صحبت های حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو درباره گرایش فطری به اخلاق فاضله، را در ادامه می خوانید.
تعلیمات دینی، تحصیل فضایل اخلاقی و تهذیب روح، همگون با فطرت است نه تحمیل بر فطرت. از این رو اگر کسی در راه خیر یک گام بردارد، ده گام جلو میرود. چون در مسیر مستقیم و در جهت وفاق، حرکت میکند. مثلا اگر شناگری، در دریای خروشان یا نهر جوشانی در جهت وفاق و همراه با موج، یا در جایی که شکنهای گوناگون نهر مواج، در حرکت است شنا کند، چون در جهت وفاق آن شنا میکند با برداشتن یک قدم ده قدم جلوتر میرود و اگر کسی بخواهد در جهت خلاف شنا کند به اندازه همان یک قدم هم برای او دشوار است.
از این رو آنچه در شریعت آمده است: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ» (انعام، ۱۶۰) تنها وعده اعتباری محض نیست؛ بلکه پیامش این است که اگر شما روح را یک قدم در راستای فضیلت بردید، ده قدم جلوتر میرود. چون فضیلت با ذائقه روح، سازگار و رذیلت برای آن تلخ است. در راه فضیلت اگر کسی جلوتر رفت، گاهی ممکن است با یک قدم، چندین قدم را طی کند.
منبع:
مبادی اخلاق در قرآن صفحه ۷۹ و ۸۰
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات33 تا 35 سوره مبارکه «زخرف» به زیورآلات دنیوی و قصرهای باشکوه برای کافران اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّة وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ* وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ* وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ؛ اگر (تمکن کفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان کافر مىشدند خانههایى قرار مىدادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند. و براى خانههایشان درها و تختهایى (زیبا و نقرهاى) قرار مىدادیم که بر آن تکیه کنند. و انواع زیورها، ولى تمام اینها بهره زندگى دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است». (زخرف/ 33 تا 35)
ارزشهاى دروغین دنیوی/ قصرهاى باشکوه با سقفهاى نقرهاى!
این آیات، همچنان بحث پیرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معیار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مىدهد.
در نخستین آیه، مىفرماید: «اگر (تمکّن کفار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم (تمایل به کفر پیدا کنند و) امت واحد (گمراهى) گردند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان کافر مىشدند خانههایى قرار مىدادیم با سقفهایى از نقره» (وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّة).
خانههایى که چندین طبقه داشته باشد، «و براى آنها نردبانهایى (جالب) قرار مىدادیم که از آن بالا روند» (وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ).
جمعى از مفسران گفتهاند: منظور پلههایى از نقره است، و عدم تکرار کلمه «فِضِّة» (نقره) به خاطر وضوح آن است، ولى گویا آنها وجود پلهها را به تنهایى دلیل بر اهمیت خانهها ندانستهاند، در حالى که چنین نیست، اصل وجود پلههاى فراوان دلیل بر عظمت بنا و داشتن طبقات متعدد است.
«سُقُف» (بر وزن شتر) جمع «سقف» است و بعضى آن را جمع «سقیفه» به معنى مکان مسقف، مىدانند ولى قول اول مشهورتر است.
سپس مىافزاید: «و براى خانههایشان درها و تختهایى (زیبا و نقرهاى) قرار مىدادیم که بر آن تکیه کنند (وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ).
ممکن است این جمله، اشاره به درها و تختهاى نقره باشد که چون در آیه قبل در مورد سقفها آمده، در اینجا از تکرار آن خوددارى شده، و نیز ممکن است وجود درها و تختهاى متعدد (با توجه به این که اَبْواباً و سُرُراً نکره است و در اینجا براى اهمیت آمده) خود دلیل بر عظمت آن قصرها باشد، زیرا هرگز براى یک خانه محقر درهاى متعدد نمىگذارند، این مخصوص قصرها و خانههاى مجلل است، و همچنین وجود تختهاى بسیار.
باز به این هم اکتفا نکرده، مىافزاید: علاوه بر همه اینها «انواع زیورها براى آنها قرار مىدادیم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایى مجلل و چند اشکوبه با سقفهایى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زینتى، و هر گونه نقش و نگار آن چنان که مطلوب و مقصود و معبود دنیاپرستان است.
