یکی از واژه هایی که در کتب دینی، خصوصا قرآن کریم و نهج البلاغه، خیلی بر آن تکیه شده است، واژه ی «تقوا» است. که پیامدهای دنیایی واخروی بسیاری را به همراه دارد.
اگر از معنای این واژ ه بخواهیم سوال بپرسیم، که «تقوا» به چه معناست؟جوابی که غالبا از افراد می شنویم این است که تقوا به معنای پرهیزکاری و دوری از گناه ویا ترس از خدا وغیره است.
با مروری بر کتاب شریف نهج البلاغه، به این مطلب خواهیم رسید که تقوا، یک نیرو ی روحانی است که با تمرین وممارست برای شخص با تقوا حاصل می شود. به گونه ایی که انسان با این نیرو دیگر به سمت معصیت نخواهد رفت.
نیرویی که این قدرت را دارد که انسان را به سمت ارزشهای متعالی کشانده؛و او را از پستیها والودگیها برهاند. بنابراین شاید بتوان گفت: پرهیزکاری و حفظ نفس و…، مقدمه ایی برای تقوا واین نیروی روحانی است.
(عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَیَالِیَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُم فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّیَّ بِالظَّمَإِ …)
بندگان خدا، تقواى الهى؛ اولیاء خدا را از دچار شدن به حرامها باز داشت، و دلهایشان را ملازم ترس از خدا کرد، تا جایى که آنان را به شب زنده دارى واداشت، و در گرماى روز موفق به روزه نمود، پس راحتى فردا را با سختى امروز، و سیراب شدن فردا را با تشنگى امروز بدست آوردند.(نهج البلاغة للصبحی صالح/ص169)
چگونه می توانیم این حالت روحانی را در خودمان ایجاد کنیم؟
ما در طول روز خیلی کارها را انجام می دهیم، باید برای ما مهم باشد که تمام این کارها و رفتارهایی که از ما سر می زند، هر کدام به حسب خودش می تواند دارای تقوا باشد.
اگر شخصی بخواهد به این نیروی روحانی دست پیدا کند، باید در تمام ابعاد زندگییش، در حال تمرین باشد تا این حالت روحانی را حاصل، و سپس حفظ کند.زیرا تقوا صفتی نیست که تک بعدی یا دو بعدی یا…باشد؛بلکه برای حاصل شدن این صفت، لازم است که در همه ی ابعاد زندگی مراقب اعمال ورفتار خودباشیم.
شایدافراد ی هستند که خود را مذهبی ومتدین بدانند و در نمازشان، رکوع و سجده ی طولانی داشته باشند، اما غافل از اینکه در بسیاری از ابعاد دیگرزندگی، لغزش داشته وحدود الهی را مراعات نکنند. شاید بر اساس تنگ نظری و توجیهات خودشان، درامانت خیانت کنند، تو خانواده بد اخلاق و تند خو باشند، در محل کار، رعایت حال همکارش نکنند و یا خیلی راحت به دیگران بهتان ببندند.
ممکن است یک خانمی اهل مسجد و حجاب باشد، ولی برخوردش با یک شخص تازه مسجدی و کم حجاب، به گونه ایی باشد که باعث شود آن جوان برای همیشه از مسجد منزوی شود. که همه ی این رفتارها که از ما سر می زند،عین بی تقوایست. وباعث از بین رفتن دیگر اعمالمان می شود.
رسول خدا فرمودند: ( من لم یکن له ورع یصدّه عن معصیة اللَّه إذا خلا لم یعبا اللَّه بشیء من عمله).هر کس نداشته باشد تقوائى که در خلوت او را از معصیت باز دارد، خدا هم باعمال او اعتنا نخواهد کرد.( نهج الفصاحة /ص725).
بنابراین اگر کسی بخواهد خود را متصف به صفت تقوا کند و به مقام متقین برسد، لازم است که تمام اعمالش را مراقبت و مواظبت کند.وشاید معنی آیه شریفه که می فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه…) نیز همین باشد.(آل عمران/102)
لذا در روایت است که امام صادق علیه السلام می فرمایند: حق تقوا این است که پیوسته اطاعت فرمان خدا کنى، و هیچگاه معصیت ننمایى، همواره به یاد او باشى، و او را فراموش نکنى، و در برابر نعمتهاى او شکرگزار باشى و کفران نعمت او ننمایى.(تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه؛ به نقل از معانی الاخبار)
ابن مسعود نقل مى كند كه، ديدم على بن ابى طالب عليه السلام را كه مشغول نماز است و در ركوع و سجودش مى گويد: «اللهم بحق محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم عبدك، اغفر للخاطئين من شيعتى»
پروردگارا، به حق بندهى مقربت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم خطاكاران از شيعيان مرا ببخش.
