… چون دائم الوضو بود ، می گفت نباید بدون وضو ، روی زمین خدا راه رفت. می گفت زمین جای جمع کرده ثواب است. یک مرتبه بنده برای انجام یک کار بزرگ و سختی ، انتخاب شدم که در فناوری آن هم مشکل داشتیم. حسن من را دید و گفت “می خواهی در این کار موفق بِشی؟ ”گفتم بله. “ گفت برو بچه های گروهِتو جمع کن، دستاتونو بهم بدید و هم قسم بشید و بِگید خدایا ، ما برای رضای تو این کارو می کنیم و هرچه ثوا ب هم داره برسه به حضرت زهرا(س)” و همین طور هم شد. البته بچه ها هم خالصانه به حرف او عمل کردند و این کار ، در کوتاهترین زمان ممکن که کسی هم فکرش را نمی کرد، انجام شد.
منبع:
(روایت سردار امیرعلی حاجیزاده فرمانده هوافضای سپاه از سلوک سردار شهید حسن طهرانی مقدم)
روزي كه در محضر مبارك يكي از بزرگان بوديم در مورد لزوم روضه امام حسين (علیه السلام) تمثيل زيبايي داشتند، ايشان فرمودند: «موبدان زرتشتي به آتش اعتقاد دارند و هرگز اجازه نمي دهند آتش عبادتگاه شان خاموش شود، چه خوب است ما نيز نسبت به آتش درون مان نسبت به امام حسين(علیه السلام) و ائمه(عليهم السلام) همچون آنان اصرار بورزيم.» چه خوب است هميشه به امام حسين(علیه السلام) توسل داشته باشيم و گرمای عشق و محبت ايشان را هميشه در قلب هاي مان زنده و برافروخته نگاه داريم (خیلی از بزرگان و مؤمنین سا بقاً، روضه های هفتگی و ماهانه خانگی داشتند،چه خوب است این فرهنگ در بین مؤمنین رواج یابد.)فرازی از فرمایشات آیت الله بهجت (ره)
منبع:
[توصیه اخلاقی حضرت آیت الله سعادت پرور (ره)، کتاب ناگفته های عارفان]
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادیِ ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می شدم ، نیم خیز هم که شده از جاش بلند می شد . اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم بلند میشد. می گفتم : علی جان ، من که غریبه نیستم ، مادَرِتَم ؟ چرا اینقدر به خودت زحمت می دی؟ میگفت: احترام به والدین ، دستور خداست. یک روز که خانه نبودم ، از جبهه آمده بود . دیده بود یک مشت لباس نَشُسته گوشه ی حیاطه ، همه را شسته بود و انداخته بود روی بند . وقتی رسیدم بهش گفتم : الهی بمیرم برات مادر ، تو با یه دست ، چطوری این همه لباس رو شستی؟! گفت : اگه دو دست هم نداشتم ، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو زحمت شستن لباس ها را بکشی !
منبع:
روایتی از مادر شهید علی ماهانی - منبع : کتاب نماز،ولایت و والدین
یکی از مهم ترین عوامل معنوی که موجب می شود تا انسان نسبت به نماز صبح به سختی از خواب بیدار گردد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی می باشد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:« فَمَنْ صَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ فِی الْمَسْجِدِ فِی جَمَاعَةٍ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّه»[1]؛ هر کسی که نماز مغرب و عشا و نماز صبحش را در مسجد به صورت جماعت بخواند مانند آن است که تمام شب را به شب زنده داری و عبادت گذرانده است»
خواندن نماز صبح آن هم در اول وقت، شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد؛ چرا که دل کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نمازگزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت نماز صبح بی نصیب نماند. امام صادق علیه السّلام می فرماید: «فَإِذَا صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ الصُّبْحِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أُثْبِتَتْ لَهُ مَرَّتَیْنِ تُثْبِتُهَا مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَار»[2]؛«پس هرگاه نمازگزار نماز صبح را با طلوع فجر به جای آورد دو مرتبه برای او نوشته می شود، هم فرشته صبح و هم فرشته شب می نویسند (نماز صبح را فرشته روز و فرشته شب هر دو مشاهده می کنند)».