سپس مىافزاید: «ولى تمام اینها بهره زندگى دنیاست و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است»! (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
«زُخْرف» در اصل به معنى هرگونه زینت و تجمل توأم با نقش و نگار است، و از آنجا که یکى از مهمترین وسائل زینت، طلا است به آن هم «زخرف» گفته شده است، و این که به سخنان بیهوده «مزخرف» مىگویند به خاطر زرق و برقى است که به آن مىدهند.
کوتاه سخن این که: این سرمایههاى مادى و این وسایل تجملاتى دنیا، به قدرى در پیشگاه پروردگار، بىارزش است که باید تنها نصیب افراد بىارزش همچون کفار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیاطلب به سوى بىایمانى و کفر، متمایل نمىشدند، خداوند این سرمایهها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود، مىکرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.
اسلام ارزشهاى غلط را درهم مىشکند
به راستى تعبیرى رساتر از آنچه در آیات فوق آمده براى درهم شکستن ارزشهاى دروغین پیدا نمىشود، براى دگرگون ساختن جامعهاى که محور سنجش شخصیت افراد در آن، تعداد شتران، مقدار درهم و دینار، و تعداد غلامان و کنیزان و خانهها و وسائل تجملى است، تا آنجا که تعجب مىکنند چرا «محمّد»(صلى الله علیه وآله) یتیم و از نظر مادى، فقیر به نبوت برگزیده شده، اساسىترین کار این است که این چهارچوبهاى غلط ارزشى درهم شکسته شود، و بر ویرانه آن ارزشهاى اصیل انسانى، تقوا و پرهیزگارى، و علم و دانش، ایثار و فداکارى، شهامت و گذشت بنا شود، در غیر این صورت همه اصلاحات، روبنایی و سطحى و ناپایدار خواهد بود.
و این، همان کارى است که اسلام و قرآن و شخص پیامبر اسلام(ص) به عالىترین وجه انجام داد، و به همین دلیل، جامعهاى که از عقب افتادهترین و خرافىترین جوامع بشرى بود، در مدتى کوتاه، آن چنان رشد و نمو کرد که در صف اول قرار گرفت.
جالب این که در حدیثى از پیغمبر گرامى(صلی الله علیه و آله) در تکمیل این برنامه مىخوانیم: لَوْ وَزَنَتِ الدُّنْیا عِنْدَ اللّهِ جَناحَ بَعُوضَة ما سَقَى الْکافِرَ مِنْها شَرْبَةَ ماء: «اگر دنیا به اندازه بال مگسى نزد خدا وزن داشت خداوند به کافر حتى یک شربت آب نمىنوشانید».
امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز در «خطبه قاصعه» سخن را در این زمینه به اوج رسانده مىفرماید:
«موسى بن عمران(علیه السلام) با برادرش بر فرعون وارد شدند، در حالى که لباسهاى پشمین بر تن داشتند و در دست هر کدام عصاى (چوپانى) بود، با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خدا شود، حکومت و ملکش باقى مىماند، و عزت و قدرتش دوام خواهد یافت، اما او گفت: آیا از این دو تعجب نمىکنید؟ که با من شرط مىکنند بقاى ملک و دوام عزتم بستگى به خواسته آنها دارد، در حالى که فقر و بیچارگى از سر و وضعشان مىبارد! (اگر راست مىگویند) پس چرا دستبندهایى از طلا به آنها داده نشده است»؟
چرا خداوند پیامبران را از ثروتمندان قرار نداد؟
«این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمعآورى آن، و تحقیر پشمینه پوشى گفت».
«اگر خدا مىخواست به هنگام بعثت پیامبرانش، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى سبز و خرم را به روى آنان بگشاید، مىگشود، و اگر اراده مىکرد، پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان گسیل مىداشت، ولى اگر این کار را مىکرد آزمایش مردم از میان مىرفت و پاداش و جزا بىاثر مىشد»!.
و در قسمت دیگرى از همین خطبه مىفرماید: «مگر نمىبینید خداوند انسانها را، از زمان آدم تا آخر جهان، با سنگهایى که نه زیانى مىرسانند و نه سودى، نه مىبینند و نه مىشنوند، آزمایش کرده، این سنگها را خانه مقدس خود (کعبه) قرار داده، و آن را موجب پایدارى و قوام مردم ساخته است، آن را در پر سنگلاخترین مکانها، و بىگیاهترین نقاط روى زمین، در تنگناى درههایى مستقر ساخته، در میان کوههاى خشن، شنهاى متراکم، چشمههاى کم آب، آبادىهاى جدا و پر فاصله، که هیچ مرکبى به راحتى در آن زندگى نمىکند، و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد، که به آن سو توجه کنند و آن را مرکز تجمع خود سازند….».
