر کس که کور بماند خود در زیان افتاد ، و من نگهبان شما نیستم.
منبع:سخنرانی حاج اقا پناهیان 9دی 95 در مشهدمقدس .
چند خاطره از حاج اقا قرایتی
امامت مخلوط با طلا
پس از اينكه كتاب امامت را تأليف كردم، به حرم امام رضا(ع) رفتم و از امام خواستم تا مزد و پاداش مرا بدهد. وقتى كه از حرم بيرون میآمدم، درهاى طلايى را بوسيدم امّا درهاى چوبى را حال نداشتم، ببوسم. به خود گفتم: كتاب امامت نوشتى، امّا امامت تو با طلا مخلوط است!
تاثیرنگاه به مزار شهدا بیش از سخنرانی
از من دعوت شد در بهشت زهرا براى بزرگداشت شهدا سخنرانى كنم. گفتم: نگاه به مزار شهدا، اثرش از سخنرانى من بيشتر است.
سلام شهرتی
شخصى از جلوى من گذشت و سلام كرد، من جواب سلام او را دادم. وقتى از كنار من گذشت از كسى پرسيد: اين همان آقاى قرائتىِ تلويزيون نيست؟ دوستش گفت: چرا. برگشت و اين دفعه محكم گفت: سلام عليكم.
گفتم: سلام اوّلى ثواب داشت؛ ولی سلام دوّم به خاطر اين بود كه من در تلويزيون هستم و به خاطر شهرت من بود.
بمب خنده در حضور هنرمندان
خداوند شهيد مطهرى را رحمت كند. چون مرا مى شناخت و برنامه هاى مرا ديده بود، مرا به صدا و سيما فرستاد. به سراغ رئيس وقت صدا و سيما رفتم. وی گفت: تلويزيون جاى آخوند نيست؛ اينجا بازى نيست؛ مسئله هنر است.
گفتم: احتمال نمیدهى كه من معلّمِ هنرمندى باشم؟
دستور داد مرا به اتاقى بردند كه عدّهاى از هنرمندان نشسته بودند. گفتند: حرف حساب تو چيست؟
گفتم: من يك معلّم هستم و میخواهم درس بدهم. از اين لحظه تا دو ساعت میتوانم با حرفِ حقّ شما را چنان بخندانم كه نتوانيد لبهاى خود را جمع كنيد. ساعت گذاشتند و من برنامه بسيار شادى را اجرا كردم و بالاخره ورود من به تلويزيون مورد قبول آنان واقع شد.
شناخت نقاط ضعف و قوّت خود
شخصى از من پرسيد: آقاى قرائتى! آيا خودت هم از تلويزيون برنامه خودت را میبينى؟ گفتم: بله، خوب هم گوش میكنم. چون در آن وقت است كه نقاط ضعف و قوّت خود را میفهمم.
بُخل فرهنگى
منزل يكى از دوستان مهمان بودم. يادداشتهاى او را مطالعه كردم. مطالب خوبى داشت. از او خواستم از نوشتههايش استفاده كنم و در تلويزيون بگويم. گفت: نمیدهم. هرچه اصرار كردم گفت: راضى نيستم بنويسى. دفتر را پس دادم و از اين بُخل فرهنگى غصه خوردم.
بر بهترین افراد این امت از عذاب الهی ایمن مباشید، زیرا که خدای بزرگ فرمود:« از کیفر خدا ایمن نیستند جز زیانکاران» و بر بدترین افراد این امت از رحمت خدا نومید مباشید زیرا که خدای بزرگ فرمود:«همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران».
منبع:
نهج البلاغه/حکمت377