باید توجّه داشت سلب توفیق از نماز صبح معلول علّت های مختلفی می باشد که با بررسی اعمال و رفتار خود در طول شبانه روز، می توان علّت اصلی آن را یافته و در رفع آن کوشش نمود.
برخی از عوامل سلب توفیق از نماز صبح شامل موارد ذیل می باشد:
عدم برنامه ریزی؛
از مهم ترین عوامل مادی که مانع از توفیق درک نماز صبح می گردد فقدان برنامه ریزی و نظم در زندگی می باشد مانند فقدان برنامه ای منظم برای خواب و یا ایجاد مشغله های پراکنده و فراتر از توانایی های خود که نتیجه ای جز ایجاد خستگی مفرط ندارد. کسالت و تنبلی نیز اگر افزوده شود امر را تشدید می کند.
پرخوری؛
علّتی دیگر برای خواب طولانی و سنگین پرخوری در شب می باشد. حضرت عیسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) خطاب به بنی اسرائیل فرمود:«ای بنی اسرائیل ! خوردن خود را زیاد نکنید، زیرا هر کس بر خوردن خود بیفزاید، بر خوابیدن خود هم می افزاید و هر کس که بر خواب خود بیفزاید، از نماز کم می گذارد (و در نتیجه) در زمره غافلان نوشته می شود» [3].
غرق شدن در مسائل مادی و دنیوی؛
حضرت عیسی (علی نبیّنا و آله علیه السّلام) نقش دنیا زدگی را در بی حوصلگی افراد نسبت به عبادات این چنین ترسیم می نماید که: هم چنان که بیمار بر غذاى لذیذ نگاه می کند و به دلیل شدت درد لذّت آن را نمى چشد، هم چنان فرد دنیادار نیز همراه با عشق به مال نه لذّتى از عبادت مى برد و نه شیرینى و حلاوتش را مى چشد [4].
خوردن غذاهای نامناسب در شب؛
خوردن غذاهای نامناسب در شب نیز موجب ترک نماز صبح خواهد شد، برخی از غذاها به گونه ای می باشند که اعصاب و بدن را سست می نمایند. لذا اگر شب ها از ماست، دوغ، کشک و مانند آن استفاده شود خواب بر انسان چیره شود؛ و یا خوردن غذاهای چرب و سنگین موجب سنگینی خواب می گردد و این امور باعث می شود انسان برای بیدار شدن از خواب دچار مشکل گردد.
کم معرفتی؛
یکی از مهم ترین عوامل معنوی که موجب می شود تا انسان نسبت به نماز صبح به سختی از خواب بیدار گردد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی می باشد.
فرض کنید اگر با یکی از مسئولین که حل مشکل شما در دست اوست قراری گذاشته اید. و یقین دارید که وی در همان ساعت مقرر منتظر شما است. آیا واقعا شب به راحتی می خوابید و دیر بر سر قرار حاضر شده و یا با کسلی با وی مواجه می شوید؟
اگر انسان واقعا نسبت به الطاف الهی کم ترین معرفتی داشته باشیم و بداند که کسی که قرار است به هنگام نماز با وی صحبت کند همانی است که ما را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر ما ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند. او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزی ما را دارد؛ همانی است که مرگ و زندگی ما در ید قدرت اوست و… با این حال آیا نسبت به نماز با بی حالی برخورد خواهیم کرد و یا آن که سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهیم پرداخت.
گناه؛
اعمال و رفتاری که انسان در طی روز انجام می دهد نقش بسیار مهمی در توفیق انسان نسبت به عبادات دارد یعنی هر چه در طی روز کارهای شایسته از انسان سر بزند توفیقات انسان نیز برای اعمال خوب دیگر بیش تر فراهم می شود و هر چه به گناه آلوده شود توفیق اعمال خوب از وی سلب می گردد؛ لذا باید نسبت به این مساله بسیار حساس بود تا به واسطه گناه درک لذت سحرخیزی را از دست نداد.