«اگر خدا مىخواست خانه مقدسش، و محل انجام مناسک حج را در میان باغها و نهرها و زمینهاى هموار و پر درخت و آباد، که داراى خانهها و کاخهاى بسیار و آبادىهاى به هم پیوسته، در میان گندم زارها و باغهاى پر گل و گیاه، در میان بستانهاى زیبا و سرسبز و پرآب، در وسط باغستانى بهجتزا با جادههاى راحت و آباد، قرار دهد، توانایى داشت، ولى در این حالت آزمایش و امتحان سادهتر بود، و پاداش و جزا نیز کمتر (و مردم به ارزشهاى فریبنده ظاهرى مشغول مىشدند و از ارزشهاى واقعى الهى غافل مىگشتند)».
به هر حال، اساس انقلاب اسلامى انقلاب ارزشهاست، و اگر مسلمانان امروز در شرایطى سخت و ناگوار، تحت فشار دشمنان بىرحم و خونخوار قرار گرفتهاند به خاطر همین است که آن ارزشهاى اصیل را رها ساخته، بار دیگر ارزشهاى جاهلى در میان آنان رونق گرفته است، مقیاس شخصیت، مال و مقام دنیا شده، و علم و تقوا و فضیلت را به فراموشى سپردهاند، در زرق و برق مادى فرو رفته، و از اسلام، بیگانه شدهاند، و تا چنین است باید کفاره این خطاى بزرگ را بپردازند، و تا تحول را از ارزشهاى حاکم بر وجودشان شروع نکنند، مشمول الطاف الهى نخواهند شد که: إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.
پاسخ به یک سؤال
با مطالعه آیات فوق پیرامون تحقیر شدید زینت هاى ظاهرى، و ثروت و مقام مادى، این سؤال مطرح مى شود: پس چرا قرآن مجید در جاى دیگر مىگوید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ: «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده، و روزىهاى پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند، (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند، ولى) در قیامت خالص (براى مؤمنان) خواهد بود، این گونه آیات (خود) را براى کسانى که آگاهند شرح مىدهیم»!
یا در جاى دیگر مى فرماید: یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد: «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید».
چگونه این دو گروه از آیات با هم سازگار است؟!
در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که: هدف در آیات مورد بحث شکستن ارزشهاى دروغین است، هدف این است که مقیاس شخصیت انسان ها را ثروت و زینت آنها نشمارند، نه این که امکانات مادى بد چیزى است، مهم این است که به آنها به صورت یک ابزار نگاه شود نه یک هدف متعالى و نهایى.
وانگهى، اینها در صورتى ارزش دارد که در حد معقول و شایسته و خالى از هر گونه اسراف و تبذیر باشد، نه ساختن کاخهایى از طلا و نقره و گرد آوردن زینتهاى انبوهى از سیم و زر!
و از اینجا روشن مىشود که نه بهرهمند بودن گروهى از کفار و ظالمان از این مواهب مادى دلیل بر شخصیت آنها است، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضررى به ایمان و تقواى انسان مىزند، و این است تفکر صحیح اسلامى و قرآنى.
سوره احزاب/ آيه 53:
«يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوت النَّبىِّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طعَامٍ غَيرَ نَظِرِينَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لا مُستَئْنِسِينَ لحَِدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ يُؤْذِى النَّبىَّ فَيَستَحْىِ مِنكمْ وَ اللَّهُ لا يَستَحْىِ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذَا سأَلْتُمُوهُنَّ مَتَعاً فَسئَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكمْ أَطهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ مَا كانَ لَكمْ أَن تُؤْذُوا رَسولَ اللَّهِ وَ لا أَن تَنكِحُوا أَزْوَجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً»
در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه چگونه خداوند همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را كه بعضى به هنگام وفات او نسبتا جوان بودند از حق انتخاب همسر محروم ساخته است؟ پاسخ اين سئوال با توجه به فلسفه اين تحريم روشن است. زيرا:
اولا: با توجه به شان نزول آيه، بعضى به عنوان انتقام جوئى و توهين به ساحت مقدس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين تصميمى را گرفته بودند و از اين راه مى خواستند ضربه اى بر حيثيت آن حضرت وارد كنند.