از نزد او خارج شدم و به محضر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شدم. ايشان را در حال نماز يافتم. ديدم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نماز خود مىگويد:
«اللهم بحق على عليهالسلام عبدك اغفر للخاطئين من امتى»
خداوندا، خطاكاران از امت مرا، بحق على عليهالسلام بندهى مقربت ببخش.
از آنچه ديده بودم، در من وحشت و ترديد بزرگى ايجاد شد. وقتى نماز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به پايان رسيد، خطاب به من فرمودند:
اى پسر مسعود، آيا كافر شدى بعد از آنكه ايمان آورده بودى؟
عرض كردم، ابداً چنين نيست يا رسولاللَّه، بلكه ديدم على عليهالسلام را كه خداوند را به حق شما طلب مىكرد و شما را ديدم كه خدا را به حق على عليهالسلام مىخوانديد. پس ترديد كردم كه كداميك از شما نزد خداى عزوجل برتريد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى پسر مسعود، بنشين.
پس من در مقابل، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نشستم.
آن حضرت فرمودند: «ان اللَّه خلقنى و علياً من نور قدرته قبل ان يخلق الخلق بالفى عام اذ لا تسبيح و لاتقديس.» خداوند من و على عليهالسلام را از نور عظمت و بزرگى خود خلق كرد: هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را بيافريند. زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت.
«ففتق نورى، فخلق منه السموات و الارضين و انا و اللَّه اجل من السماوات و الارضين.» پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم.
«وفتق نور على بن ابىطالب عليهالسلام فخلق منه العرش و الكرسى و على بن ابىطالب عليهالسلام و اللَّه افضل من العرش و الكرسى» و چون نور على عليهالسلام را منتشر ساخت عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار قسم كه على عليهالسلام از عرش و كرسى افضل است.
«و فتق نور الحسن عليهالسلام فخلق منه اللوح و القلم و الحسن عليهالسلام و اللَّه افضل من اللوح و القلم». سپس نور حسن عليهالسلام را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن عليهالسلام به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن عليهالسلام از لوح و قلم نيز برتر است.
«وفتق نور الحسين عليهالسلام فخلق منه الجنان و الحور العين و الحسين عليهالسلام و اللَّه افضل من الحور العين.» و چون هستى را از نور حسين عليهالسلام معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛ واللَّه حسين از حورالعين برتر است.
«ثم اظلمت المشارق و المغارب فشكت الملائكه الى اللَّه تعالى ان يكشف عنهم تلك الظلمه فتكلم اللَّه جل جلاله كلمه فخلق منها روحا ثم تكلم بكلمه فخلق من تلك الكلمه نورا فاضاف النور الى تلك الروح و اقامها مقام العرش فزهرت المشارق و المغارب فهى فاطمه الزهراء عليهاالسلام و لذلك سميت الزهراء لان نورها زهرت به السماوات.» سپس همهى هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند. ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند. پروردگار در اجابت خواستهى آنان كلمهاى فرمود، از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمهاى ديگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همهى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا عليهاالسلام و به همين دليل او را زهرا عليهاالسلام ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت. در ادامهى اين روايت زيبا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مىفرمايند:
«يابن مسعود اذا كان يوم القيامه يقول اللَّه جل جلاله لى و لعلى ادخلا الجنه من شئتما و ادخلا النار من شئتما و ذلك قوله تعالى (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) فالكافر من جحد نبوتى و العنيد من جحد بولايه على بن ابىطالب عليهالسلام و عترته و الجنه لشيعته و لمحبيه.» اى پسر مسعود، چون روز قيامت فرارسد، پروردگار به من و على عليهالسلام مىفرمايد: هركس را كه مىخواهيد به بهشت داخل كنيد و به جهنم بفرستيد هركس را كه مىخواهيد. و اين قول پروردگار در قرآن مجيد است كه (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) (1)
هر كافر متكبر لجوج را به جهنم افكنيد پس كافر كسى است كه از نبوت من سرپيچى كند و عنيد كسى است كه از ولايت على بن ابىطالب عليهالسلام و عترتش و محبت كردن به شيعيان و دوستانش سر باززند. (2)
و در روايت ديگرى است كه:
خداوند نور پنج تن را از نور عظمتش آفريد، و آسمان و زمين را از نور پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و عرش و كرسى را از نور على عليهالسلام و لوح و قلم را از نور حسن عليهالسلام و حورالعين را از نور حسين عليهالسلام آفريد. مشرق و مغرب عالم در ظلمت و تاريكى بود. فرشتگان از اين ظلمت به خدا شكايت كردند و خدا را به اين انوار قسم دادند كه ظلمت را بردارد.