بعضی از گناهان که معمولا دامنگیر جوانان از جمله دانشجویان می باشد از قرار ذیل است:
- دیدن صحنه ها و تصاویر غیر اخلاقی از طریق اینترنت، ماهواره، تلفن همراه و…
- چشم چرانی
- برقراری روابط نامشروع با جنس مخالف
- استفاده از غذاهایی که حلال نیستند.
- استفاده از غذاهایی که پاک نیستند.
- دروغ گفتن
- استهزاء و تحقیر دیگران
- ایجاد مزاحمت و آزار همکلاسی ها و یا هم خوابگاهی ها
3- ضعف اراده: سحرخیزی اراده و عزم می خواهد. دوست داشتن تنها کافی نیست، باید با تصمیم جدی خوابید. ضعف اراده از مهم ترین عوامل محروم ماندن از سحرخیزی می باشد. باید با این ضعف و سستی اراده مبارزه کرد. امام علی (ع )می فرمایند:«ضادوا التوانی بالعزم»[5]؛« به وسیله عزم، با سستی مبارزه کنید».
منبع:
[1] - أمالی الصدوق، ص 329
[2] - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، نویسنده شیخ صدوق، ناشر دار الرضى، قم، 1406 ق، اول، ص 36
[3] - ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، مکتبه فقیه، قم، اول، ج1، ص 47
[4] - حسن بن شعبه حرّانى، تحف العقول، بهراد جعفرى، اسلامیه، تهران، 1380 ش، اول، ص 483
[5] - عبد الواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات، قم، 1366 ش،اول،
دکتر گفت: ناصر استخباراتی یه سؤالی ازت میپرسم، راستشو بگو؛ اگه میدونستی میای جنگ، روزی اسیر میشی و تو اردوگاه اسرای جنگی مجبور میشی لخت بشی، میاومدی جبهه؟ گفتم…
مقاومت که کردیم با کابل و باتوم به جانمان افتادند. مقاومت بیفایده بود. تعداد کمی لخت شدند. وقتی دکتر مؤید گفت: تنها راه علاجتون لخت شدن و نشستن زیر نور خورشید است، باور کردیم. دکتر مؤید آدم راستگو و باصداقتی بود. مؤید گفت: شما فکر میکنید من دوست دارم شما لخت بشید، من اصلاً دلم نمیخواد شما را عریان ببینم، انسان شخصیت و کرامت داره. بعد با شوخی و جدی گفت: تو این یه قلم دکتر جمال راست میگه، حرفشو باور کنین! بچهها از من خواستند به اتاق سرنگهبان بروم و از دکتر جمال بخواهم مدتی را که مجبوریم در حیاط کمپ لخت باشیم، آنها از اتاقشان بیرون نیایند. رفتم. دکتر مؤید هم تشویقم کرد. وارد اتاق سرنگهبان شدم. دکتر جمال و دیگر نگهبانهای کمپ مشغول میوه خوردن بودند. با احترام به دکتر جمال گفتم: دکتر! من از طرف بچهها یه خواهشی داشتم! هیچ راهی نداره ما لخت نشیم؟ دکتر گفت: مگه عیبی داره لخت بشید؟! از لحنش معلوم بود حرفهایم برایش اهمیتی ندارد. با تکبر و غرور با اسرا برخورد میکرد. حرفم را ادامه دادم؛ دکتر! عیب که داره، بالاخره ما هم شخصیت داریم، این طوری شخصیتمون له میشه!