ثانيا: اگر اين مساله مجاز بود جمعى به عنوان اينكه همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را بعد از او در اختيار خود گرفته اند ممكن بود اين كار را وسيله سوء استفاده قرار دهند و به اين بهانه موقعيت اجتماعى براى خويش دست و پا كنند، و يا به عنوان اينكه آگاهى خاص از درون خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تعليمات و مكتب او دارند به تحريف اسلام پردازند، و يا منافقين مطالبى را از اين طريق در ميان مردم نشر دهند كه مخالف مقام پيامبر باشد.اين خطر هنگامى ملموس تر مى شود كه بدانيم گروهى خود را براى اين كار آماده ساخته بودند بعضى آن را به زبان آورده و بعضى شايد تنها در دل داشتند. از جمله كسانى را كه بعضى از مفسران اهل سنت در اينجا نام برده اند طلحه است.
خداوندى كه بر اسرار نهان و آشكار آگاه است براى بر هم زدن اين توطئه زشت يك حكم قاطع صادر فرمود و جلو اين امور را به كلى گرفت و براى تحكيم پايه هاى آن به همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) لقب ام المؤمنين داد تا بدانند ازدواج با آنها همچون ازدواج با مادر خويش است! باتوجه به آنچه گفته شد روشن مى شود كه چرا همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لازم بود از اين محروميت استقبال كنند؟
در طول زندگى انسان گاه مسائل مهمى مطرح مى شود كه به خاطر آنها بايد فداكارى و از خودگذشتگى نشان داد، و از بعضى از حقوق حقه خود چشم پوشيد، به خصوص اينكه هميشه افتخارات بزرگ مسئوليت هاى سنگينى نيز همراه دارد. بدون شك همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) افتخار عظيمى از طريق ازدواجشان با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) كسب كردند، داشتن چنين افتخارى نياز به چنين فداكارى هم دارد. به همين دليل زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بعد از او در ميان امت اسلامى بسيار محترم مى زيستند و از وضع خود بسيار راضى و خشنود بودند و آن محروميت را در برابر اين افتخارات ناچيز مى شمردند.
منبع:
تفسير نمونه جلد 17 صفحه 404و405
قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله و سلم: لِکُلِّ شَیْءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: برای هر چیز پایه و اساسی است و اساس اسلام حب و دوستی نسبت به ما اهلبیت علیهمالسلام است.
الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج2؛ ص46
آیت الله شهید محلاتی:
“شب آخر سکونت امام در نوفل لو شاتو همه دوستان و اطرافیان را جمع کردند و بعد از نماز کغرب و عشاء، برای آنها سخنرانی نمودند. دقیقا مثل شب عاشورا و دقیقا مثل اتمام حجت ابی عبدالله(علیه السلام) با اصحاب و یاران. امام همه را جمع کرده و فرمودند: اِن شاالله قصد بازگشت به ایران را داریم. من از مردم و از دوستان می خواهم کسی با من به ایران نیاید، نمی دانم در هواپیما چه خواهد گذشت، احتمال دارد که هواپیما را بزنند، بنابراین من از شما می خواهم کسی با من نیاید، بگذارید من تنها بروم که اگر هواپیما را زدند، من تنها شهید بشوم.”
من به خاطرم هست که اشک در چشمان همه حلقه زده بود و بعضی ها آرام می گریستند. بالاخره بعد از صحبتهای فراوان، افرادی که آن جا بودند فریاد زدند، یعنی شما می خواهید ما را از این مسافرت باز دارید و اگر فیض شهادتی هست ما از آن محروم بمانیم؟
امام در پاسخ فرمودند:"نه، من شما را منع نمی کنم، ولی به شما می گویم که ممکن است اتفاقات پیش بینی نشده ای رخ بدهد. ممکم است در بدو ورودمان به ایران همه ما را بگیرند و قتل عام بکنند. ممکن است در آسمان ایران هواپیما را با موشک بزنند.”
منبع:
مهر و قهر / چاپ دوازدهم/ص 65
همان/ جلد یک/ ص 258