اين بود كه خداوند روح و نور فاطمه عليهاالسلام را آفريد، و مشرق و مغرب آفرينش روشن شد.
منبع:
1- سوره ى مباركه ى ق، آيه ى 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43
تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) كه عبارت از 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله است، مصداق “ذكر كثير” است كه در قرآن به مؤمنان دستور داده شده كه فراوان خدا را ياد كنيد: “يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! ياد كنيد خدا را، ياد فراوان".(1)
زراره مي گويد: امام صادق(ع) فرمود: “تسبيحات فاطمة زهرا(سلام الله علیها) مصداق ذكر كثير است كه در قرآن آمده: “اذكروا الله ذكراً كثيراً".(2)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: “اگر چيزي بهتر از تسبيحات حضرت زهرا بود، پيامبر آن را به فاطمه مي آموخت".(3)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: “تسبيح زهرا (سلام الله علیها) در هر روز بعد از هر نماز محبوب تر است نزد من از خواندن هزار ركعت نماز مستحبي “.(4)
امام صادق (علیه السلام) فرمود : “هر كس هنگام خواب تسبيحات فاطمة زهرا (سلام الله علیها) را بگويد، از جملة ذاكران خواهد بود.(5)
منبع :
1 - احزاب (33) اية 41.
2 - وسائل الشيعه، ج4، باب 18 از ابواب تعقيب، ص 1022.
3 - همان، ص 1024.
4 - همان.
5 - همان، ص 1026
فدك از “فيء"(1) بود كه جزء ملك جهادگران نيست، بلكه در اختيار پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داشت. آن گاه كه ايه “و آت ذي القربي حقه"(2) نازل شد پيامبر(صلی الله علیه و آله) به امر خدا فدك را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) داد.
در فلسفه اين كار دو چيز را ميتوان بيان داشت.
1 - ممكن است اعطاي فدك جنبه سياسي داشته باشد،يعني به گونه اي زمينه سازي براي امامت حضرت علي(علیه السلام) و فرزندان معصومش باشد، با اين تحليل فدك تنها در ارتباط با حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نبود، بلكه متعلق به فرزندانش نيز بود. برخورد حكومتها در طول چند قرآن اول با مساله فدك اين نظر را تقريب ميكند كه تعاملات در فدك به گونهاي رنگ سياسي داشت، به همين خاطر برخي از حاكمان آن را به فرزندان حضرت فاطمه مي دادند و برخي ديگر از دست آنان ميگرفتند.
2 - حضرت خديجه ثروت فراواني داشت. همه آن ها را در اختيار پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داد، حضرت از آنها بهره گرفت و در راه اعتلاي كلمه الله و پيشرفت اسلام مصرف كرد. خديجه از دنيا رفت و ثروتي از او باقي نماند كه دخترش فاطمه(سلام الله علیها) از آن بهره گيرد، خداوند به پيامبرش دستور داد: به پاس فداكاريهاي حضرت خديجه و به عوض همه انفاق هاي آن بانوي بزرگ، فدك را به دخترش بدهد. در زمان پيامبر او مالك فدك شد. بعد از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) ابوبكر كارگزاران فاطمه درفدك را بيرون كرد و آن را در اختيار گرفت.
بنابر اين فدك در زمان پيامبر به دخترش منتقل شد.
اين وجه با آيه مذكور در ابتدا نيز سازگارتر است، اگر چه ميتواند هدف اول را نيز تامين كند. حضرت فاطمه به جز فدك، خواسته هاي ديگري از حكومت داشت كه از جمله آن ميراث پيامبر است. حال اگر حكومت ادعا كند كه فدك در زمان پيامبر در اختيار حضرت فاطمه قرار نداشت، و آن را نپذيرد، نوبت به اين سخن ميرسد كه ميبايست بعد از پيامبر به عنوان ميراث به حضرت منتقل گردد، چرا كه فدك نه از انقال است (كه ملك عموم مسلمانان باشد) و نه از غنائم جنگي (كه اختصاص به جهادگران داشته باشد). بار توضيح بيشتر در مورد فدك به كتاب فدك در تاريخ اثر شهيد سيد محمد باقر صدر، با ترجمه عابدي مراجعه كنيد.
پاورقي:
1 - فيء به مالي اطلاق مي شود كه به هيچ لشكركشي و جنگي نصيب مسلمانان گردد. اين مال در زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) در تصرف خاص حضرت بود، بعد از او در اختيار امامان(علیه السلام) مي بايست قرار ميگرفت. آنان ميتوانند اين مال را هر گونه كه مصلحت بدانند، مصرف نمايند. ر.ك. دايره المعارف، مصاحب، ج 2 ، ص 1956.
2 - حشر (59 )، آيه 6.
آ) پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فدك را مهريه حضرت زهرا (سلام الله عیلها) قرار نداد.
ب) در اينكه فدك از بيت المال بود اختلاف نظر است. برخي از دانشمندان اهل سنت بر اين عقيدهاند كه فدك از بيت المال بوده، از اين رو هنگامي كه فاطمه (سلام الله عیلها) با ابابكر به گفتگو پرداخت، ابابكر گفت: فدك مال شخصي پيامبر نبوده، بلكه از اموال مسلمانان بود كه از درآمد آن سپاهي را مجهز كرد و براي نبرد با دشمنان فرستاد و در راه خدا انفاق ميكرد.(1) اما انديشمندان شيعه باور دارند كه فدك از بيت المال نبود كه متعلق به همه مسلمانان باشد، بلكه از اموالي بود كه مختص بر رهبر حكومت و حاكم اسلامي است، كه هر جا صلاح دانست، به مصرف ميرساند به عبارت ديگر: فدك از اموال خالصه پيامبر (صلی الله علیه و آله) بود.(2) اموال خالصه به اموالي گفته ميشود كه متعلق به حاكم اسلامي است و پيامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان وليّ مسلمانان در آن تصرف ميكند و مصرف پيامبر در امور جنگي و غيره نيز به صلاح ديد ايشان بوده است.
در مباحث فقهي بابي است به نام “في” كه در كتاب جهاد و يا احياناً در باب صدقات از آن بحث ميشود: “في” در لغت به معناي بازگشت است و مقصود ازآن سرزمين هايي است كه بدون جنگ و خونريزي به تصرف حكومت اسلامي در آيد و ساكنان آن تحت شرايطي تابع حكومت اسلامي شوند. اين نوع اراضي كه بدون مشقت و جنگ در اختيار پيامبر قرار ميگرفت، مربوط به حكومت اسلامي بود و سربازان مسلمان در آن حقي نداشتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) در آمد آنها را در مصالح اسلامي به مصرف ميرساند و گاهي ميان افراد مستحق تقسيم ميكرد.(3)
محدثان و سيره نويسان اتفاق دارند كه فدك “في"بود، از اين رو از اموال خالصه پيامبر ميباشد، زيرا فدك هرگز به جنگ و غلبه فتح نشد، بلكه هنگامي كه خبر شكست خيبريان به دهكده فدك رسيد، اهالي آن جا حاضر شدند با پيامبر از در صلح وارد شوند و نيمي از اراضي فدك را در اختيار حضرت بگذارند و در برابر آن در انجام مراسم مذهبي خود كاملاً آزاد باشند و متقابلاً حكومت اسلامي امنيت منطقه آنان را تأمين كند. طبق صريح آيات و روايات اين گونه سرزمينها از اموال خالصه حاكم اسلامي است. در آيه هاي 6 و 7 سوره حشر ميخوانيم: “آنچه را خداوند به رسولش از آنها (يهوديان) باز گرداند، چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نكشيديد، نه اسبي تاختيد و نه شتري… آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان… او است".
مضمون آيه اين است: اگر كفار، بدون جنگ چيزي را براي صلح و تسليم شدن دادند، مانند ساير غنايم جنگي نيست كه يك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن ميان مجاهدان تقسيم شود، بلكه آنان سهمي ندارند و همه آنها در اختيار پيامبر قرار ميگيرد.(4) امام رضا (علیه السلام) فرمود: هنگامي كه آيه “و آتِ ذالقربي حقه” نازل شد، پيامبر به فاطمه فرمود: فدك از اموالي است كه بدون جنگ گرفته شده است و به من اختصاص دارد. و سپس آن را در اختيار حضرت زهرا قرار داد".
در آموزههاي اسلامي پيامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیه السلام) اختيار دارند كه حتيً بيت المال را هر جا كه صلاح ديدند، به مصرف برسانند از سوي ديگر دلائل و شواهد نشان ميدهد كه اعطاي فدك به حضرت زهرا (سلام الله عیلها) طبق دستور خداوند بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله) با بخشيدن فدك به حضرت زهرا دستور خدا را اطاعت كرده است.(5) ابان بن تغلب گويد: به اما صادق (علیه السلام) گفتم: آيا فدك را به فاطمه داد؟ امام فرمود: فدك از طرف خداوند براي فاطمه بود.(6) جمعي از مفسران شيعي و سني شأن نزول آيه “فأتِ ذالقربي حقَّه و المسكين و ابن السّبيل” را خويشاوندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) دانستهاند.(7) جلال الدين سيوطي (متوفاي 909 هجري قمري) در تفسير خود مينويسد: وقتي اين آيه نازل گرديد، پيامبر (صلی الله علیه و آله) فاطمه را خواست و فدك را به او داد.(8) ابو مريم گويد: هنگامي كه آيه “آت ذالقربي حقّه…” نازل شد، پيامبر فدك را به فاطمه اعطا كرد. ابان بن تغلب كه آن جا حاضر بود، به امام باقر (علیه السلام) عرض كرد: پيامبر فدك را به فاطمه داد، امام باقر فرمود: خدا فدك را به فاطمه داد.(9)
ج) ميدانيم و تاريخ زندگي پيامبر و خاندان او به خوبي گواهي ميدهد كه آنان هرگز دلبستگي به دنيا نداشته و چيزي كه از نظر آنان ارزشي نداشت، ثروت دنيا بود. با اين حال پيامبر (صلی الله علیه و آله) فدك را به حضرت زهرا و خاندان علي (علیه السلام) اختصاص داد. به نظر ميرسد در خصوص اعطاي فدك به حضرت زهرا (سلام الله عیلها) عوامل متعددي تأثير گزار بودهاند كه به بعضي اشاره ميشود:
1. زمامداري مسلمانان پس از فوت پيامبر طبق تصريح مكرر حضرت، با اميرمؤمنان (علیه السلام) بود و اين مقام به هزينه سنگيني نياز داشت. حضرت علي (علیه السلام) براي اداره امور وابسته به منصب خلافت ميتوانست از درآمد فدك به بهترين گونه استفاده كند. گويا دستگاه خلافت از پيش بيني پيامبر (صلی الله علیه و آله) آگاه شده بود كه در همان روزهاي نخست، فدك را از دست خاندان پيامبر خارج كرد.
2. دودمان پيامبر (صلی الله علیه و آله) كه مظهر كامل آن، يگانه دختر وي و نور ديدگانش حضرت حسن و حسين (علیه السلام) بود، بايد پس از فوت پيامبر به صورت آبرومندي زندگي كنند و حيثيت و شرف رسول اكرم و خاندان وي محفوظ بماند. براي تأمين اين منظور پيامبر فدك را به دختر خود بخشيد.
3. بي ترديد اموال حضرت خديجه درگسترش اسلام و روند زندگي شخصي پيامبر (صلی الله علیه و آله) بسيار تأثير گزار بود. پيامبر با اعطاي فدك به حضرت زهرا (سلام الله علیها) - يگانه دختر خديجه - زحمات و ايثارگريهاي خديجه را خواست جبران كند. از اين رو فدك را به فاطمه (سلام الله عیلها) بخشيد.
4. پيامبر ميدانست گروهي كينه حضرت علي (علیه السلام) را در دل دارند، زيرا بسياري از بستگان ايشان به شمشير وي درميدانهاي جهاد كشته شده بودند. يكي از راههاي زدودن كينه ها اين بود كه امام از طريق كمكهاي مالي از آنان دلجويي كند و عواطف آنان را به خود جلب نمايد. از سوي ديگر با بهرهگيري از درآمدهاي فدك به حمايت از فقيران پرداخته و از اين طريق، موانع عاطفي كه بر سر راه خلافت او بود، از ميان برداشته شود. هرچند پيامبر (صلی الله علیه و آله) فدك را به زهرا (سلام الله عیلها) بخشيد، ولي درآمد آن در اختيار صاحب ولايت بود تا از آن، علاوه بر تأمين ضروريات زندگي خود، به نفع اسلام و مسلمانان استفاده كند.
پي نوشت ها :
۱- دانشنامه امام علي (علیه السلام)؛ ج 8، ص 388.
۲- محمد باقر صدر، فدك في التاريخ، ص 36-35؛ معارف و معاريف، ج 7، ص 748.
۳- تفسير نمونه، ج 23، ص 5.9-5.8؛ دايرة المعارف الشيعه، ج 14، ص 79-78.
۴- دانشنامه امام علي (علیه السلام)، ج 8، ص 356.
۵- همان، ص 359؛ بحارالانوار، ج 29، ص 128.
۶- تفسير عياشي، ج 2، ص 287.
۷- تفسير نمونه، ج 16، ص 441.
۸- الدرالمنثور، ذيل آيه 16، سوره اسراء.
۹- بحارالانوار، ج 29، ص 121