دکتر گفت: ناصر استخباراتی یه سؤالی ازت میپرسم، راستشو بگو؛ اگه میدونستی میای جنگ، روزی اسیر میشی و تو اردوگاه اسرای جنگی مجبور میشی لخت بشی، میاومدی جبهه؟ گفتم: دکتر! ما این جا اسیر شما هستیم، شما هم تو ایران اسیر دارید، جنگ که تموم شده، به نظرم تو ایران خواهش و خواستهی یه اسیر عراقی اهمیت داره! گفت: حاشیه نرو، دلم میخواد جواب سؤالم رو بدی. با خودم گفتم این دکتر جمال آدم بد قول و دمدمی مزاجی است. روی حرفش نمیشد زیاد حساب کرد. برای این که لخت نشوم، حاضر بودم در جواب سؤالش بگویم دکتر! من اگه میدونستم تو اسارت مجبور میشم لخت شم صد سال جبهه نمیآمدم. حتی اگر به او میگفتم آقای دکتر! من غلط کردم اومدم جبهه، اما اجازه بدید لخت نشم؛ دکتر جمال فقط میگفت: گال دارید، باید لخت بشید و جلوی خورشید بنشینید!
سعی کردم از این سؤالش طفره بروم. جوابش را ندادم. دکتر جمال خواست به بازداشتگاه برگردم. به عنوان آخرین خواسته به او گفتم:
دکتر! اگه ناراحت نمیشی، یه خواهش دیگهای داشتم! حالا که میفرمایید باید حتماً لخت بشیم، باشه، چون زوره لخت میشیم، ولی خواهش میکنم به نگهبانهای کمپ بگید تو این پنج ساعتی که ما مجبوریم لخت باشیم، نیان تو حیاط کمپ. از حرفم خندهاش گرفت و گفت: نگهبانهای این کمپ باید تو هر شرایطی مواظب اسرا باشند تا فرار نکنن!
ناراحت بودم. هیچ وقت به لخت شدن در اسارت فکر نکرده بودم. حاضر بودم کابل بخورم، اما با لخت شدن این طوری تحقیر نشوم. عذاب آور بود که لخت مادر زاد در برابر ایرانی و عراقی قرار بگیریم. با این که میدانستم بیهوده آب در هاون میکوبم، به دکتر جمال گفتم: دکتر! شما مطمئن باشید، اگر در این زندان باز بشه، نگهبانی هم نداشته باشه، هیچ آدم لختی حاضر نمیشه فرار کنه! از قیافه دکتر مؤید پیدا بود از این صحبتم خوشش آمده. جمال در حالی که انگور میخورد، گفت: من دارم میرم بغداد، ولی این انتقام خداست که دشمنان عراقی باید لخت و ذلیل و خار بشن! گفتم: دکتر آدم پیش خدا خار و ذلیل نشه!
با ناراحتی و بدون خداحافظی به بازداشتگاه برگشتم. بچهها فکر میکردند دکتر جمال و نگهبانها قبول کردهاند یا لخت نشویم یا اگر شدیم آنها در جمع اسرای گالی حاضر نشوند. صحبتهایی را که بین من و دکتر جمال رد و بدل شده بود، برای بچهها گفتم. زور بود و هیچ راهی جز اجرای دستور نبود. وقتی همگی لخت مادر زاد در حیاط کمپ زیر گرما نشستیم، احساس کردم صحرای محشر است. آن صحنه نزدیکترین صحنه به قیامت بود. توی دنیا هیچ چیز به اندازهی این صحنه قیامت را جلوی چشمانم مجسم نکرد. همه از یکدیگر خجالت میکشیدیم، تنها چیزی که باعث شده بود، کمتر خجالت بکشیم، این بود که همه لخت بودیم! حسن بهشتی پور به بچهها گفت: این هم یک نوع امتحانه، مهم اینه که تو این امتحان ناشکری خدا رو نکنیم، شاید با این لخت شدن خدا بخواد تابلویی از محشر رو نشونمون بده تا همیشه به یاد قیامت باشیم؛ روزی که همه بندگان خدا به امر خدا لخت و عریان محشور میشن! بهشتی پور به کسانی که به خاطر عریان شدن ناشکری میکردند و به مسؤلین ایران بد و بیراه میگفتند، گفت: اگه این لخت شدن و این تحقیر شدن یه ذره باورها و اعتقادمون رو به خدا و روز قیامت بیش تر کنه، باید به فال نیک بگیریمش.
ادامه دارد…
منبع:
کتاب «پایی که جاماند» خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور